جامه مندرس سياست
احمد غلامی، سردبیر روزنامهی شرق در سرمقالهی این روزنامه نوشت:
دولت دوازدهم تجربههاي تلخي را پشت سر ميگذارد؛ تجربههايي كه دولتهاي پيشين با آن روبهرو نبودهاند. تقدير چنين حكم كرده که خطاهاي انباشتهشده پيشينيان هم گريبان دولت روحاني را بگيرد. وقايع و حوادث، از دي 96 تاكنون، چنان زنجيروار حادث شده كه مجال نگاه به گذشته و جبران خطاها را نميدهد. اگر رؤساي جمهور پيشين در مواجهه با نهادهاي رسمي و جريانهای سياسي و قدرتهاي موازي دچار تلاطمهاي سياسي، اجتماعي و اقتصادي ميشدند، اينبار حتي نهادهاي رسمي به كمك دولت روحاني آمدند تا آن را از وضعيتهاي توفاني و بحراني همچون سيل، زلزله، اعتراضات دي 96 و آبان 98 رها کنند؛ اينك كه ديگر شرايط اظهرمنالشمس است.
ازاينرو آن تضادهايي كه دولتهاي پيشين با نهادهاي رسمي داشتند، بهظاهر رخت بربسته و دولت روحاني هم وابستگياش به دولت بماهو دولت و نهادهاي رسمي بيش از پيش شده است. جامعه بيدولت و دولت بدون جامعه، وضعيت كنوني است که مطلوب هیچکس نیست، اما نبايد ناديده انگاشت حوادث پيدرپي كه برشمرديم و ناكاميهاي دولت روحاني در تحقق برنامههايش كه مبتني بر آشتي ملي و جناحهای سياسي و مدارای جهاني بود، ضربات سنگيني به لحاظ اقتصادي و سياسي بر دولت او و جامعه وارد كرد. اگرچه جامعه در سيطره ويروس كرونا روزهاي تلخي را سپري ميكند،
مخالفان و رقباي دولت روحاني خرسندند و در كمين نشستهاند؛ در كمين روزهاي بهتر و شرايط عادي. آنان ميدانند بالاخره هر بيماري را بهبودي است و دوره نقاهتي. دولت روحاني اگر از اين ويروس كرونا جان سالم به در برد، مستلزم گذراندن يك دوره نقاهت است كه مصادف است با پايان دولت دوازدهم. دولت روحانی وارث خرابيهاي بسياري بود، اما ارثيه بهجامانده از آن، جامعه بيسياست و سياست بدون جامعه است. جامعه بیسياست، نابينا و سياست بیجامعه تهي از معناست و به كار هيچ دولتي نميآيد.
اگر سياست را تدبير قدرت بگيريم و قدرت را آنگونه كه فوكو ميفهمد، هدايت رفتارها و اثرگذاري بر اعمال مردم و هنر واداشتن ديگران به انجام كارها تعبیر کنیم، رابطه سياست با جامعه، اگر نگوييم ناممكن، بسيار دشوار است. وضعيتي كه مخالفان و رقباي روحاني تمايل به تأمل در آن ندارند. شاهد اين مدعا، رقابت جناحهاي سياسي براي تصاحب صندلي رياست مجلس است؛ رقابتي آشكار در سيطره بيماري فراگير کرونا. مسئله اینجاست که مخالفان يا رقباي روحاني كه در انتخابات مجلس یازدهم به پيروزي رسيدهاند، كداميك از طبقات اجتماعي را نمايندگي ميكنند. اينك سخنگفتن از آرای پايين اين نمايندگان، بيش از طعنه و كنايه سياسي، واقعيت پيشرو را آشکار میکند. اين نمايندگان در ستیزهای طبقاتي چه نقشي را ايفا خواهند كرد و نمايندگان چه طبقهاي خواهند بود؟ آنهم جامعهاي كه با سياست وداع كرده و عطايش را به لقايش بخشيده است. سياست داخلي ايران در آينده چه اسلوبي خواهد داشت؟ برخي از نمايندگان مجلس یازدهم، پيش از اين، نامزد رياستجمهوري بودهاند و هنوز اين سودا را در سر ميپرورانند كه مستقيم يا غيرمستقيم در مهمترين جايگاه اجرائي كشور نقشآفريني كنند.
