نقدی بر دیدگاه مجتهد شبستری در باب عدم نزول دین
خداوند دین نازل کرده است
محمدعلی عبداللهی، استاد دانشگاه تهران در یادداشتی که در اختیار انصاف نیوز قرار داد است با عنوان «خداوند دین نازل کرده است (نقدی بر دیدگاه مجتهد شبستری در باب عدم نزول دین)» نوشت:
یادداشتی با عنوان “آیا خداوند دین نازل کرده است؟”به قلم اقای محمد مجتهد شبستری بازنشر شده است. (سایتِ نشر آثار وافکار، ۶ مرداد ۹۳، بازنشر ۷ اردیبهشت ۹۹).
شبستری مُدَّعیات وادِّلهی خود را صورتبندیِ منطقی نکرده است. من امّا تلاش میکنم مدعیات و استدلال او را صورتبندی کنم سپس اعتبار استدلال شبستری را بسنجم. اشارهای هم خواهم کرد به لوازم و نتایجی که او بر مدعایِ خود بار کرده است.
مدعا: خداوند دین (هیچ دینی، اسلام و غیر اسلام) نازل نکرده است.
استدلال:
مقدمه اول: اگر خدا دین نازل کرده بود باید به نحوی در قرآن به آن تصریح میشد.
مقدمه دوم: لکن در قران تصریح نشده است.
نتیجه: خدا دین نازل نکرده است.
برای اینکه استدلالِ بالا جریان پیدا کند اولاً؛ باید معنا و مفهومِ دین معلوم گردد. ثانیاً؛ تلازم میان مقدم و تالی در مقدمه اول اثبات، ثالثاً شواهد و ادِّلهی نفیِ تالی بیان گردد.
شبستری در یادداشتِ تکمیلی دیگری با عنوانِ “چند توضیح لازم”(همان، ۱۹ مرداد ۹۳) به رقیب توجه داده است که هرگونه داوری در باب صحت و سقمِ دو طرفِ ادعا، بر تبیین و تعیین معنای دین استوار است. به تعبیر دیگر معنا و مفهومِ دین جزو مبادی تصوریهی بحث ما است.
شبستری در همان یادداشتِ (۶، مرداد ۹۳)، تعریف خود را از دین به صورت زیر آورده است:
«دین راه و روشی است که انسانها در ارتباط با خداوند یکتا و بیهمتا یا در ارتباط با خدایان آن را بر میساختهاند و در اعتقاد و عمل به آن ملتزم میشدهاند».
به اعتقادِ شبستری دین مانندِ فلسفه و هنر برساختهی انسان است با این تفاوت که قرآن از مخاطبان خود میخواهد که دینِ برساختهی خود را برای خداوند خالص کنند و انسان میتواند با حفظ خلوص دین برای خدا در عین حال محتوای آن را با خرد جمعی بشر در عصر حاضر غنی سازد.
دربارهی تعریف بالا و شرح شبستری از آن چه میتوان گفت؟
شبستری در تعریفِ دین، مفهومِ “ارتباط با خدا یا خدایان”را گنجانده است. برای نویسندهی این سطور معلوم نیست که مفهوم ارتباط را شبستری به چه معنا به کار میگیرد؟ انسان به چه معنا دینی را در ارتباط با خدا میسازد؟
مفهومِ «دینِ بر ساختهی انسان» نه تنها به صورت ضمنی بلکه آشکارا دلالت دارد براینکه خداوند هیچ دخالتی در تأسیس و تبیین دین ندارد.
بنابر تعریفِ شبستری از دین، دیگر لازم نیست انسان در هر مسئلهای چه حقوق بشر و یا هر مسئلهای در جستجوی حکم خداوند باشد. انسان میتواند با رجوع به خرد جمعی احکام عقل را بپذیرد و دغدغهی مخالفت با خدا را نداشته باشد. این نکته در آغاز ممکن است جذّاب به نظر رسد و مشکل جناب شبستری و همفکرانش را حل کند، اما نهایتاً چنین برداشتی از دین به ضد خود تبدیل میشود، زیرا دینی که انسان میسازد تمام باورهایش از جمله باور به خدا، ساخته انسان خواهد بود. در این صورت «ساختن دین در ارتباط با خدا» و «خالص کردن دین برای خدا» چه معنایی میتواند داشته باشد؟ با توجه به تعریف شبستری از دین، «ساخت دین در ارتباط با خدا» و «خالص کردن دین برای خدا» تنها به این معنا میتواند باشد که شخص ارادهی خداوند را به نحوی بداند و مطابق خواست و ارادهی خداوند اجزا و عناصر دین را در نظر و عمل تنظیم کند. پرسش دشوار اما این است که انسان چگونه میتواند اراده خدا را در هر مسئلهای کشف کند؟ این همان پرسشی است که برای پاسخ به آن علم کلام، فقه و اصول و دانشهای مرتبط دیگر پدید آمده است.
