گزارش: گره کور مالکیت زمین دانشگاه آزاد علوم تحقیقات
/ گفتوگوی انصاف نیوز با محمد هادوی و علی سوادی /
نسترن فرخه، انصاف نیوز: دختر جوان از داخل اتوبوس انگشتش را به سمت یکی از پیچهای تند جاده که هنوز گارد ریلی ندارد میبرد و میگوید: «همینجا بود، پارسال همینجا اتوبوس چپ کرد و اون اتفاق افتاد.»
چهارم دی ماه بود که خبر واژگونی اتوبوس دانشجویان دانشگاه آزاد واحد علوم و تحقیقات و کشته شدن ده نفر و 28 زخمی همه را حیران کرد، ماجرایی که با واکنشهای متعددی همراه شد اما بعد از چند ماه تنها منجر به تغییری محدود در نصب گاردریلهای جادهی این دانشگاه و تغییر نسبی در راننندگی رانندگان و اتوبوسها شده اما بخش زیادی از انتقادها به روش رانندگی رانندگان اتوبوس و ناامن بودن مسیر جادهای دانشگاه همچنان پابرجاست. این حادثه از همان روزهای اول باعث رجوع دوباره به ماجرای مالکیت زمینهای دانشگاه شد. بسیاری واژگون شدن اتوبوس را به ابهامات مالکیت زمین نسبت دادند، گویی این زمین نفرین شده است.
اوایل دههی هشتاد بود که کلیپهای در اینترنت نشان میداد خانوادهی مهدی هادوی، همان فردی که زمین خود را به دانشگاه هبه کرده، توسط افراد ناشناس مورد آزار و اذیت قرار گرفتهاند و این افراد قصد دارند این خانواده را از بخشی از زمین که هبه نشده بیرون اندازند و طبق گفتههای پسر هادوی که در گزارشهای قبل بیان شده با وجودی که حاکم شرع حکم کرد باید زمینها به هادوی بزرگ برگردد هرگز این اتفاق نیفتاد، اما ماجرا به همین جا ختم نمیشود و بعد از پیگیریهای خبرنگار انصاف نیوز موضوع ابعاد جدیدی پیدا میکند و فردی به نام علی سوادی وکیل دادگستری مدعی میشود مشاور حقوقی خانوادههایی است که مالک بخشی از زمینهای دانشگاه علوم و تحقیقات هستند و طبق گفتههایش در سال 59 مالکین، پلاکهای 168 و 240 فرعی حصارک را به بنیاد هبه کردند که حاج میرزا عبدالله مقدم مالک سه دانگ و رجب علی بلورچی مالک یک دانگ و نیم و مهدی هادوی مالک سه ربع دانگ و بانو توران بلورچی مالک سه ربع دانگ، پلاک 168 فرعی از سنگ 122 اصلی حصارک شمیران را از این پلاک به بنیاد انقلاب اسلامی ایران صلح کردند، اما مهدی هادوی شش دانگ از پلاک 240 را هم به بنیاد صلح کرد با این شرط که مادام العمر خود و زوجهاش در آن زمین مشروط به اینکه بنیاد به آن نیاز نداشته باشد زندگی کنند. اما سوادی ایرادی به مالکیت پلاک 240 که متعلق به هادوی است وارد میکند و در بخشی از صحبتهایش میگوید: «آقای هادوی در سالهای قبل از انقلاب بر علیه مادر خودشان طرح دعوا میکنند، از این جهت که مادر ملکی به او فروخته ولی سندی به نام او نزده است، در نهایت این دعوا با سازش به پایان میرسد و ملک اهدا میشود، بنابراین حدود و ابعاد پلاک 240 مشخص نیست و قرار باشد حدود و ابعاد آن مشخص شود، باید همهی شرکا برای مذاکره گرد هم جمع شوند. در هر حال این پلاک هنوز منتهی به صدور سند تک برگی مشخص نشده و هنوز به عنوان یک پلاک مورد مناقشه در ادارهی ثبت است.
