آیا مدرسه اعتراض مدنی را به ما آموخت؟
مدرسه: کارگاه تولید نمره یا آموزشگاه زندگی اجتماعی
پریسا صالحی، انصاف نیوز: «کلاس ریاضی تعطیل میشود»، «همهی زنگها را به زنگ ورزش تبدیل میکنم»، «در مدرسه کافی شاپ احداث میکنم»؛ اینها وعدههایی است که کاندیداهای شوراهای دانشآموزی میدهند. انگار که این انتخابات کوچک آینهی تمامنمای فضای سیاسی کشور باشد: وعدههای غیرقابل دسترس و فضایی. اما سوال این است که چگونه میتوان سیاستورزی و زندگی اجتماعی را از سنین کودکی به دانشآموزان آموزش داد. انصاف نیوز در این رابطه با حسین عبداللهی استاد دانشگاه علامه، میرحمایت میرزاده سخنگوی کمیسیون آموزش مجلس و محمود بهتاش، معلم اجتماعی گفتوگو کرده است.
موضوعی که طی اعتراضات آبان ماه مطرح شد این بود که این اعتراضات مدنی نبود و این راه اعتراض نیست؛ اما راه اعتراض چیست و آیا از سنین کودکی مهارت اعتراض مدنی آموزش داده شده است؟ در بین سیاستمداران و فعالان سیاسی هم سیاستورزی مورد انتقاد قرار میگیرد. نبود شکل درست تحزبورزی و فعالیت سیاسی در قالب تشکلها یکی از انتقادات جدی به سیستم سیاسی کشور است. بسیاری معتقدند که در وضعیت فعلی سیاسی کشور نمیتوان نقش آموزش و پرورش را نادیده گرفت.
عبداللهی معتقد است امکان آموزش سیاسی و اجتماعی به دانشآموزان وجود دارد اما این باید با درنظر گرفتن سن مخاطب باشد. بهتاش اما دلِ پری از سیستم آموزش و پرورش دارد و میگوید به امید ایجاد تغییر در نسل آینده وارد این شغل شده اما نه نیروی انسانی نه ساختار و نه خانوادهها اجازهی چنین تغییری را نمیدهند. میرزاده نگاه متفاوتی به موضوع دارد و ضمن تایید لزوم آموزش کار گروهی به دانشآموزان میگوید نباید دست مدارس را در موضوع باز گذاشت چون ممکن است این آموزش با اسناد بالادستی مغایر باشد. او میگوید آموزش قدردانی از آموزش اعتراض مهمتر است.
حسین عبداللهی: با آوردن اسم «تشکل»، من هم میترسم
حسین عبداللهی در مورد وجود این سرفصل در نظام آموزش و پرورش گفت: «در اهداف آموزشی این موضوع منظور نشده، در درسهای علوم اجتماعی و ارتباطات هم با این هدف مشخص به موضوع پرداخته نشده است».
او با تاکید بر اهمیت این موضوع افزود: «به عنوان امری که زندگی اجتماعی، سیاسی و اقتصادی امروزه باید بستر را نه فقط برای اهداف بلندمدت حتی برای اهداف میانمدت و کوتاه مدت آماده کند بسیار ضروری است اما همهی اینها باید با توجه به سن و سال مخاطب تعدیل شود.
در اواخر دورهی ابتدایی یعنی پایهی ششم و اوایل دورهی متوسطهی اول یعنی پایههای هفتم و هشتم کم کم این موضوع ضرورت پیدا میکند چون بعد از آن بچهها به سنی میرسند که میتوانند در انتخاباتهای رسمی مثل ریاست جمهوری و مجلس و شورای اسلامی رای بدهند.
