آیا دختر اخراجی به مدرسه بازمیگردد؟
/روایت اخراج یک دانشآموز/
دختر نوجوان حالا پر از تنش و گریز از مدرسه است، وقتی از رفتار تند مدیر مدرسه در جمع دوستانش حرف میزند با صدایی گرفته میگوید «جلوی جمع ضایع و خرابم میکرد» این دانش آموز به دلایل اخلاقی از مدرسه اخراج میشود تا فقط امتحان خرداد ماه را بدهد اما طبق ادعاهای این دختر نوجوان مدرسه سه برگهی امتحانی او را گم کرده و همین دلیل تجدید شدن دانش آموز و تحصیل دوباره در مقطع دوازدهم شد که مدیر مدرسه طی بررسی رفتارهای این دانشآموز در تابستان -یعنی زمان تعطیلی مدارس- در اول مهر مانع از حضور این دختر در مدرسه شده است، این در حالی است که معاون مدرسه در گفتو گو با انصاف نیوز با لحن تندی گم شدن برگههای امتحانی را تکدیب کرده و توضیحی در مورد اتفاقات دیگر نداد زیرا این مسایل را مربوط به خبرنگار نمیدانست.
اما بعد از پیگیریهای خبرنگار انصاف نیوز با مسعود ثقفی -سخنگوی وزارت آموزش و پرورش در تهران- او قول پیگیری شخصی در این مورد خاص را داد تا این نوجوان در همین مدرسه و یا مدرسهای دیگر ادامه تحصیل دهد.
«اولیای دانش آموزهای دیگر موافق حضور فرزند شما در این مدرسه نیستند» جملهای که بیشتر والدین دانش آموزهای پرهیجان، شلوغ و حتی ناهنجار از مدرسه شنیدهاند، بار معنایی این جمله چنان ضربهای بر پیکر یک کودک و یا نوجوان وارد میکند که شاید سالها بعد، حتی زمانی که خود فرد، مادر یا پدر دانشآموزی شده باشد در جانش باقی بماند، اما سوال همیشگی این است که وظیفهی آموزش و پرورش در کدام بخش از تربیت کودک، حتی کودک ناهنجار، جای دارد و آیا اساسا رفتارهای مددگرایانه و تکنیکهای روانشناسی در مدارس ما جایی دارند یا نه؛ نهادی که جزو تاثیر گذارترین بخشهایی است که شخصیت و زندگی یک فرد را شکل میدهد اما گاه بدون در نظر گرفتن عمق اهمیت این نهاد، مسوولان مدرسه و معلمان به راحتی از کنارش عبور میکنند.
دانش آموز: خودشان برگههای امتحانیام را گم کردند و من تجدید شدم
دختر نوجوان گویا بعد از مدتها گوشی برای شنیدن پیدا کرده، گاهی جملات را پشت سر هم ادا میکند و گاه در سکوت سرش را پایین میاندازد، صحبت از مدرسه که به میان میآید خشمی در ظاهر و چهرهی کودکانهاش نمایان میشود، چهرهی کودکانهای که در میان هیاهوی نوجوانی، معصومیتش را پنهان میکند.
دختر نوجوان ماجرا را اینطور شروع میکند: «سال یازدهم را نصفه خواندم و برای سال دوازدهم اصلا به مدرسه راهم ندادند، حتی روز اول هم میگفتند چون مذهبی و چادری نیستم ثبت نامم نمیکنند، به چند تا از دوستانم که همراه من آمده بودند هم گیر دادند و همین برخورد را داشتند. مدام به من میگفتند موهایم را رنگ کردم در صورتی که واقعا موهای من رنگ خرمایی و طبیعی خودش را داشت.»
این نوجوان بین گلایههایش چند ثانیه سکوت میکند، آب دهانش را قورت میدهد و ادامه میدهد: «همیشه جلوی بچههای کلاس و معلمها من را ضایع و خراب میکرد، حتی به مادرم زنگ زده بود و گفته بود دخترت در حیاط مدرسه با کسی ننشیند و غذا نخورد، این موارد را به چندتا از دوستان دیگر من هم یادآور شده بودند، که آخر هم ما را اخراج کردند.