اما با وجود ابهامات در مالکیت زمین، دانشگاه بدون بررسی این موضوع زمین را مورد استفادهی خود قرار میدهد و حتی عبدالله جاسبی، رییس اسبق دانشگاه آزاد، در برنامهی تلویزیونی چند ماه پیش تمام سندها مهدی هادوی را باطل اعلام میکند، در صورتی که پسر هادوی به انصاف نیوز گفت: «جد مادری پدر من جناب آقای حاج علی تاجر بلور فروش بود، ایشان با فروش تیمچه حاجب الدوله که ملک وی بود، قریه حصارک را خرید و حدود صد سال پیش این انتقال در محکمهی شرعیهی دارلخلافهای انجام شد که بنا بر قانون تشکیلات عدلیه در آن زمان حکم دادگاه تجدید نظر تهران را داشت.»
پیچهای تند در دانشگاه هنوز باقی است
اتوبوس شلوغ است و بیشتر دانشجوها ایستادهاند، از دختری که کنارش نشستهام چند ثانیه یک بار سوالی در مورد ماجرای سال گذشته و نحوهی رسیدگی دانشگاه میپرسم، میگوید: «جدیدا شروع به نصب گارد ریل کردند اما همه جا کامل این اتفاق نیفتاده، تا قبل این حادثه راننده آنقدر صبر میکرد تا اتوبوس کامل پر شود و با وجود وزن زیاد اتوبوس بدون ملاحظه رانندگی میکردند اما حالا کمی بهتر شده است، اما اگر میتوانستیم با ماشین شخصی خودمان بیاییم شاید بهتر بود.»
پسر جوانی در اتوبوس ایستاده و در مورد روزهای بعد از حادثه میگوید: «بعد از چپ شدن اتوبوس بچهها دو هفته تجمع کردند و بعد از آن دانشگاه اعلام کرد اتوبوسها را عوض میکنیم و برای رانندگان مقرراتی را وضع میکنیم. البته در غیر اینهم بچهها هیچ کار دیگری نمیتوانند انجام دهند، اما باز هم تغییر چندانی پیش نیامد.»
اتوبوس جلوی دانشکدهی زیست شناسی میایستد و پسر جوان در آخرین صحبتهایش در مورد دانشجوهای کشته شده گفت: «یکی از کسانی که فوت کرد، یکی از پسرهای هم رشتهی من بود، ترم یک بود، اما تا دو ماه پیش که از یکی از پسرها اطلاع داشتیم هنوز در کما بود و ظریب هوشیاری پایینی داشت.»
در بین دانشکدهها قدم زنان با پسری همکلام میشوم که بعد از سوالم در مورد تغییر کیفیت اتوبوسها با خنده میگوید: «حدود 90 درصد این اتوبوسها هنوز همانطور است و به تعداد انگشتان دست اتوبوسها تغییر کرده است.»
از پلههای دانشکده فنی بالا میروم و از دو دختر که با عجله به سمت اتوبوس میروند، سوالم در مورد نحوهی رسیدگی دانشگاه را تکرار میکنم و هر دو میگویند: «ما تغییری در اتوبوسها ندیدیم، حتی قرار بود گارد ریل در جاده نصب شود که این اتفاق نیفتاد.»
پسر دیگری میگوید: «اتوبوسهای قبلی برای هشت سال پیش بوده و بعد با یک شرکت جدید قرارداد بستند که بعد از یک سال و نیم این حادثه اتفاق میافتد و اتوبوس چپ میکند، حتی قبل از آن یک بار ترمز برید و به کوه کوبید.»
دختر و پسر دیگری در همان حوالی ادامه دادند: «پنچ سال است که در این دانشگاه درس میخوانیم و در این یک سال تازه کمی بهتر شدهاند که آنهم تغییر خاصی نیست، به ما گفتند اتوبوسهای جدید معاینه فنی دارد در صورتی که ما روی شیشهی آنها چیزی نمیبینیم، حتی گفتند از یک راننده سه بار شکایت شود او را اخراج میکنیم در صورتی که رانندههایی هستند که بیش از ده شکایت از آنها کردیم ولی اتفاقی نیفتاده است.»
