هاشمی: امام فرمودند بروید مشکلات را با عربستان حل کنید
آیت الله هاشمی رفسنجانی در مصاحبه با ویژه نامه نوروزی روزنامه مردمسالاری به سوالاتی پیرامون رابطه با عربستان پاسخ داد و تاکید کرد: امام (ره) همواره سعی کردند شرایط را آرام کنند. حتی ایشان در ابتدای انقلاب گروهی را که به کعبه تجاوز کرده و در آنجا کارهای بیحساب انجام داده بودند را محکوم کردند و نشان دادند که شرایط آنگونه که تندروها میخواهند، نیست؛ بلکه ما میخواهیم در درجه اول با مسلمانها کار کنیم.
به گزارش انصاف نیوز به نقل از پایگاه اطلاع رسانی آیت الله هاشمی رفسنجانی، گزیده این مصاحبه به شرح زیر است:
○حضرتعالی به عنوان یک شخصیت بینالمللی شناخته میشوید. بسیاری از کارشناسان حوزه بینالملل معتقدند که می توان از پتانسیل و تجربه شما در عرصه دیپلماسی بیشتر استفاده کرد. یکی از مسایل مهم کشور در عرصه دیپلماسی در شرایط کنونی، روابط ایران و عربستان است که طی سالهای اخیر دچار چالشهایی شده است. در دوره ریاست جمهوری حضرتعالی و همچنین ریاست جمهوری جناب آقای خاتمی روابط نسبتاً مطلوبی میان ما و عربستان شکل گرفته بود، ولی در حال حاضر شاهد هستیم که با توجه به مسایلی چون حمایت عربستان از داعش، سنگ اندازی عربستان در مذاکرات هسته ای، کارشکنی در قیمت نفت و اخیرا عدم صدور روادید برای برخی زایران ایرانی، این رابطه به سردی گراییده است. لطفاً در مورد روابط ایران و عربستان در دوره ریاست جمهوری خود توضیح دهید و اینکه چگونه این روابط بهبود یافت؟ با توجه به سوابقی که حضرتعالی در تعامل با کشور عربستان داشته اید، چه راهکارهایی را برای بهبود روابط دو کشور پیشنهاد می کنید؟
● بسم الله الرحمن الرحیم. بعد از انقلاب اسلامی برای اعراب از این منظر که نظام جمهوری اسلامی برای مردم منطقه که وضعیتشان شبیه مردم ایران بود، الهام بخش شود، سوءتفاهماتی ایجاد شد. به همین دلیل آنها علیه انقلاب اسلامی موضع گرفتند. ولی امام (ره) سعی کردند شرایط را آرام کنند. حتی ایشان گروهی را که به کعبه تجاوز کرده و در آنجا کارهای بیحساب انجام داده بودند، محکوم کردند و نشان دادند که شرایط آنگونه که تندروها میخواهند، نیست؛ بلکه ما میخواهیم در درجه اول با مسلمانها کار کنیم. اما کار به جنگ با عراق رسید. به هر حال در جنگ، اعراب منطقه حامی عراق بودند و تا پایان جنگ به آنها کمکهای مالی میکردند که البته هنوز هم نتوانسته اند پولشان را از عراق پس بگیرند. بعد از جنگ دست عراق خالی بود. اتفاق بعدی پیش آمد که عراق به کویت حمله کرد و عربها فهمیدند که وضعیت ما آنگونه که آنها بیدلیل میترسیدند، نیست.
