خرید تور تابستان

گزارش میدانی از مراسم چهلم پویا بختیاری

تجمعی با حضور ۱۰۰ تا ۱۵۰ نفر امروز، پنجم دی ماه در بهشت سکینه‌ی کرج به مناسبت چهلم کشته‌شدگان آبان ماه برگزار شد. این تجمع با دخالت پلیس به سرعت به پایان رسید.

قرار بود امروز مراسم‌ چهلم پویا بختیاری، از کشته‌شدگان اتفاقات آبان ماه در بهشت سکینه‌ی کرج‌ برگزار شود. پدر و مادر او فراخوانی برای تجمع در روز چهلم او داده بودند؛ چندی بعد، خبرگزاری مهر به نقل از یک منبع آگاه خبر داد که خانواده‌ی پویا بختیاری به همراه چند نفر دیگر از بستگان دستگیر شدند.

خبرنگار انصاف نیوز که از صبح تا بعدازظهر امروز برای تهیه‌ی گزارش میدانی به بهشت سکیه رفته بود، گزارش داد: امروز صبح راه منتهی به آرامستان بهشت سکینه کمی شلوغ بود. بین راه در چند نقطه ماشین‌های پلیس ایستاده بودند. در دوراهی هلجرد و بهشت سکینه با حضور حدود ۶ ماشین پلیس ایست بازرسی انجام می‌شد. دو پلیس یک پژو را نگه داشته بودند و صندوق عقب آن را بازرسی می‌کردند. از دوراهی که گذشتیم تا بهشت سکینه پلیس‌ها درحال رفت و آمد بودند. ماشین‌های شخصی‌ای هم دیده می‌شدند که داخل آنها پلیس یا افرادی با بیسیم نشسته بودند. دومین مرحله‌ی بازرسی ورودی جنوبی بهشت سکینه بود. چند ماشین پلیس در این نقطه نیز ایستاده بودند.

کنار قطعه‌ی یک و پشت ورودی شمالی آرامستان دو ماشین پلیس ضد شورش بزرگ و چند ماشین ساده‌ی پلیس ایستاده بودند. فضای امنیتی اما دور قطعه‌ی شماره‌ی ۲۸ شکل عجیب‌تری به خود گرفته بود. دورتادور قطعه را پلیس گرفته است. بین قطعه‌ی ۲۸ و ۳۰ حدود شصت پلیس ایستاده‌اند. بالای یک تپه و همینطور یک ساختمان کوچک در این مسیر نیز نیروهای پلیس نگهبانی می‌دهند. راننده‌ای که من را به بهشت سکینه رسانده با دیدن این صحنه می‌گوید: «جوونای مردم کشته شدن، ول کن هم نیستن». همه چیز در این قبرستان نشان این است که اینجا آبستن اتفاقی است.

کم و بیش افرادی با ماسک می‌آیند و سردرگم بالای قبری می‌ایستند و بدون توجه به قبر می‌روند چند دقیقه‌ی دیگر سر قبر دیگری می‌ایستادند. مراسم خاکسپاری شخصی است و افرادی که مشخص است از روی کنجکاوی دنباله‌ی هر جمعی را می‌گیرند دور افراد عزادار را گرفته‌اند. سعی می‌کنم وارد قطعه‌ی ۲۸ شوم. مامور پلیس جلویم را می‌گیرد: «نمی‌تونی وارد شی خانم.» می‌گویم می‌خواهم وارد قطعه شوم و فاتحه‌ای بخوانم می‌گوید: «از دور فاتحه بخون برو، ایشالا هفته‌ی بعد.»

به طرف قسمت شمالی قبرستان می‌روم در راه افرادی ایستاده‌اند و به نیروهای پلیس و افرادی که لباس شخصی داشتند اما کنار پلیس‌ها بودند نگاه می‌کردند. افرادی هم در حال رفت و آمد بودند و اطرافشان را زیر نظر داشتند. مرد مسنی جلویم را می‌گیرد و با صدای آرامی می‌گوید: «کجا جمع شدند خانم؟» می‌پرسم منظورش چیست می‌گوید: «برای این پویا بختیاری کجا جمع شدند؟» می‌گویم جایی جمع نشده‌اند.

بالای قبری زن و مرد پیری که سر قبرها می‌روند و قرآن می‌خوانند و قبر را می‌شویند در حال شستن یک قبر بودند. زن به ترکی به مرد می‌گوید: «زیاد اومدن اما نمی‌ذارن جمع شن پر ماموره.»

در قسمت‌های دیگر قبرستان وضع به حالت عادی است، جمعیتی نیست و کسانی که آمده‌اند برای مجلس سالگرد یا خاکسپاری کسی است. سعی می‌کنم تا یک مراسم چهلم پیدا کنم اما انگار مراسم چهلمی برگزار نمی‌شود.