کم کم به درب خروج دانشگاه در حال نزدیک شدن هستم با آخرین دانشجو همکلام میشوم که گویی در میان دانشجویان کشته شده بخشی از زندگی خود را از دست داده، خودش پیش قدم میشود و در مورد فوت شدگان با مکثی میگوید: «اسم یکی از آنها نیلوفر بود، خیلی خانم بود، آدم حسابی بود، در مقطع کارشناسی بود، بیشتر بچههایی که از بین رفتند امید خانوادههایشان بودند.»
علی سوادی: مالکیت آقای هادوی مناقشه آمیز است
علی سوادی شروع داستان اراضی دانشگاه علوم و تحقیقات را از متن نامهای میداند که در تاریخ 1359/6/8 مالکین زمین آن را به بنیاد انقلاب هبه کردند و در بخشی از نامه میخواند: «اشخاص زیر که علاقه دارند این انقلاب هرچه پربارتر باشد، پلاکهای 168 و 240 فرعی حصارک را به شرح زیر به بنیاد انقلاب اسلامی واگذار کردند.
آقایان حاج میرزا عبدالله مقدم مالک سه دانگ و رجبعلی بلورچی مالک یک دانگ و نیم و مهدی هادوی مالک سه ربع دانگ و بانو توران بلورچی مالک سه ربع دانگ، پلاک 168 فرعی از سنگ 122 اصلی حصارک شمیران تمام سهم خود را از این پلاک به بنیاد انقلاب اسلامی ایران صلح کردند.
آقای مهدی هادوی ضمن صلح شرایطی را مقرر کردند، با این توضیح که مشارعلیه علاوه بر سهم خود در پلاک مذبور شش دانگ پلاک 240 فرعی از پلاک اصلی مذبور را هم به بنیاد انقلاب اسلامی ایران در برابر یک سیر نبات موهوب صلح کرد و چون فقط مشارعلیه در پلاکهای مذبور دارای تاسیساتی است و سکونت دارد، مقرر است که کلیهی تاسیسات مذبور اعم از خانههای مسکونی و ساختمانها و باغ و آب و کنتور برق و آنچه غیر منقول است، جزء مورد صلح میباشد، ولی منافع آن مادام العمر خود و زوجهاش بانو فرانگیس هادوی به ترتیب متعلق به آنها است. مشروط به اینکه بنیاد به آن نیاز نداشته باشد.»
علی سوادی پس از خواندن بخشی از نامه به حق عمری آقای هادوی اشاره میکند و میگوید:« با توجه به این نوشته، آقای هادوی گفتند نه تنها من سهم خودم را دادم بلکه تاسیساتی که اینجا وجود داشته هم صلح کردم، ولی یک شرط گذاشتند و آن اینکه مادام العمر خودش و همسرش از آنجا استفاده کنند. به این حق عمری میگویند؛ یعنی هر فردی میتواند یک ملک را به کسی ببخشد و یا حتی منتقل کند ولی شرط کند مادام الحیات من اینجا سکونت داشته باشم و بعد از فوت ورثه دیگر حقی ندارند و این یک حق حقوقی است.»
این وکیل دادگستری ادامه داد: «خلاصهی صلح نامه این است که آقای هادوی و سایر مالکین، این ملک را به بنیاد انقلاب اسلامی صلح کردند، یعنی دیگر در آن حقی ندارند و آقای هادوی در بخشی از نامه میگوید من چون به غیر از زمین اینجا ساختمان و تاسیساتی هم دارم آنها را هم به بنیاد میدهم، فقط یک شرط میگذارد و آن اینکه تا زمانی که زنده هستم خودم و همسرم در اینجا سکونت داشته باشیم، این یعنی غیر از سکونت داشتن هیچ کار دیگری نمیتوانند انجام دهند. در واقع آن سکونت خودشان هم با شرط این است که بنیاد نیاز به استفادهی آن نداشته باشد.
