فرزانگی یک انسان قدری عصبانی
حسن نمكدوست تهرانی، از روزنامهنگاران پیشکسوت، در یادداشتی تلگرامی با عنوان «فرزانگی یک انسان قدری عصبانی» خاطرهای از دکتر فریبرز رئیسدانا که دو روز پیش درگذشته است تعریف کرده که در پی میآید:
انسانها را همانقدر که در صحنههای بزرگ، در رویدادهای کوچک هم میتوان شناخت.
تیر ۱۳۷۰ بود، دفتری در خیابان رامسر. موضوع، انتشار شماره اول ماهنامه «جامعه سالم». یک بار دیگر فیروز گوران دار و ندارش را وسط گذاشته بود برای انتشار یک مجله تازه.
چیزی به پایان مهلت قانونی برای انتشار نمانده بود و پایان تیر امتیازمان لغو میشد.
گوران از همه دوستان دور و نزدیک کمک خواسته بود؛ در میان دوستان بسیار نزدیک طبعا یکی هم دکتر فریبرز رئیسدانا.
رئیسدانا به گوران علاقه داشت، خوب، دقیق، شجاعانه و مسلط هم مینوشت. در ضمن از وضع مالی مجله و گوران خبر داشت و میدانست که حقالتحریری در کار نیست.
قرار شد دکتر دو مطلب بنویسد و نوشت: یکی در نقد سیاست تعدیل اقتصادی که آن روزها ورد زبان مقامات و اقتصاددان ها بود و دیگری در شکست برنامههای توسعه سازمان ملل با عنوان «آن دهه از دسترفته».
مجله در صحافی بود که ناظر چاپمان در حال ورق زدن مجله سراسیمه خبر داد نام دکتر رئیسدانا اشتباه چاپ شده است. آن موقع حروفچینی با کامپوزر بود با حافظهای بسیار محدود. حروف را روی نوار کاغذ میچیدیم، با قیچی میبریدیم و با دست روی فرم میچسباندیم. وقتی نام، فریبرز رئیسدانا باشد احتمال بیدقتی و حذف یکی از «ر»ها همیشه وجود دارد و همین هم شد. همان شوخی قدیمی با نام فریبرز، اما قصه این بار بسیار جدی.
مطلب را به گوران گفتیم. فوقالعاده ناراحت شد؛ آن قدر که صورتاش در سکوت، سرخ سرخ. به او گفتیم اگر فکر میکند راهحلی وجود ندارد نگران نباشد. اشتباه از تحریریه بوده. دو سه نسخه را برای اعلام وصول به ارشاد میفرستیم، بعد میگوییم زینک را اصلاح و چاپ را تجدید کنند. هزینهاش هم با تحریریه.
جواب فیروز این بود: خیلی حقوق میگیرید که میخواهید پولی از جیب هم بدهید؟ بهتر است موضوع را رکوصریح به خود دکتر بگویم.
تلفن روی بلندگو بود و در سکوت به صحبت آن دو گوش میدادیم.
گوران با لحنی لرزان گفت فریبرز یک اتفاق بد برای مطلبات افتاده.
رئیس دانا پرسید چه شده؟
گوران گفت اشتباهی در چاپ پیش آمده و دکتر با خونسردی جواب داد که خب، دفعه بعد میگوییم اشتباه شده و اصلاح میکنیم.
گوران با لحن شکستهاش گفت نه، نه نمیشود. از آن اشتباهها نیست. دفعه بعد بخواهیم اصلاحاش کنیم بدتر میشود.
اینبار نزدیک بود ما از خنده در سکوت منفجر شویم. سرخ سرخ شده بودیم.
رئیسدانا کلافه و عصبانی فریاد زد ایبابا کُشتی من را. خب بگو چه شده؟
گوران بالاخره گفت: اسمات اشتباه شده.
رئیسدانا هم با حالتی خاص و صدایی بلند پرسید چه اشتباهی؟
و فیروز در حالی که نفساش بند آمده بود اشتباه را توضیح داد و به اصرار گفت که اگر ناراحتی بگویم مجله را تجدید چاپ کنند.
دکتر رئیسدانا چهار پنج ثانیهای سکوت کرد و بعد با صدای رسا و تهمانده همان عصبانیت خطاب به گوران گفت: شده که شده، لازم نیست از این ولخرجیها بکنی. پول را بگذار برای شماره بعد. اگر هم خیلی پول داری خب بده به حقوقها و حق التحریرها. اول فکر کردم مطلب طوریش شده.
***
حسی از شعف به سراغ همهمان آمد. گوران نفسی راحت کشید و معلوم بود این بار از شوق صورتاش سرخ شده است. به او گفتیم کار را درست میکنیم.
۵ هزار نسخه شماره اول را به دفتر مجله در طبقه چهارم ساختمان شماره ۱۴ خیابان رامسر آوردیم. دفتر انتشارات الفبا، پاتوق مهدی سحابی و بسیاری از کیهانیان رانده از روزنامه کیهان. مسعود خرسند، ناصر حسینی، همایون ذرقانی، محمد گوران و من راپید و رواننویس دست گرفتیم، در دو روز تعطیلات تاسوعا و عاشورای آن سال، جز معدودی، در تمام نسخههای منتشر شده جامعه سالم در فاصله نام و نام فامیل دکتر فریبرز رئیسدانا یک «ر» جا دادیم. عکساش را میبینید.
***
یک نسخه از اشتباه را نگهداشتهام تا هم اشتباههای کار یادم بماند و هم بزرگمنشی دکتر فریبرز رئیسدانا در آن لحظه ناب میان او و فیروز خان عزیز گوران. دو انسانی که این بخت را داشتند با وجود همه ناملایمتها هرگز از اعتقادات شان دست برندارد، از بیان آنها نهراسند و عاشق سرزمین و مردمشان بمانند.
یاد هر دو گرامی
انتهای پیام