چیزهایی هست اما خیلی جدی گرفته نمیشود، ما مجلس دانشآموزی و شورای دانشآموزی داریم اما بیشتر شکل نمادین دارد تا اینکه وارد بدنهی نظام آموزش عمومی شود، چراکه هرازگاهی و دورهای است؛ در یک مقطعی انجام میشود و بعد دیگر فراموش میشود. در واقع جزو فرآیند تعلیم و تربیت نیست که بچهها یاد بگیرند خواستههایشان را به یک صنف ببرند تا در درازمدت و از جوانی به بعد وارد احزاب و تشکلها شوند و حرفشان را در قالب چیزهایی مثل انجیاوها و تشکلهای شناسنامهدار ببرند و به طور کلی با حقوق و قوانین آشنا شوند. ضرورت آن فوقالعاده است اما اقدامی انجام نشده و اگر شده هم من خبر ندارم.
در درسهایی مثل مطالعات اجتماعی جا دارد که این مباحث به تناسب سن دانشآموز طرح شود که مفاهیم را بفهمد. با توجه به وضعیت موجود وقتی صحبت از تشکل میشود حتی برای من هم که معلم دانشگاه هستم ممکن است به نوعی ترسناک باشد که نکند من را با مشکلی مواجه کند اما اگر شکل قانونی به خود بگیرد دیگر اینطور نخواهد بود، از شکل فردی درآید و یک مقداری هم فرهنگ دموکراسی حاکم میشود.»
او در پاسخ به اینکه این آموزش باید عملی باشد یا وجود سرفصلهای درسی کافی است گفت: «هر دوی این موارد مهم است، اینها لازم و ملزوم هم هستند؛ باید فهمی از این مسایل در کلاسها ایجاد شود بعد کم کم در مدرسه به صورت عملی پرداخته شود. همین که شورای دانشآموزی بتواند نقش داشته باشد و نمایندگان دانشآموزان بلندگوی آنها در تصمیمهای مدرسه باشند، میتواند موثر باشد.»
او در مورد فرم تبلیغات دانشآموزان در انتخاباتهای دانشآموزی به انصاف نیوز گفت: «اتفاقاتی که در بیرون میافتد باعث میشود که بچهها هم الگو بگیرند و از این نردبانها استفاده کنند.»
عبداللهی در ادامه افزود: «خیلی از اتفاقهایی که در مدرسه رخ میدهد متاثر از خانواده است برای مثال ما دورو بودن را از خانواده یاد میگیریم چون در خانه یک جوری هستیم و بیرون از خانه جور دیگری هستیم. لباس بیرون رفتنمان با لباس مدرسه یا دانشگاه رفتنمان یکی نیست. پس مدرسه و خانواده از هم جدا نیستند و برای اصلاح وضعیت هردو باید تلاش کنند.
این موضوعات در دورهی ابتدایی خام است اما نوجوانان و جوانان آن را درک میکنند که افرادی که با وعدههایی که نمیتوانند آن را برآورده کنند و در ظرفیت خودشان یا مجموعه نیست فقط برای گرفتن رای این موضوعات را مطرح میکنند. در مورد دانشآموزان هم در انتخابات شورای دانشآموزی وعدههای خندهدار دیده میشود، این نشان میدهد که نیاز به صداقت وجود دارد، در کتابهای دینی هم به صداقت پرداخته شده اما اینکه چرا انجام نمیشود برمیگردد به فرهنگ که باید دید ما صداقت را فقط برای ظاهر و ادعا میخواهیم یا نه.
فرهنگ عمومی را هم آموزش و پرورش میسازد، همین صداوسیما هم اثر میگذارد. خیلی از موضوعاتی که در مدرسه مطرح میشود را صداوسیما با یک فیلم یا سریال کلا به هم میریزد. نمیشود آموزش و پرورش، خانواده و صداوسیما را از هم جدا کرد».
این استاد دانشگاه علامه در مورد امکان وجود این آموزشها گفت: «امکانپذیر است اما باید مخاطبشناسی شود و با مفاهیمی که برای دانشآموزان ملموس باشد به آن پرداخته شود. از نظر عملی در متوسطهی دوم بیشتر میتوان به آن پرداخت اما از لحاظ نظری میتوان از همان ابتدایی روی آن کار کرد».
او در مورد ایجاد گروهها و تشکلهای صنفی دانشآموزی گفت: «امکان آن وجود دارد و درس مطالعات اجتماعی بهترین فرصت برای آن است و از نظر عملیاتی هم کارهایی شود. امکانپذیری فقط یک بخشی از ماجرا است، موضوع اینکه ارادهای برای آن وجود داشته باشد هم مطرح است. برداشت من این است که این اراده به آن صورت که باید باشد وجود ندارد.»
«تصور خیلیها از تغییر در آموزش و پرورش، هالیوودی است»
محمود بهتاش به خبرنگار انصاف نیوز گفت: «طبق سند چشمانداز که سال 90 تصویب شد، این موضوع از نظر اسمی و رسمی جزو سیاستهای آموزش و پرورش هست ولی اجرا نمیشود.
در آموزش و پرورش هم اجازهی ساختاری داده نمیشود و هم کسانی که در آموزش و پرورش هستند، چون چنین موضوعی را بلد نیستند، اگر ساختار هم بگوید که انجام دهید، ناظم و معلم و مدیر باید این کار را انجام دهند که برای آنها اصلا اهمیتی ندارد. چون معلم تجربهی زیستهی آن را ندارد به هیچ عنوان بلد نیست چنین چیزی را انجام دهد.
اگر هنر کنند، تشکلات صنفی خودشان را تشکیل میدهند که در آن هم اگر حرفی بزنند دستگیر میشوند مثل آقای حریری و بهشتی.
در مدارس غیرانتفاعی ، به طور معمول معلمها در این قضیه مردهشور هستند، پولشان را میگیرند، مردهشان را میشویند و میروند. نه خودشان کار گروهی بلد هستند و نه میتواند از عهدهی یاد دادن آن به دانشآموزان برمیآید.
ساختار آموزش و پرورش هم چنین چیزی را تحمل نمیکند. شوراهای دانشآموزی به صورت نمادین وجود دارند اما کاملا فرمالیته است. یک سری انتخابات برگزار میشود و بچهها بدون اینکه بدانند هدفشان از انتخاب چیست در آن شرکت میکنند. مثل جامعه در مدرسه هم یک شوری ایجاد میشود که «آخ جون انتخابات». حالا اینکه این انتخابات قرار است به چه منجر شود؟ نمیدانیم، فعلا که خوشحالیم و خندان.
چیزی شبیه به گلد کوئیست است، در آن وقت هم کاری نداشتند که مسالهی شرکتهای هرمی چیست، صرف اینکه دور هم جمع میشدند و فرم قضیه که جذاب بود توانسته بود افراد را شیفتهی خود کند، انتخابات شورای دانشآموزی هم همان سروشکل را دارد و فقط فرم آن جذاب است.
شورا جای خاصی نیست، اگر مدیران مدرسه هم درک بالایی داشته باشند و بخواهند جلسهای برگزار کنند و نظرات بچهها برا پرسند باز هم آنها را احمق فرض میکنند؛ این تنها ساختاری است که وجود دارد.
هیچ آموزشی هم در مورد اینکه بعد از انتخابات چه باید کرد به بچهها داده نمیشود، همانطور که به مردم داده نمیشود. مردم هم اگر بخواهند فعالیت سیاسی انجام دهند صرف همان انتخابات است و کسی توجه نمیکند که مسالهی اصلی بعد از رای دادن است که حالا که رای دادیم یا رای ندادیم باید چه کار کنیم. در مدرسه هم باز همین نیروی انسانی است که میخواهد بچه را تربیت کند، این نیروی انسانی اصلا شعور تربیت کردن ندارد مگر اینکه در دروسی مثل مطالعات اجتماعی به این مسایل پرداخته شود.
در دورهی دبستان بچهها درس مطالعات اجتماعی دارند که در بیشتر مدارس یک معلم همهی دروس را درس میدهد، در معدود مدارسی هم که معلمهای جداگانه انتخاب میکنند از کسانی که زمان خالی دارند که ممکن است ناظم یا هر کس دیگری باشد استفاده میشود.»