روبه‌روی قطعه‌ی ۲۸ و در انتهای قطعه‌ی ۳۰ افرادی ایستاده‌اند که بیشترشان ماسکی به صورت زده‌اند. دقیقا روبه‌‌روی آنها نیروهای پلیس ایستاده‌اند.‌ کسی حرفی نمی‌زند و همه چیز در سکوت ادامه دارد. بعد از چند دقیقه صدای الله‌اکبر می‌آید و یک خانواده‌ی عزادار پیکری را برای خاکسپاری می‌برند؛ بعد از رفتن آنها و وقتی حواس همه به این افراد بود زنی فریاد زد: «دست بزنید.» جمعیت دست زد و متمرکز شد. افرادی هم که دورتر ایستاده‌ بودند هم به آنها پیوستند و جمعیت آنها به حدود صد تا صدو پنجاه نفر رسید. زنی دوباره فریاد زد: «نیروی انتظامی، حمایت حمایت»

این شروع تجمع بود اما فاصله‌ای با پایان نداشت؛ شعاری که این زن سر داد اولین و آخرین شعار این تجمع بود. پلیس چند کلمه‌ای صحبت کرد و بعد بلند فریاد زد: «برو آقا» هنوز پنج دقیقه نشده بود که با دخالت پلیس تجمع‌کنندگان به داخل قطعه‌ی ۳۰ فرار کردند. نیروهای پلیس جلوتر می‌آمدند و تجمع کنندگان فرار می‌کردند. یک مامور، دختری را گرفت و کشید؛ چند نیروی دیگر هم در دستگیری دختر به مامور کمک کردند. دختر دیگری که به نظر می‌رسید دوست زن دستگیر شده است جیغی زد و روی زمین نشست و شبیه یک عزادار جیغ زد: «گرفتنش، گرفتنش» بعد هم درحالی که گریه می‌کرد گوشه‌ای نشست. نیروی پلیس که نزدیک‌تر شد سرش فریاد زد و خواست که آنجا را ترک کند. زن جوان هم بلند شد و رفت.

در انتهای قطعه‌ی ۳۰ پلیس دیگری پسر جوانی را گرفت و با همان حالتی که دختر را برده ‌بودند او را هم برد. زن جوانی جیغ زد: «ولش کن بی‌شرف». مرد پیری از گوشه‌ای فیلم می‌گرفت و زن میانسالی هم از هرکسی که دورش بود می‌خواست فیلم بگیرند گرچه کسی به این خواسته‌ی او عمل نکرد. مردی می‌گوید نباید پراکنده شوید. اینطوری زورشان می‌رسد. پسر جوانی جواب می‌دهد: «نیومدیم که دعوا عمو». مرد اما به چند نفر از همراهانش می‌گوید: «جمع کنید بریم، نمی‌ارزه‌»

جو آرام می‌شود و پلیس هم به جای خود بر‌می‌گردد. تجمع کنندگان ماسک‌هایشان را برمی‌دارند و هرکدام بالای قبری یا روی صندلی‌های مراسمی می‌نشینند. زنی با صدای بلند می‌گوید: «بابا اینا که چیزی نگفتن، شعاری ندادن که گرفتنشون، چهار، پنج‌تا دختر و پسر رو گرفتن.» چند نفر هم با تعجب همه چیز را نگاه می‌کردند و مدام می‌پرسیدند چه خبر است؟

یک ساعتی از ماجرا می‌گذرد و هرکسی گوشه‌ای سیگاری می‌کشد یا با هم صحبت می‌کنند. صدای فریاد پلیس دوباره می‌آید. پسر جوانی فرار می‌کند و پلیس پشت سرش فریاد می‌زند: «واستا» تعداد پلیس‌ها دور قطعه‌ی ۲۸ کمتر می‌شود. می‌گویند شمال قبرستان تجمع کرده‌اند. به طرف شمال قبرستان می‌روم اما خبری نیست. چند نفری که شاهد بودند می‌گویند: «کلی جوون رو گرفتن بردن، چند نفر رو هم زدن». توضیحات بیشتری نمی‌دهند اما زنی ادعا می‌کند که خواهرش می‌خواهد وارد بهشت سکینه شود و اجازه نمی‌دهند و می‌خواهند درها را ببندند. افرادی باور می‌کنند و افرادی هم نه.

می‌پرسم چطور می‌توانم از قبرستان خارج شوم وقتی هیچ ماشینی نیست؟ می‌گویند: «اتوبوس و تاکسی پیدا می‌کنی فقط مواظب باش سوار اتوبوس بسیجیا نشی ببرنت».

گزارشی از جو اسلامشهر در پنجم دی

پنجم دی:‌ فردیس کرج در آرامش است

گزارش انصاف نیوز:‌ کمتر از ۱۰۰۰ نفر در بازداشت مانده‌اند

مشاهدات انصاف نیوز در پنجم دی بین میدان‌های انقلاب و فردوسی

گزارش: حضور نیروهای انتظامی و آرامش در شهر قدس

توییت انصاف | پنجم دی در توییتر

انتهای پیام

بانک صادرات

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا