آیا انتقام ایران کافی بود؟!
امیددحسینی، فعال رسانهای اصولگرا در یادداشتی تلگرامی با عنوان «آیا انتقام ایران کافی بود؟!» نوشت:
بعد از حمله موشکی به پایگاه آمریکا در عراق، این سوال برای خیلیها مطرح شد که آیا اقدام و انتقام ایران کافی بود یا نه؟ برای پاسخ به این سوال، باید چند نکته را در نظر بگیریم:
سردار سلیمانی آنچنان جایگاهی برای نظام و مردم داشت و شهادتش چنان شوری در دلها ایجاد کرد که خیلیها منتظر یک انتقام بزرگ بودند. مثلا انتقامی با تلفات انسانی زیاد. اما شاید این توقع، چندان واقعی به نظر نمیرسید. مخصوصا از این جهت که آمریکاییها قطعا در حالت آمادهباش کامل قرار داشتند و با توجه به همین آمادگی و حضور در پناهگاههای نظامی، تقریبا میشد حدس زد که حمله به پایگاههای ارتش آمریکا، تلفات انسانی سنگینی نداشته باشد. اما آیا انتقام را فقط باید از جنبه تلفات انسانی در نظر گرفت؟
به نظرم نفس موشکباران پایگاه آمریکا، اهمیت بیشتری دارد. فراموش نکنیم که ترامپ و وزرای دفاع و خارجهاش پس از ترور سردار سلیمانی بارها تهدید کرده بودند که هرگونه واکنش ایران با پاسخ محکم و قطعی آمریکا مواجه میشود. ترامپ تهدیداتش را به جایی رسانده بود که ۵۲ نقطه حیاتی را جزو نقاطی اعلام کرده بود که قطعا بمباران میشوند. حتی اماکن تاریخی و فرهنگی ایران!
با وجود همه این تهدیدات و با توجه به این نکته که هیچ کشوری جرات و توان مقابله با آمریکا را ندارد، ایران پایگاه آمریکایی را هدف قرار داد. این اغراق نیست. فراموش نکنیم که آمریکا در دوران جنگ تحمیلی بارها به اهداف و مواضع و مراکز نفتی و نظامی ایران حمله کرد. حتی عربستان سعودی نیز دو جنگنده ایرانی را سرنگون کرده بود اما در آن زمان شرایط کشور و تجهیزات نظامی ما به گونهای نبود که بتوانیم به آنها پاسخ بدهیم. حال اما پس از سالها رجزخوانی، عمل کردیم و به صورت آن قلدری سیلی زدیم که سالهاست یکهتاز جهان هست. جالب اینکه پس از اقدام ایران، ترامپ همه تهدیدات قبلی خود را به راحتی کنار گذاشت! پس بدون شک این یک اتفاق بینظیر در تاریخ ایران مخصوصا در چند قرن اخیر است.
اما اگر بخواهیم از زاویهای دیگر به ماجرا نگاه کنیم، این هم یک واقعیت است که آمریکا سرباز و سردار و قهرمانی را از ایران گرفت که از جنبه مادی، تخریب هیچ پایگاهی جبران خون او نیست. به عبارت دیگر، آن کسی را که آمریکا از ما گرفت، از نظر کیفیت و اهمیت، اصلا قابل مقایسه نیست با چیزی که ما از آنها گرفتیم. آنچه دلها را به درد میآورد و مظلومیت حاج قاسم را بیشتر میکند، این است. اگر سوالی هم وجود دارد از همین جنبه است. اگرچه هیچ اقدامی، فقدان او را جبران نمیکند، اما خیلیها توقع پاسخ محکمتری را داشتند تا دلشان کمی آرام شود. عدم پاسخ آمریکا هم باعث شده تا این تصور برای بعضیها پیش بیاید که احتمالا اقدام ایران، مهم نبوده. در این میان کاربران و رسانههای مزدور و همجهت با ترامپ هم به کمک او آمدند و با توهین و تمسخر و دروغ، سعی کردند تحقیر آمریکا را کمرنگ کنند. آنها که تا چند روز پیش، تهدید ایران به انتقام را غیرواقعی میخواندند، حال اقدام ایران را کماهمیت میدانند!
این شایعات و شبهات، با فروکش کردن احساسات مردم، به تدریج در فضای مجازی منتشر میشوند و بعید نیست به زودی به باور عمومی هم تبدیل شوند! مخصوصا از این جهت که سالهاست اعتماد و اطمینان مردم به رسانههای داخلی و مسوولان کشور، ضعیف شده و متاسفانه مسوولان هم ثابت کردهاند که عرضه و توان اقناع و توجیه مردم را ندارند!
برای تحلیل ماجرا چارهای نداریم که از احساسات شخصی و جنبههای مادی فراتر برویم و جنبههای معنوی و نگاه بلندمدت را در نظر بگیریم. با وجود همه نقدهایی که به جمهوری اسلامی وارد است و علیرغم اینکه ما را جنگطلب معرفی میکنند، ایران ثابت کرده که نمیخواهد مردم را درگیر جنگ کند. نه تنها جنگ نمیخواهد که بارها مانع جنگ هم شده است. (جنگ اول خلیج فارس و ماجرای حمله طالبان به سفارت ایران، دو مورد از آنهاست) از طرفی در نگاه جمهوری اسلامی، حاج قاسم در راه هدف و آرمانی شهید شد که آن اهداف همچنان ادامه دارند. طبعا با این نگاه، هیچ انتقامی جبران ترور او نیست، جز رسیدن به همان اهداف که خروج آمریکا از منطقه یکی از آنهاست.
اینکه آیا جمهوری اسلامی توان رسیدن به این اهداف و اقناع مردم در این قضیه را دارد یا نه و یا اینکه آیا در حوادث اخیر برد مادی و زمینی (نه آسمانی و معنوی) با ایران بود یا آمریکا، نیازمند گذشت زمان است، اما در این میان یک چیز روشن است. حاج قاسم ناجوانمردانه ترور و مظلومانه شهید شد اما سیلی مستقیم، محکم و صریح نظامی را به صورت آمریکا زد. شهادتش هم دلهای زیادی را تکان داد و خیلیها او را تازه شناختند، با آنکه اسمش را همیشه میشنیدند. کاش مسوولان جمهوری اسلامی هم او را بشناسند!
انتهای پیام