سیاسی کردن کورش را پایان دهیم
مهدی تدینی، مترجم، نویسنده و پژوهشگر در کانال تلگرامی خود نوشت:
”كورش ثروت فراوانى داشت… ولى بيش از عموم اطرافيان خود فتوت و جوانمردى و بذل و بخشش داشت. سفره كورش گسترده و شامل خاص و عام بود… كورش كه در داد و دهش و بذل و بخشش سرآمد اقران بود در برقرار ساختن نظم در سرتاسر كشور وسيع خود نيز به همان درجه ساعى و جاهد بود. رفتارش با ملل مغلوب پدرانه بود و حتى در گوشههاى دوردست امپراتورىاش… عموم رعايا در نعمت به سر مىبردند و اوامرش را مانند دستورات پدر مهربانى اطاعت مىكردند. در روزگار كدام پادشاهى غير از كورش سراغ داريم كه حتى پس از مرگ كسانى كه بنياد پادشاهىشان به دست او برچيده شده است، وى را پدر و ولینعمت خويش بخوانند!”
🔅”در واقع، بايد اذعان كرد كه كورش فقط يك فاتح چيرهدست نبود بلكه رهبرى خردمند و واقعبين و براى ملت خويش پدرى مهربان و گرانمايه بود. كورش اشخاصى را به عنوان چشم و گوش شاه در سراسر قلمرو شاهنشاهى خود گسيل داشته بود. اين اشخاص موثق را از بين محارم خاصه انتخاب مىنمود و در حقشان با اكرام بسيار رفتار میكرد… كورش علاوه بر اشخاصى كه چشم و گوش شاه خوانده مىشدند، مأموران بسيار ديگرى در اطراف و اكناف كشور داشت. چون عقيده داشت يك مرد واحد به ندرت مىتواند همه چيز را خوب ببيند و رموز همه كار را به نيكى و با فراست درك كند؛ به خصوص، عيب ديگرى هم مزيد مىشود كه همانا انحصار مأموريتهاى مهم به اشخاص معين و محروم نمودن استعداد ديگران است و در نتيجه مناصب بزرگ و حساس به دست عده معدودى مىافتد و مايۀ فساد مىشود”.
🔅”…کورش سخنان همه را به دقت میشنيد و از حقيقت امور به خوبى واقف بود و به آنچه مىگذشت آشنا مىشد. اين است كه شهرت داشت پادشاه چشم و گوش بسيار دارد و هيچ امر جزئى از نظر او پنهان نمىماند. مردم كه يقين داشتند آنچه بخواهند به سمع شاه خواهد رسيد و رفتارشان از نظر تيزبينش مكتوم نخواهد ماند، گفتار و كردار خود را اصلاح مىكردند، چه او را پيوسته شاهد و ناظر عمل خويش مىدانستند؛ به خصوص وقتى مىديدند كوچكترين غفلتشان مؤاخذه میشود و به عكس در ازاى عمل نيك و رفتار پسنديده، حتى اگر اندك باشد، پاداش نيك دريافت مىداشتند”.
✍ آنچه خواندید فقط گوشهای است از توصیفات گزنفون، سردار و تاریخنگاری یونانی و شاگرد سقراط، در مورد کورش.
✍ گزنفون کتابی دارد با عنوان “سیروپائدیا” که به معنای “تربیت کورش” است و در فارسی با عنوان “کورشنامه” منتشر شده است.
✍ گزنفون ۶۱سال پس از مرگ کورش به دنیا آمد، پس آنچه او از کورش تعریف میکند بر دیدههایش استوار نیست، اما فاصله تاریخی نیز چندان زیاد نیست و تاریخ هنوز فرصت اسطورهپردازی نیافته بوده است.
✍ اما مهمترین نکته این است که گزنفون کوشیده است با مثال کورش “ویژگیهای یک فرومانروای آرمانی” را ترسیم کند. دغدغه گزنفون این است که بفهمد چرا تابعان کورش با میل و رغبت از کورش فرمانبری میکردند. فرمانروایان بسیاری از اسکندر و سزار تا توماس جفرسون، شیفته کتاب کورشنامه گزنفون بودند.
✍ شاید بزرگترین گناه کورش این بود که محمدرضاشاه ستایشگر او بود و کوشید از شخصیت تاریخیـاسطورهای او در جهت نوعی ایدئولوژی حکومتی بهره گیرد و کورش به پشتوانهای برای پیشواپرستی مدرن تبدیل شود.
✍ برای همین بود که دشمنان شاه به دشمنان کورش تبدیل شدند و این دشمنی حتا به نوعی تاریخستیزی تبدیل شد، یعنی به بیاهمیت شمردن کورش بسنده نکردند و نفس تاریخ و تاریخمندی را انکار کردند.
✍ وقتی شاه خود را در امتداد سنتی میدید که از کورش سرچشمه گرفته بود، پس بهترین کار برای تخریب این انگاره این بود که اصلاً آن را از خاستگاهش امری متوهمانه، پوچ و سراسر بیدادگری جلوه دهند.
✍ عواملی دست به دست هم داد تا ما ایرانیها تاریخستیز یا دستکم تاریخبیزار شویم. نخست اینکه نفوذ سواد و فرهیختگی (که از عوامل اصلی درک تاریخ است) در ایران معاصر در عصر جدید بسیار پایین بود.
✍ دوم اینکه لایۀ نازک باسوادان نیز حس میکردند در برابر عظمت غرب این تاریخ فرسوده و نخنما به هیچ دردمان نمیخورد.
✍ سوم اینکه ایدههای بینالمللگرایانه و چپ در میان روشنفکران و فعالان سیاسی ظهور کرد که تاریخ و ملیت و ملیگرایی را اموری موهوم میدانست.
✍ دلیل مهم دیگر طبعا دینداری ایرانیان است که دلبسته امتی فراتاریخی بودند، نه ملتی تاریخی. اما میخ آخر به تابوت کورشدوستی این بود که کورش به بخشی از برنامه تبلیغاتی شاه تبدیل شد.
✍ اما بهتر است نگاه سیاسی به کورش را کنار بگذاریم و به او به دیدۀ داشتهای فرهنگی بنگریم. مگر چند ملت در پیشینۀ خود چنین اسطورهای دارد؟
✍ گزنفون کورش را نماد فضایل میدانست، چرا همین فضایل رشته پیونددهنده ما ایرانیان به هم نباشد؟
انتهای پیام