بهتاش میگوید سعی داشته در مورد شکل صحیح اعتراض آموزش دهد اما جلوی او گرفته شده و توضیح میدهد: «در مورد کار گروهی هم من چند باری تلاش کردم که در مورد اعتراض آموزش دهم و بگویم اعتراض چه شکلی دارد و یا اینکه چطور دور هم جمع شویم و کاری گروهی انجام دهیم که منجر به هدف خاصی شود. متاسفانه فوری از طرف مدرسه بایکوت میشود که چرا دنبال دردسر میگردی.
آنقدر هم که به کتاب و امتحان تاکید میشود وقتی اینقدر روی نظام امتحاندهی و امتحان دادن تاکید میشود و تنها ابزار معلمی است که فقط از اینکه بیکار نباشد معلم شده نه از سر دغدغه، تمام این مسایل مسکوت میماند. بیشتر معلمها همینطور هستند چون این کار یکی از پایینترین حقوقها را در بین کارکنان دولت دارد و شخص باید دیوانه باشد که سراغ این کار بیاید مگر اینکه جای دیگر کار بهتری گیر نیاورده باشد؛ در واقع هیچ جذابیتی ندارد تا آدم نخبه را به خود جذب کند. مگر اینکه افراد معدودی به خاطر دغدغه وارد این کار شده باشند.
کادر مدرسه هم به هیچ عنوان اجازه نمیدهد چنین اتفاقی رقم بخورد. درس کلاس هفتم در مورد حق و مسوولیت است. در مورد مطالبهی حق با آنها صحبت کردم و اینکه مسوولیت در مقابل حق است نه اینکه بیحق باشی و فقط مسوول باشی. وقتی بچهها در مورد لباسشان اعتراض کردند به شدت با آنها برخورد شد که شما غلط میکنید همچین حرفی میزنید. به من هم گفته شد که بهتر است همان کتابت را درس بدهی.»
او در مورد نقش والدین اضافه کرد: «والدین هم در این مورد از معلمها بدتر هستند که آنها هم صرفا دوست دارند نمرهای ببینند. آنها هم بر سر این موضوع میزنند که مدرسه دنبال دردسر نگردد، اگر چنین آموزشهایی در کلاس داده شود سریع پیام میدهند که بحث سیاسی نکنید. نمیفهمند که من معلم اجتماعی و بحث اجتماعی میکنم و این هم در کتابشان هست. هیچ درکی ندارند از اینکه مباحث اجتماعی چه چیزهایی هستند و تفاوت آنها با بحث سیاسی چیست.»
بهتاش در ادامه افزود: «علاوه بر این وقتی هم برای کار گروهی نمیماند و همهی کارها فردی است. برای مثال وقتی بچهها میخواهند به اردو بروند همهی تصمیمات با جزییات از قبل گرفته میشود و بچهها هیچ مشارکتی در تصمیمگیری ندارند. بنابراین اگر آموزشهایی از این دست داده شود ابتکار شخص معلم است که برای آن هم لازم است معلم آنقدر پوست کلفت باشد که حرف و حدیثها به جان بخرد و حتی ممکن است از مدرسه کنار گذاشته شود و امنیت شغلی او زیر سوال برود.
وقتی دانشآموز درکی از موقعیت، انتخابات و بعد از انتخابات ندارد، مشخص است این رفتارها را میکند دانشآموزانی که به او رای میدهند هم اینگونه هستند.
خیلیها از بیرون فکر میکنند که معلمی مثل فیلمهای هالیوودی است که یک نفر وارد شود و طی یکی دو سال همه چیز را متحول کند، من هم با همین رویاها وارد شدم اما در میدان عمل مانعهای بسیاری وجود دارد. تغییر هم بسیار کند صورت میگیرد برای مثال در دبیرستان امکان تغییر تقریبا وجود ندارد، در متوسطهی اول کمی تغییر رخ میدهد ولی این دبستان است که امکان بیشترین تغییر وجود دارد. یک معلم راهنمایی سه روز در هفته سر کلاس میرود، معلم دبستان مجبور است به خاطر دو میلیون هر روز سرکار برود. از زنان بیشتر در این مقطع استفاده میشود. وقتی یک معلم تحت فشار زیاد و با درآمد کم کار میکند و برای والدین و جامعه هم این کار اهمیتی ندارد چون معلم کنکور مهمتر است.