یک درس پودمانی داشتیم که اصلا معلم نداشت و هر جلسه یک نفر که در مدرسه بیکار بود به کلاس ما میآمد و معلم ما میشد، حتی یک بار یکی از مسوولان مالی مدرسه معلم ما شد. چون در این درس معلم نداشتیم هیچکدام از بچهها درس نمیخواندند و یک روز سر جلسهی امتحان همه برگهها را سفید دادند، اما من و دو تا از دوستانم را به مدت سه روز اخراج کردند. همان سه روز هم به مادرم تماس میگرفتند و حرفهای بدی درمورد من میزدند.»
این دختر 17 ساله با هیجانی مملو از کینه از آن روزها یاد میکند، ادامه میدهد: «بعد از سه روز دوستم مادرش را به مدرسه برد و دوباره سر کلاس رفت، دوست دیگرم با پدرش رفت و آنهم به کلاس برگشت اما من هم پدر ندارم و هم مادرم اصلا نمیتواند خیلی خوب دفاع یا داد و بیداد کند، برای همین روزی که به مدرسه رفتیم آنها هر چیزی میگفتند مادرم فقط میگفت ببخشید و این دختر بار اولش بوده و بعد هم من را دیگر به مدرسه راه ندادند.
بعد از گذشت چند روز از این اتفاق من با لباس شخصی با دامادمان سوار موتور از جلوی در مدرسه رد شدم، جایی خیلی دورتر از مدرسه از موتور پیاده شدم و حتی یک باکس روغن هم در دستم بود که به دامادمان دادم و خدافظی کردیم و من رفتم؛ اما یک دفعه مدیر مدرسه با یکی از معلمهای تخصصی از جلوی من رد شدند و از فاصلهی خیلی دور من را دیدند و بعد از پنچ دقیقه مادرم به من زنگ زد که برای چی با پسر جلوی در مدرسه رفتی و با من دعوا کرد که مدیر مدرسه زنگ زده این را گفته، بعد من توضیح دادم با وحید دامادمان آنجا بودم.
مادرم گفت مدیر مدرسه به من زنگ زده و گفته جلوی در مدرسه با پسر میآید و همدیگر را بغل میکنند، در صورتی که ما موقع خداحافظی فقط به هم دست دادیم. وقتی من را اخراج کردند و لباس شخصی به تن دارم به آنها ربطی دارد؟ بعد از چند وقت هم به طور کلی اخراج شدم و راهم ندادند.»
ذختر نوجوان بعد از صحبتهایش مکثی چند ثانیهای میکند و با صدایی آرام میگوید: «حتی قبل از اخراج موقت هم ما کاری نمیکردیم، زنگ تفریحها دور هم حلقه میزدیم و غذا میخوردیم حتی به غذا خوردن ما هم گیر میدادند مثلا به اندازهی غذایی که میآوریم هم گیر میداد که چرا این همه غذا در قابلمه میآورید. روی ما سه نفر از اول گیر بودند چون حتی برای ثبت نام هم ما با هم رفتیم و از همان اول با ما لج بودند.
وقتی به طور کل اخراجم کردند مدیر گفت دیگر راهش نمیدهیم و فقط برای امتحان خرداد بیاید، در صورتی که اخراج من بهمن ماه اتفاق افتاد و گفتند فقط خرداد ماه برای امتحانات بروم، وقتی خردادماه برای امتحان رفتم گفت حتی نباید بچهها تو را ببینند و هر وقت امتحان بچهها تمام شد تو بیا و تنهایی امتحان بده و من باید جلوی خودشان در اتاق مدیران امتحان میدادم که آنها حرف میزدند و من باید امتحان میدادم، مثلا امتحان بچهها ساعت 9 شروع میشد، من باید ساعت یازده امتحان میدادم.
من همهی امتحاناتم را خوب دادم به جز آخرین امتحان که یادم نیست چه بود، روز آخر گفت سه تا از برگه امتحانیهایت گم شده و باید آن سه تا را اول بدهی در صورتی که من این امتحانها را خیلی خوب داده بودم، مثلا یکی از امتحانهایی که خوب داده بودم فارسی بود که ده نمرهی آن انشا بود من هم ده نمرهی آن را کامل نوشته بودم و حتی برای امتحان زبان انگلیسی همه را حفظ بودم ولی آن را هم گم کردند.
