نقد زیدآبادی به یادداشتی درباره حنیفنژاد [+پاسخ قوچانی]
احمد زیدآبادی در یادداشتی تلگرامی با عنوان «نه مسیح نه یهودا!» نوشت:
دوست و همکار مطبوعاتیام محمد قوچانی در شمارۀ 13 نشریۀ سیاستنامه، مطلبی طولانی در بارۀ زندگی سیاسی و فکری محمد حنیفنژاد با عنوان “مسیح یا یهودا” نوشته که به نظرم نیازمند نقد جدی است.
قوچانی در مطلب خود چهرهای از مرحوم حنیفنژاد ترسیم کرده است که خواننده تصور میکند آن مرحوم نه فقط جامعِ جمیع نقطه ضعفهای بشری بوده بلکه با سرک کشیدن به انواع ایدئولوژیها و مرامهای سیاسی و اعتقادی تاریخ بشر، مخربترین عناصر آنها را برگزیده و در یک دستگاه مخوف فکری – تشکیلاتی به گونهای سامان داده است که از آن به طور قهری و جبری، جز تیرگی و تباهی و تروریسم و جنایت زاده نمیشود!
آیا قوچانی خودآگاهانه در صدد ترسیم این چهره از مرحوم حنیف برآمده یا اینکه مطلباش ناخواسته آن را رقم زده است؟
احتمالاً او خواهد گفت اگر قرار به یافتن مقصری در این زمینه باشد، تقصیر متوجه ” منطق پژوهش و اثر فکتها”ست، نه شخص وی که کار پژوهش را به انجام رسانده و فکتها را جمعآوری کرده است.
در واقع، عیب اصلی مطلب قوچانی همان متد پژوهش و نوع چینش فکتها و نحوۀ نتیجهگیری از آنهاست. به عبارت دیگر، خواننده در حین مطالعۀ مطلب قوچانی، خود را با یک پژوهشگر مستقل و بیطرف روبرو نمیبیند، چرا که سرتاسر مطلب مشحون از داوریهای تند و تیز و عریان سیاسی است و علاوه بر آن، فکتها در بسیاری موارد با نوع نتیجهای که از آنها میگیرد، همخوانی ندارد.
از این جهت، مطلب قوچانی نه یک پژوهش علمی که گونهای منازعۀ تلخ سیاسی و عقیدتی با پیروان یک مرام یا طریقت خاص است که او به هر دلیلی از عملکرد آنها بیزار است. این گونه منازعات البته در عالم سیاست و همینطور اندیشه بیسابقه نیست؛ اما با پژوهشگری مستقل فاصلۀ روشنی دارد.
در حقیقت، پژوهشگران با سیاهترین و خشنتر چهرههای تاریخ بشر نیز برخوردی چنین یکسویه، انجام نمیدهند و در اغلب موارد، واقعیات عینیِ زمینه سازِ اندیشه و عملکرد آنها را با نوعی همدلی تشریح میکنند تا خوانندگان آنها با پیچیدگیها و بغرنجیهای عالم انسانی بیتشر آشنا شوند.
در مطلب قوچانی اما یک مورد همدلی و یا حتی بیتفاوتی نسبت به رفتار و اندیشۀ مرحوم حنیف به چشم نمیخورد و گویی او اصرار دارد که از هر سخن و عمل او، خشونتی ضد انسانی استخراج کند!
در واقع، با این نوع متد کار و چینش نقل قولها و برداشت شخصی از آنها، میتوان بزرگترین و درخشانترین شخصیتهای تاریخ بشر را نیز همانگونه توصیف و تشریح کرد که قوچانی، مرحوم حنیفنژاد را توصیف و تشریح کرده است.
من البته با نقد حنیف و اسطورهزدایی از او به منظور پیشگیری از تکرار اشتباهات پیشینیان موافقام، اما این اسطورهزدایی اگر همراه با رعایت کامل انصاف و بیتعصبی علمی و حتی نوعی همدلی پژوهشگرانه همراه نباشد، خود میتواند به آفتهای تازهای منجر شود.
به هر حال، این روشن است که محمد حنیفنژاد روحیات و خصائل بسیار متفاوتی با فردی مانند مسعود رجوی داشته است. قوچانی این تفاوت را با تکیه بر آنچه “روش دانش الهیات سیاسی” نامیده به کلی نادیده گرفته است و گویی اصرار دارد که نظر واحد به عمل واحد منتهی میشود!
طبعاً بین نظر و عمل میتوان نسبتهای خاصی برقرار کرد اما تأکید بر اینکه دو فرد انسانی به صرف نظر واحد به عمل واحدی میرسند، به نظرم نادیده گرفتن همان اصالت فردیتی است که لیبرالیسم بر اهمیت آن انگشت میگذارد!
قوچانی در متن خود از تلاطم فکری حنیف بعد از دستگیری و اذعان به نقطه ضعفهای خود تا حد ورود به مرحلۀ افسردگی سخن به میان آورده است. آیا میتوان موردی هم پیدا کرد که مسعود رجوی پس از هر یک از شکستهای استراتژیک خود، به ضعف و اشتباه خویش اعتراف کرده باشد؟ در واقع مشی حنیف این بوده که مسئولیت هر شکستی را ابتدا متوجه خود کند، اما مشی رجوی این است که خود را مبرای از هر خطایی نشان دهد و مسئولیت تمام ناکامیها را به دوش اطرافیان و پیروان بینوای خود بیاندازد! پس چرا نظر واحد فرضی آنها به عمل واحد آن دو منجر نشده است؟
طبعاً میزان صداقت و خیرخواهی یا ناراستی و خودخواهی آدمیان در عمل آنها تأثیر میگذارد. تقریباً تمام شخصیتهای نامدارِ سالم و سلیم النفسی که با حنیف محشور بودهاند؛ در مورد صداقت و پاکدلی او و شخصیت مسئلهدار و خودخواه مسعود رجوی اتفاق نظر داشتهاند. بنابراین عمل این دو نمیتوانسته است به یک امر واحد منجر شود. پس میتوان با طالقانی همدل و همصدا شد که “ای کاش حنیف و سعید اعدام نمیشدند” تا روزگار ما بدین سیاهی نمیشد!
محمد قوچانی در پاسخ به نقد احمد زیدآبادی به مقاله «مسیح یا یهودا» در «سازندگی» نوشت:
با سپاس از اینکه این مقاله ی بلند “مسیح یا یهودا ؟” در فصل نامه ی سیاست نامه ( شماره ۱۳ . زمستان ۱۳۹۸ ) را خواندید که در این دوره حاکمیت تلگرام ، خواندن متن بلند لطف است … گرچه همان طور که خدمتتان گفتم مایل بودم نقدتان را در سیاست نامه ۱۴ منتشر کنم اما ضمن نشر این نقد در کانال روزنامه ی سازندگی چند نکته کوتاه را به حضورتان عرض می کنم :
۱. نقد کلی برای مطلب کلی است اما مطلب جزئی نقد جزئی میطلبد . مقاله من ۴۰ هزار کلمه است و طبیعتا نمیتوان در یک پست تلگرامی به همه نکات آن پرداخت ؛ به خصوص که اصل مقاله هم در تلگرام قابل دسترس نیست و بهتر هم که نیست چون بیانیه سیاسی یا خبر نیست !
۲. مطلب علمی بی موضع نیست ، فرضیه دارد و نظریه و دیدگاه .اما تا حد امکان باید منصفانه باشد
برای رعایت این اصل از منابع ضعیف و حتی معارض با مرحوم حنیف در نگارش مقاله استفاده نکردم بلکه ببه منابع همسو با مرحوم حنیف مانند روایات آقایان محمدی گرگانی و میثمی و هدی صابر و بهمن بازرگانی استتنادکرده ام . در علوم انسانی
بی طرفی امکان ندارد و بی موضعی همان بی خاصیتی است . اسطوره بی طرفی هم مرده است …
۳. حنیف و رجوی هم فکر واحد دارند
هم عمل واحد . ظاهرا شما فکر واحد را پذیرفته اید اما من به عمل واحد هم اشاره کرده ام ، لطف به مقاله بازگردید
۴ . اسطوره زدایی با تعارف و کلی نگری ممکن نیست
باید مو را از ماست کشید . اگر فرصت دارید گزاره های مقاله را رد فرمایید …
۵. من نقد سیاسی میکنم نه اخلاقی
تاریخ هم قضاوت سیاسی میکند نه فقط اخلاقی . نقد اخلاقی به کار علمای اخلاق می اید . کار من نقد سیاسی است و در نقد سیاسی و اجتماعی است که خدمت و خیانت روشن می شود …اما مشکل نقد اخلاقی انجاست که
صداقت قابل رد و اثبات نیست و من البته نقل قولها از “شخصیتهای نامدار سالم و سلیم ” را دیده ام و در مقاله ام هم آورده ام اما در هیچ روش شناسی علمی این اسناد و اخبار به صرف اینکه گوینده آنها آدمهای خوبی هستند قابل اتکا نیست . ما بحث اصولی میکنیم نه اخباری .ما استدلال میکنیم نه استشهاد .
خیرخواهی هم قابل ردیابی نیست و تنها رد و اثر خیرخواهی را میتوان از نتیجه دریافت که نتیجه کار حنیف هم این سازمان است .
۶. من از حنیف و رجوی خوشم نمی اید و شما از رجوی . حال با همین روش میتوان گفت رجوی هم نیت خبر داشت ؟ و صادق بود ؟ اما اشتباه کرد ؟
اتفاقا رجوی استاد “انتقاد از خود ” بود و رندانه سیاست بازی میکرد …
۷ .با این حساب که شما نوشته اید ” حنیف نیت خیر داشت ” شاید حتی استالین هم نیاتی پاک و خدماتی بسیار داشت…
و یک نکته :
اگر بخواهیم تاریخ را بی طرفانه و منصفانه بنویسیم قانون در یک کشور با چنین سازمان خرابکار و مخربی جز برخورد سخت چه میکرد؟ که تازه دنبال عفو حنیف بودند ….چرا این بی طرفی را برای همه رعایت نمی کنیم؟ …
بازهم از شما تشکر میکنم و دعوت میکنم این نقد را مستند و مستدل در فضای واقعی ادامه دهیم …سیاست نامه در خدمت شماست …
انتهای پیام
چقدرابلهانه وعنادامیز وکینه توزانه….مثلا نقد اخلاقی نمی کند ولی ضداخلاقی ترین نسبت ها را نصیب مرحوم حنیف نژادمیکند …چه کنیم ؟ادبار مانند کرونا همه گیر شده…..فردی مجنون درمحله مان بود زمانی اذیتش میکردند بهر رهگذری میرسید حمله می نمود….مثلا جسارتا اینان صاحب فکرواندیشه اند……راستی سلسله این نسل ها به چه چیزی امیدوار باشد ؟؟؟؟به مدعیان تقدسش؟به مدعیان روشنگرش؟…مسلم است وقتی عام وخاص از صدر تا ذیلش همه دچار روراندگی فکری شده اند(اگر مثال قهرمان سروانتس برایش نگوییم) باید به انطرف مرزها (فکری یا سیاسی وفلسفی)بیاندیشد….
مخصوصا قسمت 3 نشانه ای اشکار از عناد حقیرانه با ان مرحوم است …والبته این شراکت سیاسی وجنایی را با محمدرضاپهلوی وپرویز تابتی باید مبارک دانست…..چقدر حقارت ذلیلانه وکاهنده است…
خفقان سیاه و دهشتناک دهه های 40 و 50 را سهوا یا عمدا ندیده می گیرند داشتن یک اعلامیه باعث زندانی شدن چند ساله می شد
این که یک نفر از واژة خوشم نمی آید، استفاده می کند، معلوم است تا چه اندازه با مفهوم پژوهش آشنا است.
رجوی دوره بعد پیروزی انقلاب را تجربه کرد خوی خفته شهوت شیطانی قدرت طللبی در وی پدیدار شد به هیچ چیز فکر نمی کرد مگر رسیدن به قدرت سیاسی بالای مملکتی شاید یک چیزی می شد در حد قذافی وصدام از نوع ایرانیش شاید هم بدتر البته اگر خدای نکرده به قدرت می رسید-کجا شاه سلطان حسین ادامه شاه اسماعیل صفوی بود در تاریخ صدر اسلام مثالهای زیادی هست لذا در مورد مرحوم محمد حنیف نژاد تا آنجا می توان قضاوت کرد که بود عمل کرد وسخن گفت وتاجائیکه می دانم نقشی هم در به قدرت رسیدن رجوی خائن نداشت
قوچانی ودوستانش دیر زمانی است که مرده کشی اغاز کرده اند با سنگر گرفتن به قول خودش پشت نقد سیاسی قید اخلاق وانصاف حتی علم وبی طرفی زده است وجوری می گوید از حنیف نژاد
ز خوشم نمی اید گو این که در باره لواشک و یا کلوچه های شمال ویا کیک یزدی نظر می دهد ناگفته نماند داین جماعت ه کشتار رقیب های زنده هم تا جایی که خطر نداشته باشد دریغ نمی کنند واخرین ان سلاخی دکتر عارف است که چند پیش در قصاب خانه کار گزاران رخداد
کلا وظیفه آقای قوچانی که برایش مکلف شده اند تقدس زدایی از همه چیز و هم کس است
سلام ، لطفاً به اسناد ساواک و راویان مستقل ، رجوع کنید و ببینید آمریکا بواسطه کاظم رجوی رابط ساواک با سیا چطور مسعود هوسباز و جانی را از اعدام بعلت لو دادن شهید علی باکری و دیگر مجاهدان ،رهانیده و در حبس آماده و بعنوان لیدر سازمان منافقین به کشور و جامعه جهانی قالب کرد ….