این شرایط باعث میشود این موضوع طبقاتی شود، خدابیامرز مارکس درست میگفت که «بگو چطور زندگی میکنی تا بگویم چطور فکر میکنی.» آدمی که مچاله میشود ذهنش محدودتر از فردی است که درآمد زیادتری دارد. اگر معلم ابتدایی در ماه 10 میلیون تومان حقوق بگیرد، اتفاقات بسیار بزرگی میافتد.
اصلا نمیشود چنین انتظاری داشت، نسل گذشته هم در مدرسه چنین بینشی به دست نیاورده به خاطر خانواده بوده است. الان که اوضاع معیشتی مردم بدتر شده و وضعیت هم از این نظر بدتر شده قبلا با تعداد بیشتری از معلمانی برخورد میکردم که دغدغه داشته باشند اما الان خیلی کم شده است. اگر قرار باشد این بچهها بینشی داشته باشند فقط به خانوادههایشان بستگی خواهد داشت. آموزش و پرورش را اخته کردند رفت و قرار نیست اتفاق خاصی بیافتد.»
«چرا میگویید اعتراض؟ قدردانی مهمتر است»
میرحمایت میرزاده، سخنگوی کمیسیون آموزش مجلس هم در مورد آموزش اجتماعی دانشآموزان به انصاف نیوز گفت: «قبل از این موضوع باید یک گام دیگر برداریم و به مهارتهای زندگی بپردازیم، به نوعی مهارت زندگی در جمع و زندگی گروهی بخشی از مسایل را حل میکند. در گروه ممکن است یکی منتقد باید یا شخص را تایید کند یا یکی را به گروه راه ندهند. دانشآموزان باید همهی اینها را تمرین کنند که چگونه در اجتماع زندگی کنند چگونه از حق خودشان دفاع کنند، چگونه بدون تنش حرف خود را بزنند؛ همهی اینها در درس مهارتهای زندگی میتواند حضور داشته باشد.
ما برای آموزش مهارتهای زندگی نیاز به تغییر محتوای کتابهای آموزشی داریم، کتابهای درسی هم از رسمیت برخوردار هستند هم پذیرفته شده است و هم دیگر کسی در آن دخالت نمیکند. اگر ما بخواهیم به صورت عمومی به مدارس واگذار کنیم ممکن است هر مدرسه با سلیقههای مختلف چیزهایی را آموزش دهند که برخلاف افکار بالادستی ما باشد و شائبههایی ایجاد شود که نشود آن را جمع و جور کرد.
اصول آن این است که در سرفصلهای نظام آموزشی ما، خیلی کارشناسانه اینگونه مسایل را در قالب شعر، داستان و تصاویر مختلف به شکلی بیاوریم که برای بچهها هم جمع مهم باشد و هم حیات اجتماع را حیات خود بدانند، محیط زیست را برای خود بدانند، دفاع از حق و حقوق خود و اجتماع را بگیرند؛ زندگی در جمع، زندگی گروهی، تحمل مخالف و تحمل نقطه نظرات متفاوت، همه در کتاب درسی بیاید. این باعث میشود که دیگر با سلیقههای مختلف در مدارس آموزش داده نشود. باید از معلمهایی استفاده کرد که آموزش کافی دیده و میداند این مطالب را چگونه و با چه گفتمانی منتقل کند.
این آموزشها باید متناسب با سن و دورهی تحصیلی بچهها باشد، چیزی که در دبیرستان میتوان آموزش داد در دبستان نباید آموزش داد و با زبانی که در دوران ابتدایی میتوانیم آموزش دهیم در دبیرستان و دانشگاه نمیشود.