ممکن است گفته شود، برای کشف ارادهی خداوند انسان باید در هر مسئلهای به خرد جمعی و یا عقل خود مراجعه کند و دین خود را که چیزی جز باورها در مقام نظر و بایدها و نبایدها در مقام عمل نیست، با خرد منطبق کند. با چنین کاری انسان میتواند دین خود را خالص کند. این سخن چیزی جز قاعده «کلّما حَکَمَ به العقل حکم به الشرع» نیست. حتا در صورتی که معنای این قاعده همین باشد باز تنها در جایی جریان پیدا میکند که حوزهی دخالت عقل باشد. در مواردی که عقل حکمی ندارد چه باید کرد؟ چگونه باید ارادهی خداوند را کشف کرد؟ آیا راهی دیگر جز ارتباط مستقیم خداوند از طریق ارسال رسول بیرونی وجود دارد؟
شبستری با برداشتی که از دین به دست میدهد شاید بتواند مشکل انطباق دین با رهآوردهای عصر جدید را حل کند اما تفسیر او دشواریهای جدیدی پدید میآورد که خود او نیز نمیتواند بدانها ملتزم شود.
بیایید به سراغ استدلال شبستری برویم:
اولاً؛ استدلال شبستری اَخصّ از مدعا است. ادعای او این است که خدا هیچ دینی نفرستاده است ولی برای استدلال تنها به سراغ قرآن میرود. شاید در کتابهای آسمانیِ دیگر به صراحت نزول دین آمده باشد.
ثانیاً؛ استدلال شبستری مستلزم این است که بپذیرد قرآن کلام خداوند است و از جانب خدا فرستاده شده است. اگر شبستری نپذیرد قرآن کلام خداوند است استدلال او از اساس جریان پیدا نمیکند.
توضیح مطلب: قرآن یا کلام خداوند است یا کلام خداوند نیست. احتمال دیگری نمیتوان فرض کرد. در هر دو صورت استدلال شبستری به قرآن بر عدم نزول دین، جریان نمییابد.
اگر قرآن از جانب خداوند بر پیامبر نازل شده باشد در این صورت نزول قرآن نه به دلالت التزامی بل به صراحت دلالت میکند بر اینکه خداوند دین نازل کرده است زیرا دین چیزی جز باورها (عقاید)، بایدها و نبایدها (اخلاق، احکام، اجتماعیات) نیست. در قرآن بی تردید، عقاید، بایدها و نبایدها آمده است. حدود ۵۰۰ آیه در قرآن وجود دارد که متضمن احکام شرعی فردی و جمعی است، بقیهی آن نیز اعتقادات، اجتماعیات، اخلاقیات و مانند آن است. وقتی قرآن به صورت دستوری میگوید نماز بخوانید، زکات بدهید، حج بروید، جهاد کنید، به خدا ایمان بیاورید، آیا این اوامر جز دین، چیز دیگری است؟
اما اگر قران کلام خدا نباشد نیز استدلال شبستری جریان پیدا نمیکند. زیرا در این صورت قرآن سخن پیامبر است. هر تفسیری که از این فرض به دست داده شود تفاوتی در بحث ما ندارد. قرآن خواه تجربهی نبوی باشد، خواه رویای رسولانه و یا افعال گفتاریِ پیامبر، در هر حال کتابی است که آرا و انظار شخص خاصی را بازتاب میدهد که باورها و بایدها و نبایدهای شخص اوست و هیچ راه سنجهای برای اعتبار و درستی آن وجود ندارد. در این صورت چرا باید شبستری به چنین کتابی بر عدم نزول دین استدلال کند؟ مگر میتوان به تجربهها، افعال و باورهای یک شخص استدلال کرد و نتیجهای کلی و همگانی گرفت؟
بیایید این فرض را بیشتر بررسی کنیم:
در صورتی که قرآن کلام پیامبر باشد، یا میتوان به آن استدلال کرد یا نمیتوان؟ در هر دو صورت استدلال شبستری جریان پیدا نمیکند.