در انتهای این نامه هم نوشته شده « بنابراین هر قسمت را که بنیاد برای اجرای هدفهای خود لازم داشته باشد حق استفاده از منافع آن ساقط میگردد، جز در مورد منزل مسکونی و ضرروریات آن، و این حق سکونت پس از آنان به یک نفر از نسل مصالح منتقل میشود که ذیحق قبلی معرفی کند و اگر معرفی نکند با تشخیص بنیاد معین خواهد شد و بدیهی است عائلهی تحت تکفل به تبع ذیحق سکونت خواهند داشت. این سکونت در ساختمان فعلی که منزل مصالح است یا ساختمان دیگری به تشخیص بنیاد خواهد بود.»
سوادی بعد از خواندن نامه ادامه میدهد: «زیر این نامه را افراد امضا کردند، اما وراث آقای رجبعلی بلورچی میگویند ما نمیدانیم برگهی عادی به امضای پدرمان رسیده یا نرسیده است، در این مورد تردید دارند. در مورد امضای حاج میرزا عبدالله مقدم هم دلیل قاطعی نداریم و نمیتوانیم بگوییم امضا شده و یا نشده است.
به این خاطر میگویم که یکی از وراث آقای میرزاعبدلله مقدم که در این صلح نامه از همه سهم بیشتری داشته در تاریخ 22/3/89 یعنی 30 سال بعد به آقای دکتر جاسبی نامهای مینویسند و در بخشی از آن میگوید «اینجانبان ورثه مرحوم میرزاعبدالله مقدم در حالی که در عسر و حرج به سر میبریم ملکی در منطقه حصارک تهران به عنوان ارثیه داریم که بدون طی تشریفات حقوقی و نظر حاکم شرع و معتمدین قضایی با یک کاغذ فاقد ارزش حقوقی بدون تشریفات قانونی و شماره و تاریخ و تنفیض حاکم شرع ملک مذکور از تصرف این خانواده خارج و در اختیار آن دانشگاه محترم قرار گرفته و استعلامات ثبتی و سند انجام نشده و سند ملک مذبور به نام مرحوم حاج میرزاعبدالله مقدم است.
حال به جهت انتقال شرعی ملک پس از احقاق حق وراث به لحاظ ویژگی تخفیف در جهت مسایل فرهنگی و رضایت وراث متمنی است که ترتیب اتخاذ فرمایید در جلسهی حضوری ترتیبات انتقال قطعی و احقاق حق وراث حاصل شود».
همانطور که ملاحظه میکنید سی سال بعد وارثان میگویند ملکی که سه دانگ آن برای ما بوده حال ما خودمان در عسر و حرج هستیم، نوع نوشتهی عبارت هم آن صلح نامه را تایید نمیکند، و چون بنیاد انقلاب اسلامی هم بنیادی بوده که آقای هادوی آن را تاسیس کرده و اختیاردارش در کل ایشان بوده است، معلوم نیست اینجا چه اتفاقی افتاده است. جالب آنکه اصل این سند را هم خانوادهی مقدم تحویل آقای هادوی میدهند که هنوز به آنها برنگشته است.»
سوادی: ابعاد پلاک 240 مشخص نیست
سوادی در مورد پلاک 240 میگوید:« پلاک 240 میماند که داستان عجیبی دارد، بعضی از زمینها حدود و ابعاد و کارشناسی دقیق که تشریفات ثبتیاش کامل طی شده باشد ندارد. اما پلاک 240 که اینجا اعلام میشود شش دانگش متعلق به آقای هادوی است چون در متنی که همه امضا کردند قبول دارند پلاک 168 سهمی است، یعنی سه دانگش برای میرزاعبدالله مقدم است و باقی آن برای بقیه ورثه است، اما پلاک 240 این طور اعلام شده که شش دانگش متعلق به آقای هادوی است.