حتی همان روز معاون گفت الان آمادگی داری تا امتحان درسهایی که برگهاش گم شده را بدهی؟ من گفتم الان جز عربی چیز دیگری در ذهنم نیست تا روی برگه بنویسم چه برسد که فارسی و انگلیسی را هم با هم امروز امتحان بدهم و بعد گفت خب فردا بیا امتحان بده که باز هم گفتم نمیتوانم و بعد گفت خب بخوان هر وقت خواندی بیا و امتحان بده ولی من گفتم امتحان نمیدهم برگههای من را پیدا کنید. روزی که مادرم رفت کارنامه را بگیرد به مادرم گفته بودند برای سال دوازدهم باز میخواهیم ثبت نامش کنیم و 120 تومان پول کتاب هم از مادرم گرفته بودند.»
اما این دانش آموز از درس جا مانده ماجرای ایجاد فشار روانی در مدرسه را این طور ادامه داد: «یک روز تابستان وسطهای مرداد بود که به خانه رفتم و دیدم مادرم عصبانی است پرسیدم چه شده و گفت خانم [ذ] -مدیرمان- زنگ زده و میگوید دخترت در متروی دروازه شمیران بوده که یک پسر به او تیکه انداخته و او خندیده؛ در صورتی که من از شش صبح تا شش عصر هرروز به سرکار میروم و در مترو همیشه هندزفری به گوش دارم و صدای آهنگم همیشه آن قدر زیاد است که صدای دیگری را نمیشنوم، حتی اگر این طور هم باشد اینها در تابستان هم ول کن نبودند و بعد از گفتن چند جملهی زشت ادامه داده بود فکر ثبت نام را از سرتان بیرون کنید و به فکر مدرسهای جدید باشید بعد هم اصلا اجازه نداده بود مادرم حرفی بزند و تلفن را قطع کرده بود،بعد از آن مادرم چند بار با مدیر تماس گرفت که دیگر جواب مادرم را ندادند.
اول مهر من اصلا حوصلهی مدرسه و تنشهایی که برای من درست میکردند را نداشتم و به مدرسه نرفتم و به مادرم گفتم اگر رفتارشان درست شده باشد، میروم، اما دیگر آن روز خیلی به مادرم و من توهین کرده بودند و دیگر به مدرسه راهم ندادند و هنوز پول کتابهایم را پس ندادند.»
این دختر با صدایی بلندتر از قبل مدعی شد: «پارسال هم سه تا از برگههای من را گم کرده و من افتادم، شهریور هم که از بچهها امتحان گرفته بودند اصلا به من زنگ نزدند، یک امتحان تخصصی داریم که چند روز مانده به خرداد باید آن را بدهیم و حتی برای آن امتحان هم به من خبری ندادند و باز سر آن هم من را انداختند.
مادرم یکی دو بار به آموزش و پرورش رفت و با آقای پازوکی حرف زد که این آقا هم با مدیر مدرسه حرف زده بود و مدیر گفته بود مادرهای بچهها نمیگذارند که این دختر به مدرسه بیاید و اعتراض کردند که بچههای ما را خراب میکند و گفته حتی مادر دوستهای خودش هم همین نظر را دارند، در صورتی که میدانم مادر دوستان خودم هرگز چنینی چیزی را نگفتند و از همینجا دروغشان مشخص میشود.»
هنرستان کار و دانش کوثر: بچه را باید مادرش تربیت کند و نه آموزش و پرورش
برای پیگیری بیشتر مساله، انصاف نیوز با هنرستان کار و دانش کوثر تماس گرفت تا با مدیر مدرسه صحبت کند، اما معاون مدرسه تلفن را جواب داد و با لحن تندی در جواب سوال خبرنگار راجع به این دانش آموز گفت: «نمیدانم اصلا به شما چه ربطی داشته که بخواهید از این موضوع گزارش درست کنید، چاپ کنید یا در اینترنت بگذارید، اصلا ربطی به شما ندارد.»
خبرنگار: در هر حال باید طبق قوانینی که آموزش و پرورش اعمال کرده مدارس رفتار کنند.
معاون هنرستان: شما هرکس که باشید مسایل تربیتی و اخلاقی دانش آموزان به خود ما مربوط است، ما یک دانش آموز نداریم بلکه 240 دانش آموز داریم و باید جوابگوی 239 نفر دیگر باشیم.