در همان سالها حوادث خونین مکه پیش آمد که بسیار دلخراش بود. امام از تعطیلی چندساله حج ناراحت شدند، چون به هر حال حج در کنار نماز و روزه و … از فروع مهم دین است و گفتند که درست نیست شرایط اینگونه باشد و انقلاب اسلامی باید حج را توسعه بدهد. بنابراین از ما خواستند که هر کاری میتوانیم بکنیم تا مسایل حل شود. به دلیل تندرویهایی که وجود داشت، تا پایان جنگ نتوانستیم مسایل را حل کنیم، ولی بعد از جنگ من مسوول شدم و راه حل هم کاملا برایم روشن بود. در اولین اجلاس سران در سنگال، مذاکره ای با «امیر عبدالله» داشتم که در آن زمان ولیعهد بود و من رئیس جمهور بودم. با او صحبت و ذهن ایشان را قدری باز کردم و گفتم: «اشتباه کردید؛ انقلاب اسلامی میتوانست مایه عزت ما باشد. صدام مایه ذلت همه ما شد و مشکلاتی را برای ما درست کرد که شما هم از او حمایت کردید. ولی چون هدف ما وحدت اسلامی است، نمیخواهیم اختلافات ادامه پیدا کند. میخواهیم با شما و دیگران با برادری اسلامی کار کنیم و ثابت میکنیم که حرفمان صادقانه است.» از این حرف خیلی تکان خورد. بعدها کمک کرد که میزبانی اجلاس سران کشورهای اسلامی را به ما بدهند، چون عمدتاً مانع این امر بودند. به هر حال چون میزبانی دور بعد را به کشور دیگری داده بودند، عربستان کمک کرد تا میزبانی دو دوره بعد را به ایران بدهند و این موضوع تصویب شد.
این اولین قدم در زمینه بهبود روابط با عربستان بود. درباره مسئله مکه هم صحبت کردیم و حل شد و بنا شد که زوّار ما بتوانند به زیارت خانه خدا بروند. هرچند مراسم برائت از مشرکین مشکل جدی بود که آن هم با تلاش دکتر ولایتی برطرف شد تا برائت به شکلی که برای آنها مشکلی ایجاد نکند و آنها نترسند، انجام شود و هنوز هم این موضوع ادامه دارد. درست است که کم شده است، ولی اصل مراسم برائت از مشرکین که ما میخواهیم، مانده است.
اوج موفقیت در موضوع میزبانی اجلاس سران کشورهای اسلامی بود. نوبت پاکستان برای میزبانی اجلاس سران کشورهای اسلامی نبود، ولی به مناسبت سالگرد استقلال پاکستان، میزبانی اجلاس سران کشورهای اسلامی را در آن سال به آنها دادند. در اصل، هدف از دادن میزبانی اجلاس به پاکستان این بود که ایران را از میزبانی محروم کنند؛ می خواستند با این کار میزبانی ایران را که سال بعد از آن قرار بود باشد، بگیرند و بعد بگویند که پاکستان میزبان بوده و لازم نیست بلافاصله در سال بعد هم اجلاس برگزار شود. ما در حاشیه اجلاس با «امیر عبدالله» قرار ملاقات گذاشتیم. این بار قرار بود او به اتاق من بیاید. اواخر جلسه بود که شخصی آمد و به آقای ولایتی گفت که امیر در اتاقش منتظر شماست. دیدیم که این موضع عجیبی است، چون قرار را برعکس کردند. در نهایت گفتیم برویم و ما از تواضع ضرر نمیکنیم؛ چون هدف داریم. به سمت اتاق «امیر عبدالله» حرکت کردیم. طراحی سالن به گونهای بود که از داخل اتاقها میشد دید در سالن چه میگذرد. به هر حال دیدند که ما داریم به سمت اتاقشان میرویم. فکر نمیکردند که ما این کار را بکنیم. «امیر عبدالله » و همراهانش از اتاق بیرون آمدند و از دور سلام کردند و تعبیرات جالبی هم داشتند. گفتند «ما آماده ایم که بیاییم اتاق شما» من گفتم «فرقی نمیکند، به هر حال جایی مینشینیم. ما اینجا مهمان هستیم.» به اتاق ما رفتیم و مدت کوتاهی هم حرف زدیم، ولی همان رفتار ما کار خودش را کرده بود.
اولین صحبتی که کردیم، درباره میزبانی ایران بود. ما گفتیم «دیدیم که آقای سعود فیصل بیانیهای را صادر کرده اند و میزبانی ما را منتفی اعلام کرده اند. این یعنی چه؟ این مصوبه سنگال بود.» ایشان گفتند: «من از این موضوع خبر ندارم.» به همراهانش گفت: « زنگ بزنید به «سعود» بگویید که بیانیه را پس بگیرد.» اولین مسئلهمان حل شد.