این پلاک 240 داستان متفاوتی دارد، به این شکل که آقای هادوی در سالهای قبل از انقلاب به دادگاه میروند و بر علیه مادر خودشان طرح دعوا میکنند، از این جهت که مادر ملکی به او فروخته ولی سندی به نا او نزده است، در نهایت این دعوا با سازش به پایان میرسد و ملک اهدا میشود.
در هر حال پلاک 240 وجود دارد ولی حدود و ابعاد آن مشخص نیست کجا است و اگر قرار باشد حدود آن مشخص شود، نیاز است همهی شرکا برای مذاکره گرد هم جمع شوند، یعنی همهی وراث مرحوم حاج علی کاشی، مشخص کنند که این زمین چند متر است. در هر حال این پلاک هنوز منتهی به صدور سند تک برگی مشخص نشده و هنوز به عنوان یک پلاک مورد مناقشه در ادارهی ثبت است.
پس بنابراین پلاکی که شناسنامه دارد و بیاشکال، پلاک 168 است که متعلق به چند نفر است و آن چند نفر هم این پلاک را به بنیاد انقلاب اسلامی دادند و آقای هادوی هم سهم خود را آنجا داده است، بنابراین اگر آن صلح به بنیاد انقلاب اسلامی غلط باشد، باز ملک باید به همهی مالکین باز گردد و نه به یک نفر، برای بررسی این سند همهی مالکین باید حضور داشته باشند تا امکان بررسی، دفاع و مطالعهی سوابق کامل مشخص شود.»
چرا این موضوع تا بحال رسانهای نشده؟
سوادی در جواب اینکه چرا از دههی هشتاد تاکنون موضوعی که شما عنوان کردید رسانهای نشده است، گفت: «اتفاقا این خیلی عجیب است، دنبال حقیقت بودن یا اتفاقات و وقایع را دستآویز یک اغراض خاص کردن با هم تفاوت دارد. یک وقت بنا به دلایلی هر وضعی که پیش آمده قرار است فلان شخص کوبیده و یا ملکوک شود، حال قصهای درست میشود، اما به شکل واقعی باید دید موضوع چیست.
من فکر میکنم در این ماجرا حالت اول مطرح است و بیشتر افراد دنبال اهداف و اغراض دیگری بودند، شما ببینید اصلا چرا سال 80 این اتفاقات افتاد؟ در حالی که اتفاقی که افتاده برای سال 59 است. در سال 80 به حالت یک سونگرانه این مسایل رسانهای شد و اصلا کسی به اساس ماجرا نپرداخته است. همینطور پیش میرود و آتش زیر خاکستر میماند تا امروز به هر دلیل این موضوع دوباره مطرح میشود و دانشگاه آزاد اسلامی مالکیت خودش در این زمینها را به یک نحوی به این صلح نامه میچسباند. یعنی اگر این صلح نامه را کنار بگذاریم، دانشگاه پول داده و رضایت مالکین را جلب کرده و مالکین هبه کردند و آن چیزی که ما اینجا میبینیم، دو پلاک مشخص است.
بنابراین پرداختن به یک داستان نباید ما را به پرداختن به ابعاد دیگر آن غافل کند و آن اینکه دانشگاه آزاد اسلامی حالا که این اراضی را در اختیار دارد خوب است بر اساس موازین قانونی، اسلامی، شرعی، عرف و انصاف موضوع را بررسی کند که دقیقا این زمینها مربوط به چه کسانی میشود، اگر زمین ملی شده از دولت بگیرند و اگر نشده از صاحبان حق بگیرند، صرف نظر از اینکه مالک آقای هادوی و هر کس دیگری باشد.