اهمیت امنیت و فضای آرام برای این گفتمانها را هم باید آموزش داده شود، ما برای مطالبات و زندگی گروهی بیش از هرچیز نیاز به محیط آرام و امن داریم و نباید این محیط امن به مخاطره بیافتد. باید حواسمان باشد که در این مطالبات منافع جمع را به خاطر منافع فرد به مخاطره نیندازیم. همهی اینها متناسب با سن و اسناد بالادستی قابل آموزش است. در سند تحول بنیادین در مفاد مختلف به موضوع زندگی در جمع و نقد منصفانه تاکید شده است.
گروه یکی از موضوعات مهم است که در اسناد بالادستی هم هست. خانواده یک گروه اجتماعی است که بچهها اول آن را لمس میکنند. مدرسه، کوچه، محله، شهر، استان و کشور همه گروه هستند. میشود به صورت علمی و منطقی این موضوع را عملیاتی و اجرا کرد.
اما اینکه بخواهیم شفاف و مستقیم مسایلی را مطرح کنیم در هیچ کجای دنیا اینگونه آموزش داده نمیشود. کشورها را نگاه کنید و ببینید اینها را چگونه آموزش میدهند. ما اینبار دوم باشیم، حتما باید شاگرد اول باشیم؟ یک کشوری که توسعهیافته است اینها را چگونه آموزش میدهد؟ دانشآموزی که در الفبای مهارتهای زندگی و آداب معاشرت مشکل دارد باید مهارتهایی مثل اهمیت داشتن شهر و اجتماع یاد بگیرد اگر اینطور شود دیگر پنجره و شیشه را نمیشکند و میداند که اینها اموال عمومی است.»
او در مورد اهمیت آموزش عملی گفت: «نمیشود همهاش نظری باشد، باید بچه را به چهارراه ببریم که بداند چراغ قرمز و خط عابر چیست. شوراهای دانشآموزی، مجلس دانشآموزی و اینکه در مدارس یک روز دانشآموزان مدرسه را اداره میکنند در همین راستا است اما میشود بیش از این هم باشد که بچهها در قالب نمایش و جمعهای دیگر این مسایل تمرین شود. کشوری را نشان دهید که مجلس دانشآموزی داشته باشد، بچهها مجلس برپا میکنند، رییس انتخاب میکنند، جلسه دارند.
میشود در مورد این نکات منفیای که در اعتراضات میبینیم و همه را دلآزرده کرده آموزش داد که فرد بتواند فرد مخالف را تحمل کرد.»
میرزاده در پاسخ به سوال مبنی بر اینکه چگونه میشود مهارت اعتراض به دانشآموزان آموزش داد گفت: «چرا شما کلمهی اعتراض را به کار میبرید؟ قدرشناسی مهمتر از اعتراض است. شکر نعمت نعمتت افزون کند. ما هنوز قدرشناسی و شکرگزاری را آموزش ندادیم. در ژاپن و اروپا چقدر اعتراض آموزش داده میشود و چقدر قدرشناسی؟ اما دفاع از حقوق خود را میتوان آموزش داد در بخش مهارتهای زندگی یک بخشی مربوط به دفاع از خود است.
اینکه میگویید چطور میتوان اعتراض را آموزش داد طوری است که انگار همیشه باید اعتراض کنیم. رسانهها و صداوسیمای ما شرایطی در کشور به وجود آوردند که انگار همیشه باید اعتراض کرد. این خیلی خطرناک است؛ دولت را میکوبیم، مجلس را میکوبیم انگار همه بد هستند. ما شرایط را به جایی رساندیم که مردم و جوانان ما فکر میکنند که هیچکس هوادار آنها نیست و هرکس که در مجلس یا دولت است آدم بدی است. ما باید قدردانی و شکرگزاری و همینطور دفاع از حق و حقوق را آموزش دهیم.»
انتهای پیام