جلسه تمام شد و قرار بود به میهمانی ناهار نخست وزیر پاکستان برویم. مهمانها منتظر ماشینها بودند. ماشین من رسید و «امیر عبدالله» بدون محافظ سوار ماشین من شد. ما محافظ داشتیم، ولی او بدون محافظ سوار ماشین من شد. همه تعجب کردند که در کشوری مثل پاکستان با آن شرایط، او چنین کاری کرد. حتی خبرنگاران این موضوع را منتشر کردند. آمریکاییها تعجب کرده و عکسالعملهایی نشان داده بودند. با هم وارد مراسم شدیم. خود این حرکت حضار را دچار حال جدیدی کرد، چون فکر میکردند که ما مخالفیم و میخواستند از این شرایط استفاده کنند.
از آن به بعد دیگر روابط ما خیلی صمیمی شد و قرارها و جلساتی گذاشتیم. در سفری که به مکه داشتیم، آنها در پذیرایی خیلی افراط کردند و این را به رخ همه میکشیدند. حتی نمی گذاشتند که ما تنهایی به طواف خانه خدا و صحن صفا و مروه برویم. پلیسهاشان را اطراف ما میگذاشتند. من میگفتم «چرا این کار را میکنید؟ این برای ما بد است.» گفتند: ما میدانیم که الان خیلیها روی شما حساس اند و ما وظیفه خودمان میدانیم که از شما مراقبت کنیم. آنوقت خانواده آنها در قصرالضیافه آمدند و با ما ارتباط خانوادگی برقرار کردند.
به هر حال مسائل زیادتری حل شد و جلوتر رفتیم. مسئله بقیع را حل کردیم که اصلاً حاضر نبودند این کار را بکنند و برایشان گران بود. در سفر بعدی در بقیع را باز کردند و همه خانواده ها را راه دادند، در حالی که اصلاً نمیگذاشتند کسی وارد آن قسمتی که بارگاه بوده است و الان خراب شده و به صورت دایرهای مانده است، بشود. ما خانوادگی برای زیارت دور قبرها و روی شنها نشستیم و از آن عکسبرداری و فیلمبرداری شد. به هر حال این چیزها برای وهابیها خیلی سنگین بود، اما حوصله کردند. مردم در قبرستان گریه کردند و روضه خواندند. از این اتفاقات خیلی زیاد بود. روابط خانوادگی در این بین خیلی موثر بود، چون آنها روی روابط عاطفی خیلی حساب می کنند.
بعد از آن مسئله نفت را مطرح کردیم. در این زمینه هم آنها یک استدلال داشتند. عربستان معمولاً نمیگذاشت قیمت نفت بالا برود و چون اعضای «اوپک» اکثراً با آنها بودند، زورشان می رسید. ما در آن زمان نیاز به ذخایر ارزی داشتیم و از این منظر دچار کمبود بودیم، ولی آنها ذخیره ارزی داشتند. خیلی اصرار کردیم، منتهی بحثشان این بود که «اگر ما الان قیمت نفت را بالا ببریم، آنها فوراً جایگزین نفت را درست میکنند و دیگر نفت ارزشی ندارد و ما خیلی خسارت میبینیم و ذخیره ارزیمان که باید قرنها بماند، تمام میشود.» من با ادلهای، ثابت کردم که این را به شما اشتباه گفتهاند و شما را فریب دادهاند، چنین چیزی نیست و اصلاً منبع جایگزینی در دسترس کسی نیست که بتوانند جایگزین کنند. اصلاً نفت جایگزینی ندارد. به علاوه نفت زیرمجموعه ای از صنایع دارد. زندگی مردم با کالاهای پتروشیمی می چرخد. به شما اشتباه گفتهاند و دارید سرمایه مسلمانان را به باد میدهید. واقعاً تکان خورد و گفت: من این موضوع را با مشاورانم در میان میگذارم. وقتی به اجلاس سران کشورهای اسلامی در تهران آمدند، پذیرفتند و این موضوع هم حل شد.
در سفری که من به مکه داشتم، خطیب جمعهشان «آقای حذیفی» که قاری مهمشان و اکثر نوارهای قرائت در آنجا مال اوست، بخشی از خطبه اش را به انقلاب ما و امام زمان(عج) اختصاص داد. ما به نشانه اعتراض بلند شدیم و بیرون از محل نماز در اتاقی نشستیم. «عبدالله» فهمیده بود و وقتی به هتل رفتیم، زنگ زد و قبل از هر چیز گفت «وا اسفا، وا خجلتا» خیلی از این چیزها گفت و گفت «من شیخ را تنبیه میکنم.» من گفتم « شما بگذرید، به هر حال او بد کرده است.» او گفت « نه؛ او به مهمان من توهین کرده است و من نمیتوانم از او بگذرم» بعدها او را از خطبه خواندن کنار گذاشتند، سالها نبود و اخیرا مدتی است که برگشته است.
به هر حال در آن مقطع مسایلمان با عربستان حل شده بود و مشکلی نداشتیم. حتی ایشان از من نصیحت میخواست. من نصیحت کردم و به او گفتم «شما میدانید سالانه صدها هزار شیعه به عربستان میآیند و وقتی بقیع را اینگونه میبینند و بارگاه امام حسین(ع) و امام رضا(ع) را هم میبینند، دلشان از شما پرخون می شود. شما میخواهید بیدلیل برای خودتان دشمن درست کنید؟! این چه کاری است؟! بگذارید ما خودمان سنگ های خوب بیاوریم. لا اقل دور ساختمان اصلی را بالا میآوریم و سایه بان میگذاریم تا شیعه بنشینند و شما هم نظارت کنید. اینها دلشان با شما گرم میشود و این خودش وسیله اتحاد است.» پذیرفت و گفت که ما خودمان این کار را انجام میدهیم که گویا بعدها با مخالفت شدید وهابیها مواجه شدند.
○ جریان فدک هم در سفر بعدی شما اتفاق افتاد؟
● از این موارد خیلی داریم. تقریباً هر جای عربستان را که می خواستم ببینم، بدون هیچ محدودیتی مرا میبردند. در دو، سه سفر اتفاق افتاد که من گفتم: میخواهیم «فدک» و «خیبر» و اینها را ببینیم. اینها برای ما خیلی مهم هستند. ما را با شکوه زیاد ابتدا به خیبر بردند و وارد شهرداری شدیم. چون شهر کوچکی است، مدیران شهر در مقابل ما جمع شدند و ما مقداری صحبت کردیم. روحانی بزرگ شهر بلند شد و خوشآمد گفت و مطالبی را در رسای حضرت علی (ع) خواند که ما به زحمت میخواندیم! آن داستانی که علی(ع) در جنگ مریض بودند، ابوبکر و عمر به عنوان فرماندهان جنگ شکست خوردند و پیامبر(ص) فرمودند که فردا کسی را به جنگ می فرستم که خدا او را دوست دارد، کرّار است و اهل فرار نیست. این برای آنها اهانت و برای حضرت علی(ع) مایه فخر بود. آن روحانی حرفهای بزرگی زد. متن خطبه هست و ما آن را پخش کردیم. خیبر جای خیلی دیدنی است. دره ای بسیار زیبا که کوههای بلندی در دو طرف آن قرار دارد، آبهایی که در طول زمستان در کوهها جمع میشوند، از چشمه ای به نام علی میجوشند. زمین این قدر صاف است که آبهایی که از چشمه بیرون میآید، به دو طرف میرود. نمیدانم چطور، اما با آنکه آن جا دره است، زمین را صاف کردهاند. حتی دیدیم که ماهی هم در آب بود.