به هر حال اگر یک طرف قصه را نفی میکنیم که مالکیت آقای هادوی محل مناقشه است، دلیل نمیشود مالکیت دانشگاه کاملا مشروع و درست باشد. اصلا سند آقای هادوی جعلی، خب دانشگاه چرا چنین کاری را انجام داده است؟»
سوادی به افرادی اشاره میکند که در زمانی دورتر از ماجرای خانوادهی بلورچی در آن زندگی میکردند و میگوید: «این اراضی معمولا برای کشاورزی بوده است، روی این زمینها اشخاصی به عنوان زارع، رعیت، کشاورز و بومیهای آن زمان زندگی میکردند و متاسفانه به این وجه انسانی داستان کمتر پرداخته میشود. چون میگویند سند برای خاندان بلورچی است و متصرف هم دانشگاه آزاد است ولی از آن رعیت بینام و نشانی که سالها خودشان و اجدادشان روی آن زمینها جان کندند، اصلا صحبتی نیست. چون به هر حال در آن سنوات هنوز قانونهای مربوط به اصلاحات ارضی وجود نداشته است و اهالی مرادآباد و حصارک بیصداترین آدمها بودند.»
بخشی از زمینهای حصارک به صورت تکههای 300 متری است که مالکها مختلفی دارد و دانشگاه در حال تصرف بخشی از آنها است، این وکیل دادگستری در مورد بخشی از آن گفت: «مرادآباد و ده حصارک همجوار هم هستند و این تصرفات فعلی بر اساس یک قانون مدون و منظمی جلو نرفته است، بعید نیست که تجاوزاتی نسبت به اراضی دیگران اتفاق افتاده باشد و در مورد این زمینها اطلاعات خاصی ندارم.»
پسر هادوی بزرگ: کاش دادگاهی بود و میشد از رییس سابق دانشگاه شکایت کرد
عبدالله جاسبی در ماههای گذشته در تلویزیون صداوسیما ماجرای مالکیت مهدی هادوی بر زمینهای دانشگاه را تکذیب کرد و محمدامین هادوی پسر هادوی بزرگ در این مورد به انصاف نیوز گفت: «مرحوم هاشمی و هیات امنا قبول کردند تا نزد حاکم شرع برویم، آقای جاسبی خودش نیامد و وکیل خود را فرستاد و همین ادعاهایی که آقای جاسبی در تلویزیون عنوان کرد را وکیل آقای جاسبی هم بیان کرد و حاکم شرع از او خواست تا مدارک و اسناد خود را نشان دهد که ایشان رفت تا اسناد را بیاورد که دیگر بازنگشت. دوسال حاکم شرع از آقای جاسبی درخواست سندهای ادعایی را کرد اماخبری نشد. این وکیل انسان عجیبی است اگر قرار شود گینس دروغگوترین را معرفی کند ایشان رکورددار آن میشود.»
هادوی ادامه داد: «ما از این وکیل بخاطر اینکه در یک نامه بیش از 70 دروغ گفته بود به دادگاه شکایت کردیم، ایشان در لایحه دفاعیه خود گفت دروغگویی جرم نیست، حق با ایشان است اگر دروغگویی جرم و قابل تعقیب بود آقای جاسبی در تلویزیون اینگونه شجاعانه دروغ نمیگفت.
البته وکیل بعلت اینکه دروغ خلاف شان وکیل است در دادگاه محکوم شد و تعلیق شد، ای کاش دادگاهی بود و میشد به همین اتهام از آقای جاسبی شکایت کرد.»
هادوی در مورد نتیجهی پیگیری زمینهای دانشگاه گفت: «در آخر بعد از دو یا سه سال منجر به حکم شرعی آیت الله نظری شد، که ایشان از بزرگان علمای ایران و از شاگردان امام هستند، در آن زمان حکم کردند که دانشگاه به زمین ما تجاوز کرده و باید خسارات وارد شده را جبران کند. اما حالا این انسان چنین ادعایی میکند، در حالی که حاکم شرع رای داده و محکومشان کرده است، چنین موضاعاتی را مطرح میکنند تا خود را تبریه کنند.»