پرسش اساسي اينجاست که با چه اسلوبي؟
بيايید سياست را بهمثابه يك متن بخوانيم. سارتر، زبان و سبك را عوامل مهم ادبيات ميداند. به باور سارتر زبان، ابداعي جمعي است كه مجموعه نشانههاي قراردادي خود را در اختيار نويسنده قرار ميدهد و سبك، چگونگي انتقال آن چيزي است كه نويسنده ميخواهد بنويسد. تحقق اين دو عامل بيش از اين در سياست داخلي ايران به سهولت صورت ميگرفت. زبان سياست بهسرعت با سبك آن چفتوبست ميشد و اين سبك از فضاي سياسي موجود در جامعه نشئت ميگرفت.
دولت خاتمي نمونه بارز چفتوبستشدن زبان و سبک با سیاست است. در دولت هاشمي و احمدينژاد نیز چنین بود. اين چفتوبستشدنها که در جامعه قبل از دولت روحانی ممكن بود، بعد از دوره دوم رياستجمهوري روحاني، با پيدايي حوادث نامترقبه و تغييرات بنیادی در شيوه برداشت و تفكر مردم، دشوار و گاه ناممكن به نظر ميرسد؛ چراكه اثرگذاري در جامعه سياستزداييشده بيش از زبان و سبك به عوامل ديگري نياز دارد و آن چيزي نيست جز اسلوب. رولان بارت، عامل سومي با عنوان «اسلوب نوشتار» را به دو عامل اخیر اضافه ميكند. تعريف بارت از دو عامل ديگر با سارتر متفاوت است، اما در اينجا اين بحث کارساز نیست و آنچه در اين بحث به كار ميآيد، همين اسلوب نوشتار است. اسلوب نوشتار يعني تأثير عوامل تاريخي و طبقاتي بر شيوه نگارش يك اثر. اسلوب نوشتار يك كاركرد به شمار ميرود و نسبت ميان آفرينش و جامعه است.
نكته سياسي و ظريف بارت در اينجا نهفته است كه او باور دارد اسلوب نوشتار دولتهاي ایدئولوژیک بسيار به يكديگر شبيه است. با ايده بارت، كساني ميتوانند جامعه را با سياست چفتوبست كنند كه سر برآورده از عوامل تاريخي و ستيزهاي طبقاتي باشند و اين امر محقق نميشود مگر در جامعه سياسي؛ جامعهاي كه سياست در آن حياتي واقعي دارد. نبايد از اين نكته غفلت كرد كه اگر در گذشته با ايدههاي سارتر امكان ظهور ادبيات متعهد وجود داشت، شايد يكي از دلايلش حضور جامعهاي متعهد به سياست بود. جامعهاي كه تعهدش را به سياست از دست داده است، نه نويسندهاش ميتواند جامعه را خطاب قرار دهد و نه سياستمدارانش.
پس عيان است که بازگشت به گذشته ميسر نيست و آينده از مسير اسلوب سياست ميگذرد؛ اسلوب سياست به معناي تجلی سياستي نشئتگرفته از عوامل تاريخي و طبقاتي. ايدهاي كه شايد جامه مندرس سياست را نو كند.
انتهای پیام
کدام سیاست؟؟؟شمااز چه چیزی یاد می کنید؟؟؟سیاستی که از یک ایدئولوژی معین تبعیت کند هرگز قادر به تغییرات اساسی نمیشود…ودرمقابل یک حاکمیت غیرایدئولوژیک مستعد هرگونه تغییر را همراه با تغییرات اجتماعی وجهانی است….. انتظار معجزه از نظام های ایدئولوژیک انتظاری عبث وبیهوده است….