میخواستیم به فدک برویم و آنها هم موافقت کرده بودند، ولی گفتند که اگر میخواهید بروید، خیلی کوهستانی است و شما نمیتوانید بروید و به زحمت میافتید. باید بروید از راه اصلی بروید، یعنی از شرق در آن سفر نتوانستیم برویم، ولی در سفر بعدی گفتیم که طلب ما را بدهید! ما را به فدک بردند، خیلی هم خوب بردند؛ عجیب بود. من چیزهای عجیب و غربی را در فدک متوجه شدم. شب قبل از سفر به فدک میهمان آیتالله العمری در حسینیه شیعیان مدینه بودیم و او گفت: «شنیدهام که میخواهید به فدک بروید. آنجا چیزی ندارد و بیابان است و وقتی به آنجا میروید، به شما میگویند این بیابان، فدک است. میروید میبینید چیزی نیست. من همین جا برای شما توضیح میدهم». من گفتم: ما با اینها قرار گذاشتهایم و عقبنشینی خوب نیست. آنها آماده شدهاند و میرویم. واقعاً عجیب بود که آقای «العمری» نمیدانست و فدک را نمیشناخت. آن قدر فدک مظلوم و غریب بود. خیلی عجیب بود. هیچ توجیهی ندارد. از بزرگراهشان به طرف مرکز کشور رفتیم و بعد از طی مسافتی، به سمت چپ منحرف شدیم و وارد بیابان شدیم. یک دفعه دیدیم که سر یک سه راهی، یک تابلوی بزرگ سرراهمان است. اسم شهر «الحائط» بود. روی تابلو نوشته بود فدک « ترحب بکم به الحائط خوش آمدید.» ما دیدیم حتی نام فدک هم روی تابلو نوشته شده است. ولی اینها نمیدانستند و نرفته بودند. یک شهر تمیز نیمه کوهستانی بود که درختان بلندی هم داشت. در کل شکل خوبی داشت. ما از کمربندی شهر رفتیم، چون فدک بیرون از شهر است. فدک به طرز عجیب و غریبی مرا گرفت.
یکی از وهابیانی را که پیرمرد بازنشسته وزارت ارشادشان بود و همیشه همراه اینها بوده است، راهنمای ما قرار دادند. یک عالم سنی بود. این شخص با من مصاحبهای کرده بود و ما آن مصاحبه را پخش کردیم. جلوی خبرنگار همین صداوسیمای خودمان ایستاد و سوالاتی از او پرسیدیم و او جواب داد و خیلی تاریخی شد. سوالات دربارهی مسجد حضرت زهرا (س)، چاه و چشمههای فدک پرسیدیم که هذا مسجد الفاطمه(س)، هذا عیون الفاطمه و هذه بستان الفاطمه. اینها همه را دیدند. وقتی که ما برای صرف ناهار رفته بودیم، مردم آنجا جمع شدند و به ما گفتند که شما به حاجیهایتان بگویید که بیایند و در اینجا سرمایهگذاری کنند. من گفتم که اگر ایرانیها اجازه داشته باشند به این جا بیایند، همیشه اینجا پر از ایرانی خواهد بود و ساختمانهای این شهر تکمیل میشود. به هرحال فضا به این جا رسیده بود. حتی خودشان به ما گفتند که شما میتوانید بعضی زوار را که مایلند، به اینجا بیاورید. هرچند این اتفاق نیفتاد. ما گفتیم که میخواهیم جنوب عربستان را ببینیم که دریای سرخ در آنجا بود. ما را به جنوب بردند. یک جای دیدنی و شبیه شمال ماست. درختان و کوهها و طبیعت زیبایی دارد. میگفتند در آنجا هم آثاری از حضرت علی (ع) است که وقتی به یمن سفر میکرده، توقفهایی را در این قسمت داشته است. ما فرصت نداشتیم برویم و آنها را ببینیم. در منطقه ینبوع به جاهایی رفتیم که حضرت علی (ع) کشاورزی وسیعی داشتهاند. محلهی «شُرَفا» یا همان اشراف را که مال بنیهاشم بوده است، به ما نشان دادند. در کل هیچ کوتاهیای نکردند. حتی آن کوهی را هم که «محمد حنیفیه» در آن پنهان شده بود و زیدیها منتظر بودند که از آنجا بیرون بیاید، نشانمان دادند.
به امیر مدینه دستور داده بودند که هرچه ما میخواهیم، فراهم کنند. همان جا که بودیم، «آیتالله صافی» نامهای نوشته بودند و از آثار زیاد شیعه گفتند که وجود داشته و منهدم شده است. من با «مقرم» که الان ولیعهد شده و آن زمان امیر مدینه بود، مطرح کردم. او گفت « ما اینجا 1000 اثر شیعه را شناسایی کردهایم که میتوانید از آنها بازدید کنید. البته بعضی از آنها را که در مرکز شهر است، نمیتوانید، ولی بقیه آثار را میتوانید».
