شاگردِ معلم و قدردانِ کارگر
غلامرضا بنی اسدی، روزنامهنگار، در یادداشتی به مناسبت روزهای کارگر و معلم که در اختیار انصاف نیوز قرار داده است نوشت:
با تبختر میگفت ارزش هر رشته تحصیلی و هر کار، به میزان درآمد و به قولش، صفرهایی سمت راست عدد صحیح است. با همین نگاه هم آدمها را اندازه میگرفت و در برابر اقشار کم در آمد، کوهِ غرور بود و در برابر برخورداران، با خاک، تراز میشد.
من اما همان وقت در جوابش گفتم که آدمی را نه به میزان دریافتی که به حاصلِ کارش باید سنجید. به همین مؤلفه هم باید ارزش گذاری کرد. آن که کارِ نیک میکند و دیگران از کار او بهره نیکو میبرند، باید عزیز شمرده شود. معلمی که چراغ در جان برمی افروزد و کلماتش کلید میشود برای فرداها، استادی که از افراد بی سواد و خام، عالم و پخته میپرورد، کارگری که حاصل فعالیتش، نان میشود و در سفره مردم مینشیند. سقف میشود و بالای سر مردم، قرار میگیرد. خدمت میشود و در اشکال گوناگون، مشکل مردم را رفع میکند. گرما میشود و زمستان مردم را از زمهریر میرهاند. خنکایی دل پذیر میشود و در تابستان، فضایی دل نشین میآفریند و…. باید محترم شمرده شود که کار او در نهایت، احترام به انسان است. آن روز به تاکید گفتم و امروز در این نوشتار مؤکد میکنم باورم را که افراد را به میزان اثرگذاریشان باید ستود نه فقط درآمدی که از این کار به دست میآورند. اگر صرف درآمد ملاک بود باید مختلسان و قاچاقچیان را بالای سرمان، جا میدادیم که به روزی، به امضایی، به کاروانی، اندازه عمر هزاران معلم و استاد و مهندس و کار گر، درآمد دارند. اینان اما در اندیشه ایمانی و افکار مردم، منفورند.
حق هم همین است که صاحبان سفره حرام را حرمتی نیست بلکه نفرت روز افزون است. زشتی و پلشتی است و چنان که در محضر حضرت مولانا میخوانیم، باید ریشه حسد، بد اخلاقی، کبر، نخوت، دراز دستی و آلوده زبانی را در لقمه پیدا کنیم. یک جایی، لقمه حرامی خوردهایم یا روزی ناپاکی به روح و جان خود دادهایم که به تنگنای این بیماریها افتادهایم؛
چون ز لقمه تو حسد بینی و دام
جهل و غفلت زاید، آن را دان حرام
اصلاً هر چه هست، نتیجه لقمههاست. از لقمههای پاک، نور خیزد و از حرامها، دوزخ پدید آید. زندگی هم بر این دو مدار است. نمیتوان “بی لقمگی” را تصور کرد که جز مرگ معنایی ندارد. این لقمهها هستند که زندگی را ساز میکنند و جهت میدهند لذا باید به جد مراقب لقمهها بود. آنچه ما میخوریم، آنچه مینوشیم، آنچه میخوانیم، موسیقی که گوش میدهیم، برنامهای که تماشا میکنیم و…همه برای ما “لقمه” هستند، لقمههایی که فکر ما و نوع نگاه ما به هستی و نوع رفتار ما را شکل میدهند:
لقمه، تخم است و برش، اندیشهها
لقمه، بحر و گوهرش اندیشهها
به دیگر عبارت نیز میتوان گفت: حلالترین قوتی که به ما میرسد، آن است که نتیجهاش معرفت است و دانش و عشق به انسانها و دست گیریخلق خدا. همان که در این روزهای کرونایی از آن به عنوانِ “مواسات” یاد میشود و ما را نه فقط به یاری که به یاریِ توام با غمخواری نسبت به مردم توصیه میکند. نتیجه میشود عشق به هستی و جلوههای طبیعت. به هر چه جاندار است و بالاتر به هر چه هست.
کسی که لقمه نور میخورد، حرمتِ سنگ را هم نگه میدارد. جانداری چون سگ که جای خود دارد. کسی که مرام معلمی و همت کارگری دارد همه وقت خود را وقف خدمت به خلق خدا میکند و این را نیز نه تکلفی سخت و پر مشقت که تکلیفی عاشقانه میداند که او را به حضرت خالق میرساند و ازمیل پرکشیدن به سوی جهان معنا پُر میکند:
زاید از لقمه حلال اندر دهان
میل خدمت، عزم رفتن آن جهان…
این روزها که بیماری جهانگیر کرونا همخانه ماست و اختاپوس وار اقتصاد و معیشت و روابط اجتماعی و حتی مناسک دینی و الهیات ما را گرفتار خود کرده است در این روزگار، که بلاها و ابتلاها در پیچ و خم مصائبمان گرفتار کرده است، باید بیش از گذشته به اثر گذاری اجتماعی و حلالی لقمهها بیندیشیم.
نقش آفرینی سازنده و حلال اندیشی در این شرایط است که عیار ایمان و انسانیت را بالا میبرد. معلم و کارگری که در تنگناها به این مهم توجه کند، قطعاً به بهشت گشایش و رحمت خدا بار خواهد یافت که یکی از جلوههای «ان مع العسر یسرا» همین جاهاست. همین جا که خود را وقف خدمت به خلق کنی حتی اگر فرعون باوران و قارون کرداران به نگاه صفر حای حساب، ارزیابیات کنند. غافلاند آنها از این حقیقت که معلم و کارگر را ارزش به اثرگذاریشان است نه حساب بانکیشان…..
انتهای پیام
جناب بنی اسدی ، ممنون از مطلب خوبتان ، ما را به زمانی بردید که اگر از شغل آینده مان می پرسیدند ، جوابمان یا دکتر، تا مریض ها را مداوا کنیم و یا معلم که به دیگران بیاموزیم آنچه را دیگران به ما آموختند ، ولی الان همه دوست دارند فوتبالیست شوند، یا جراح زیبایی ، چرا؟ پول ، شهرت ویلای آنچنانی ، مازراتی و…..
به راستی در چهل سال گذشته با ما چه کردید مسئولان خدا ترس و نماز شب خوان؟ وقتی جریانی همه فکر و ذکرش کسب درآمد از هر راه و هرجایی ، آنهم برای حیف و میل و پرداخت حقوق های نجومی است چه توقعی از مردم دارید که الناس علی دین ملوکهم. یادتان هست سرود : شد جمهوری اسلامی بپا که هم دین دهد هم دنیا به ما ، پیشنهاد می کنم مصرع دوم را چنین تغییر دهید که : که هم دین ما را گرفت هم دنیای ما عزت حضرتعالی مستدام.