آموزههای مدير آمدنيوز | عباس عبدی
عباس عبدی، تحلیلگر سیاسی اصلاحطلب در «اعتماد» نوشت:
🔘از بازداشت مدير آمدنيوز چه درسهایي ميتوان گرفت؟ در این یادداشت ميكوشم به چند مورد محدود آن اشاره كنم. هرچند درسهاي ديگر نيز هست. اولين نكتهاي كه براي هر ناظری جلب توجه میکرد، روند نزولي مخاطبان اين كانال بود. نمودار تعداد اعضاي اين كانال و کانال جانشین آن، نشان ميدهد كه با يك شيب معنادار تعداد اعضاي آن از ابتدای راهاندازی تا آبان 1396 افزايشي بوده است، ولي از آبان 1396 شروع به كاهش ميكند، و از حدود 700 هزار به 500 هزار ميرسد. ولي در جريان حوادث ديماه، و طی مدت محدودی يك رشد صد درصدي را شاهديم.
🔘با اجراي فيلترينگ نيز روند افزايشي اعضايش ادامه پيدا ميكند، تا مهر 1397 كه به حدود 1 ميليون و 800 هزار عضو ميرسد. از مهر 1397 تا مهر 1398 دوباره روند كاهشي شده و بطور مستمر ادامه مييابد و در دو ماه آخر تابستان امسال اين روند كاهشي شتاب بيشتري پيدا ميكند و در نهایت تعداد اعضا به حدود نصف رقم سال گذشته ميرسد.
🔘اگر به اين روند دقت كنيم، متوجه ميشويم كه هنگام كاهش تعداد اعضا، مديريت كانال دست به اقدامي ميزند تا جلوي كاهش را بگيرد. در سال 1396 و در جريان اتفاقات ديماه 1396 با سوار شدن بر امواج آن حوادث كه از سوي تندروهای داخلی آغاز شد، موفق ميشود روند کاهشی را معکوس کند ولي در يك سال گذشته هيچ اقدام معمولی نتوانسته مانع از روند كاهشي تعداد اعضاي آن شود و اين به منزله حذف و مرگ اين كانال تلقي ميشد.
🔘 لذا بايد دست به يك اقدام و ابتكار ميزد و اين کار براي بقاي آمدنیوز ضروري بود. ولي اين اقدام بسيار احمقانه بود. اگر بخواهیم در گذشتهی تاریخی، نمونه ان را بیابیم باید به عمليات مرصاد اشاره کرد که اتفاقا ان هم از عراق آغاز شده بود. ارزیابی سازمان مجاهدين این بود که با پذيرش قطعنامه 598 و پذیرش آتشبس این سازمان به حاشیه خواهد رفت، لذا بناچار باید دست به اقدامي میزدند. اقدامی كه از نظر يك ناظر بيروني بسيار احمقانه و عجیب بود. شايد عراق هم به نحوي در صدد خلاص شدن از دست مجاهدين بود و آنان را در رسيدن به اين فهم يا نفهمي كمك كرد، همچنان كه سازمان اطلاعات فرانسه احتمالا مشابه اين نقش را در جريان آمدن مدير آمدنيوز به عراق ايفا كرد.
🔘بنابر این اشتباه مدير آمدنيوز در آمدن به عراق فقط محصول سادگي يا حماقت نيست، بلكه ناشي از جبر موقعيتي و ساختاری است كه در آن قرار گرفته بود. این افراد و گروهها از ابتدا مسير نادرستي را طي ميكنند. مسیری که در انتهای آن به قدرت خارجی وابستگي شديدي پيدا کرده، و قدرت و اعتبارشان به حمایت بیگانگان گره میخورد و به مرحلهای میرسند که برای بقا باید دست به عملیات ریسکی و انتحاری بزنند.
🔘مشكل دوم نيز بيارتباط با مسأله اول نيست. آمدنيوز در تله و توري گرفتار شد كه خودش آن را پهن كرده بود. كسي كه اخبار فيك و جعلی منتشر ميكند تا ديگران را فريب دهد، احتمالاً كمكم خودش نيز به این گونه اخبار باور میكند و تحت تأثير اخبار دروغ و نیز فریبهاي اطلاعاتي قرار گرفته و در دام خودساخته گرفتار میشود.
🔘چگونه ممكن است كه يك نفر گمان كند كه يك شركت مهم از طرف كشورهاي خارجي در عراق آماده است كه با او قرارداد مهم همكاري علیه ایران بسته و از او حمايت كنند؟ و فقط هم در عراق حاضر به گفتگو و انعقاد قرارداد است! يا اينكه چگونه کسی در موقعیت سیاسی او به این نتیجه میرسد که میتواند به ديدار آيتالله سيستاني برود و يا… اصولاً نفس اينكه يك نفر چون او گمان كند كه ميتواند وارد عراق شود و تحت پيشرفتهترين تدابیر حفاظتي به مكان امنی برده شود و پول بگیرد و قرارداد امضا کند، جز سادهلوحی محض چيز ديگري تلقی نمیشود و اين نيست مگر محصول باورمندي به اخبار جعلي.
🔘سومين نكته مهم اين است كه او ظاهراً فاقد مشاور بوده است. ممكن نيست كه كسي با چند نفر مشورت كند و چنين تصميم عجیبی را بگيرد. همان اتفاقي كه در جريان رهبري مسعود رجوي در سازمان مجاهدين رخ داد و به مقام اولوهيت و بینیاز از مشاور رسيد. مدير آمدنيوز احتمالاً همچون رجوی، اطرافياني نداشته كه برايش كف بزنند، لذا به تنهايي به این نتیجه رسیده بود که در اوج فهم و شعور و كمالات قرار دارد و ارادهگرایانه وارد سیاست میشود. اين ساختارهاي رفتاري تبعات خاص خود را دارد چه براي مدير آمدنيوز چه براي مجاهدين خلق!
انتهای پیام
داشتن مشاورفی نفسه هوشمندی یک کنشگررا ثابت نمیکند…..مشاورت با منتقدین ودلسوزان است که حائز ارزش واعتبارتصمیمگیری است نه مشاوران مطیع وسرسپپرده…..