تا اینجا پیش رفته بودیم و اینها همکارهایی داشتند که وهابیها نمیپسندند. متاسفانه به غیر از دوره آقای خاتمی که روابط خوب بود و شاید از جهاتی هم ایشان روابط را تقویت کرده بودند، دیگر رابطه خوبی بین دو کشور حاصل نشد.
با ملک عبدلله تفاهمنامهای را برای چند موضوع داشتیم که یک مورد در خصوص همکاریهای دوجانبه علمایی برای مسایل عراق، سوریه و افغانستان بود. تفاهم شده بود که در کل هفت کمیسیون تشکیل شود. من به آقای ملک عبدالله گفتم که طرفتان دولت ایران است، این موافقتنامه را اجرایی کنید. او گفت «نه؛ من نمیتوانم با این ولد طرف بشوم» و تعبیر «ولد» را به کار برد. میگفت: در اجلاس شورای همکاری خلیج فارس که ما میخواستیم به ضیافت برویم، احمدی نژاد دست مرا گرفته بود و رها نمیکرد! چیزهای عجیب و غریب میگفت.
به هر حال در آن زمان روابط خراب شد و میدانید که چه اتفاقاتی افتاد. اخیراً هم که میدانید شرایط بدتر شده است. البته من قبلاً در ریاض مهمان «ملک سلمان» بودهام. خیلی هم با محبت با من برخورد کرد و بحثهای خوبی داشتیم، اما الان خیلی شرایط بد شده است. اظهارات آقای جنتی در نماز جمعه آنها را خیلی ناراحت کرده است؛ همین امروز، بیش از اینکه شما بیایید، یکی از روحانیون کاروانهایی که به حج عمره میروند، میگفت که کاری به مردم ندارند و هر روحانی که وارد میشود، او را به اتاقی میبرند و از او بازجویی میکنند. عمامهاش و لباسهایش و حتی لباس زیر او را در میآورند. ایشان میگفت: من لباس زیر خود را حفظ کردم، ولی یکی از آنها لباس زیرش را هم در آورده بود. بعد هم به او گفته بودند که لباسهایش را بردارد و همانجوری در میان مردم برود و او همانطور به میان مردم رفته بود. در دوران احمدینژاد افغانیهایی را که فارسی بلد بودند، گذاشته بودند تا به ائمه و شیعهها اهانت کنند. واقعا شرایط بدی شده است. من فکر میکنم که اگر دست دولت و آقای روحانی باز باشد، میتوانند مسائل را حل کنند. آقای روحانی سابقه خوبی در روابط با عربستان دارد.
○برای اینکه وضعیت بهتر شود چه باید کرد؟
●همان راهی که رفتیم، باید طی شود. ما که با آنها دعوایی نداریم. من گفتم که اینها مرا هر جایی که میخواستم، میبردند، بی دلیل که کسی را به این جاها که برایشان حساسیت دارد، نمیبرند. ما گفتیم میخواهیم جایی را که مربوط به زمان حضرت صالح (ع) است، ببینیم. جایی که مربوط به چند هزار سال پیش بود. جای بسیار جالبی هم بود. نمیدانم چطور بالای کوهها میرفتند و خانههایی را در دل کوه میساختند!! اصلاً راهی نداشت که برویم و ما را با هواپیمای C130 به آنجا بردند. نزدیک آنجا نشستیم و بقیه مسیر را با ماشین رفتیم. واقعاً ما را هرجا خواستیم، بردند. اعتمادی بین ما حاکم شده بود که نباید از بین میرفت.
یکی از کارهایی که من آنجا انجام دادم، این بود که به آنها گفتم «شما ارتباطی بین شیعهها و سنیها برقرار کنید و اینها بنشینند صحبت کنند. مناظرهی مفیدی است و از تلویزیون هم آن را پخش کنید. ولی نصیحت کنید که معتدل حرف بزنند.» این کار را انجام دادند، منتهی این اواخر بود که حذف شد. مرا به شرق احصا، منطقه نفتی و مرکز تحقیقات نفتیشان بردند و هرچه سوال پرسیدیم، جواب دادند. اصلاً اعتماد به این شکل بود و از ایران نگرانی نداشتند.
انتهای پیام