جاسبی در بخشی از صحبتهایش به موضوع ساختگی بودن فیلمهای اذیت و آزار خانواده هادوی اشاره کرده بود، محمد هادوی این موضوع را تکذیب کرده و گفت: «کارشناس باید در مورد آن فیلمها اظهار نظر کند، ایشان که نمیتواند روی هوا حرفی بزند و بگوید این فیلمها ساختگی است. در یکی از این فیلمها شماره پلاک ماشین معلوم است ما در شکایت خود فیلم را ارایه کردیم دادگاه از پلیس استعلام شماره کرد، مشخص شد که ماشین در ملکیت واحد علوم و تحقیقات بوده است. در واقع همان ماشینی که چماقدارها را آورده بود، راننده ماشین شناخته شد اما دادگاه تعقیب نکرد.»
هادوی کوچک در مورد آن شکایت ادامه میدهد: «یک لودر من را به زمین انداخت و خواهرم را به کوه کوبید، ما از او شکایت کردیم و به دادگستری رفتیم، مشخص شد، آن فرد با لودر ما را مجروح کرده ولی قاضی فقط به دلیل رانندگی بدون گواهی نامه او را محکوم کرد، از این مجمل مشخص است که چرا ما بجای قاضی به حاکم شرع مراجعه کردیم چون آن زمان اکثر قضات دادگستری شاگرد دانشگاه آزاد بودند، بر اساس قراردادی که آقای شاهرودی بابت تکمیل تحصیلات قضات با آقای جاسبی بسته بود.»
رییس سابق دانشگاه علوم و تحقیقات در مصاحبهی تلویزیونی به سندهای باطل شدهی هادوی بزرگ اشاره کرده بود و گفته بود سندهای باطل شدهای را به تعاون نیروی انتظامی فروخته بودند که بعد از پیگیریهای انجام شده این موضوع مشخص شد، اما محمد پسر مهدی هادوی گفت: «هیچ سندی باطل نشده است، جالب است که گفتند زمینهای ما را فروخته، یعنی هر چه هست برای آنها است، در حالی که آن سند غیر از سندی بوده که پدرم به آنها هبه کرده است و در مجاور زمینهای دانشگاه بوده است ولی باز هم ادعای مالکیت دارند.»
محمد هادوی در مورد ادعاهای مطرح شده در مورد زمینخواری پدرش نیز گفت: «پدر من اولین دادستان کل انقلاب است که امام فرموده بود جز او را قبول نمیکنم؛ البته پدرم بعد از دو ماه و 10 روز استعفا داد که بعد از 40 روز مورد موافقت امام قرار گرفت. جد مادری پدر من جناب آقای حاج علی تاجر بلور فروش بود که بچههایش به نام بلورچی شناخته میشوند، بجز مادربزرگ ما که فامیلی همسرش را گرفت و سارا حاجی ملاهادی شد، برادرش هم مرحوم حاج علینقی کاشی بود که مالک دهنمک بود.
ایشان با فروش تیمچه حاجب الدوله که ملک وی بود قریه حصارک را خرید و حدود صد سال پیش این انتقال در محکمهی شرعیهی دارلخلافهای انجام شد که بنا بر قانون تشکیلات عدلیه در آن زمان حکم دادگاه تجدید نظر تهران را داشت.
آن سند هم سند شرعی است، چون مرحوم شیخ محمدتقی نجم آبادی آنزمان حاکم شرع دارالخلافه تهران بوده، و هم سند قانونی چون آن دادگاه از نظر قانون مصوب مجلس شورای ملی دادگاه تجدیدنظر بوده است.
از آنجا که خداوند میخواهد دروغگویی آقای جاسبی معلوم گردد امروز دفتر دادگاه شرع تهران در دانشگاه هاروارد نگهداری میشود و این سند آنلاین قابل مشاهده است، اما اعمال آقای جاسبی با دلایل محکم در گزارش هیات تحقیق و تفحص مجلس آمده اگر روزی در دادگاه صالح رسیدگی شود ایشان حتما محکوم خواهد شد، اما متاسفانه تا امروز ارادهای برتعقیب ایشان نبوده و ایشان با علم به این موضوع گستاخانه دروغ میگوید.»
/گزارش/ روایت پسر هادوی و سلیمی نمین از زمینخواری دانشگاه آزاد
انتهای پیام