خیلی آرام داریم با هم صحبت میکنیم …
من هم دارم آرام با شما صحبت میکنم، کِی همچین اتفاقی افتاده که برگههای امتحانی این دانش آموز گم شود؟
خب اگر این برگهها گم نشده، با آرامش این موضوع را توضیح دهید، یکسری قوانین آموزش و پرورش داریم که مدارس باید طبق آن عمل کنند
بله ما هم یکسری قوانین برای خودمان داریم.
یعنی هر مدرسه بر طبق قوانین خاص خود عمل میکند؟ آموزش و پرورش قوانینی را در اختیار شما قرار میدهد.
بله ما حراست و آموزش و پرورش داریم، ایشان هر مشکلی دارند به آموزش و پرورش یا حراست بگویند، ببینم مسایل حراستیاش را میتواند در حراست حل کند یا نه.
اگر چیز قانع کنندهای در جواب سوال من وجود دارد در این مورد، لطفا توضیح دهید
اصلا به شما ربطی ندارد، خبرنگار هستی که هستی اصلا ربطی به شما ندارد.
اما من خبرنگار هستم و شما باید جواب من را بدهید
نه من اصلا هیچ وظیفهای در قبال شما ندارم،
اگر طبق قانون آموزش و پرورش رفتار کردید باید جواب قانع کنندهای به من بدهید…
به شما لازم نیست جواب قانع کنندهای بدهم و جواب قانع کننده را به حراست میدهم و اصلا به شما هیچ ارتباطی ندارد و اگر این دانش آموز این طور فکر میکند از طرف مراجع قانونی اقدام کند، الان هم ما تلفن را نیاز داریم.
اما اخراج شما باعث شده آن دختر ترک تحصیل کند و قطعا این ترک تحصیل عواقب بدی برای او دارد…
همین دختر زندگی هزار نفر را به هم ریخته است.
اما آموزش و پرورش وظیفه دارد دانش آموز را تربیت کند
آن دختر را مادرش باید تربیت کند، ما نباید تربیت کنیم.
انتهای پیام
ظاهرا … حد و مرز نمیشناسد !
به نظر من صحبت های مدیر مدرسه به واقعیت نزدیک تر است تا صحبت های آن دختر
بنده هم همین احساس را دارم چون گزارش یکطرفه بوده
به نظر من این دانش آموز زیادی مظلوم نمایی کرده چرا در کل این مدرسه فقط این نفر این همه مشکل داره حتما خودش مشکل داشته وگرنه باشناختی که از معلمان دلسوز این مملکت داریم این برخودها ممکن نیست.
با سلام ممنون از اینکه به مسائل جامعه توجه ویژه دارید مخصوصا مسائلی که در مشکلات مردم گم شده است
ولی با توجه به اینکه شما سایت خبری و تحلیلی هستید احساس نمودم این تمام ماجرا نیست زیرا شما فقط صحبتها وتعاریف دانش اموز مورد نظر را منتشر کرده اید
قطعا اطلاع دارید معمولا خبرنگاران برای اجرای رسالت خود میبایست با تحقیق مناسب حقایق را بگوش جامعه برسانند و می بایست برای تحقیق با حراست یا روابط عمومی تماس بگیرند نه مدرسه یا اداره مورد نظر به هرحال امیدوارم این ماجرا را بصورت کاملتری با رعایت موازین مطبوعاتی پیگیری نمایید تا از تشویش اذهان جامعه جلوگیری بعمل اید
متاسفانه برخی دانش اموزان دختر در سنین پایین بعلت خانواده های نابهنجار دچار مشکل می شوند باید در مدارس خاص پذیرفته شوند من هم دختر دارم و اگر دانش اموزی این چنینی در مدرسه اش باشد دچار نگرانی می شوم این را بگویم من اجازه نمی دهم دخترم جلوی مدرسه اش سوار موتور دامادم شود چون دانش اموزان فکر دیگری می کنند
من مطلب را خواندم چه دخترنترسی بوده که سوار موتور دامادشان شده والا مادرم به من اجازه نمیده پشت موتور برادرم بنشینم میگوید دوستانت برادرت را که نمیشناسن ….