اگر نمیتوان استدلال کرد پس استدلال شبستری به قران بر عدم نزولِ دین نادرست است. و اگر میتوان استدلال کرد چنانکه شبستری چنین کرده است در این صورت پیامبر _ بنا به فرض _ در کتابش قرآن به صراحت میگوید این کتاب از جانب خدا نازل شده است (توبه آیه ۳۶_یونس ۱۵ و ۳۷_قدر ۱، و دهها آیهی دیگر)، احکام و باورهای آن از جانب خداوند فرو فرستاده شده است. نزولِ دین چیز جز این نیست؟
آنچه تا اینجا گفتیم نشان داد که اولاً؛ تصوّرِ شبستری از دین نادرست است و ثانیا؛ میان مقدم و تالی در مقدمه اول، تلازم وجود دارد و ثالثا؛ شواهد بسیاری در قرآن بر نزول دین به معنایی که گفتیم، وجود دارد.
در یاد داشت شبستری ادعا و استدلال دیگری نیز آمده است که میتوان آن را به شکل زیر صورتبندی کرد:
مدعی: این باور که خدا دین نازل کرده است، مستلزم این است که دین نظامات (سیاسی، اجتماعی) ثابتی داشته باشد و در مواجهه با پدیدههای مدرن از جمله حقوق بشر با بن بست و دشواری مواجه شود.
استدلال:
مقدمه اول: دینِ نازل شده از جانب خداوند، احکام، باورها، بایدها و نبایدهای ثابتی دارد که کسی نمیتواند آنها را تغییر دهد.
مقدمه دوم: احکام ثابت ولایتغیر دین نظامهای دینی را در مواجهه با پدیدههای مدرن و مسایل جدید به بن بست و مشکل دچار میکنند.
نتیجه: دینِ نازل شده از سوی خداوند به دلیل اشتمال بر احکام ثابت ولایتغیر با بن بست مواجه میشود.
به نظرشبستری راه برون رفت از بن بست این است که مبنا و پیش فرضِ استدلال را انکار کنیم، یعنی بپذیریم که خدا دینی نازل نکرده است. در صورتی که خدا دین نازل نکرده باشد دیگر جوامع اسلامی با بن بست مواجه نخواهند شد.
در باره این استدلال چه میتوان گفت؟
اولاً؛ در آغازِ همین یاد داشت، استدلالِ شبستری را بر عدم نزول قران، نقد کردیم. با نقد ایدهی اصلی، مجالی برای راه حل او باقی نمیماند. راه حل او چیزی جز حذف صورت مسئله نیست.
ثانیاً؛ مقدمهی اولِ استدلال از ضعف بزرگی رنج میبرد. شبستری نشان نمیدهد که چرا اگر دین از ناحیه خدا نازل شده باشد لزوماً ثابت ولا یتغیر است.
چنانکه میدانیم دین از مجموعهای از احکام ثابت و تغییر پذیر تشکیل شده است. در دایره احکام ثابت نمیتوان تغییری ایجاد کرد و شبستری باید نشان دهد که کدام حکم ثابت دین، جوامع اسلامی را با بن بست مواجه کرده است؟ در مورد احکام تغییر پذیر هم که بن بستی وجود ندارد.
مقدمهی دومِ استدلال هم نادرست است زیرا بندهایی از اعلامیه حقوق بشر و یا بعضی از اجزاء نظامهای سیاسی اجتماعی مدرن که با دین اسلام سازگاری ندارند نه به این دلیل است که احکام اسلام ثابت است بل به این دلیل است که رهاوردهای جدید بشر در حقوق، سیاست و اجتماع، بر مبانی انسانشناختی، معرفت شناختی، ارزش شناختی و هستی شناختی متفاوتی استوار است. شبستری باید توضیح دهد که در یک نزاع مبنایی چرا باید دین اسلام از مبانی خود دست بردارد و به مبانی رقیب ملتزم شود؟
انتهای پیام
با سلام و سپاس از تفاوت روش رد آقای دکتر عبدالهی نسبت به قبل و رو آوردن ایشان به نقد:
استدلال شبستری به متن قرآن در باب دین و منشأ آن ، حداقل از آن جهت که برای رد نزول دین از سوی خداوند است قطعا موجه است زیرا مخالف نظر او که نزول دین را از سوی خدا می داند (در میان مسلمانان؛ با توجه به زمینه مباحث شبستری) ، نظر قرآن در این باره را معیار می شناسد و اگر شبستری نشان دهد که قرآن دین را نازل شده از سوی خدا نمی داند، قاعدتا طرف مقابل می پذیرد یا باید بپذیرد. بعلاوه اگر متن اصلی یک دین خود آن دین را (حداقل) نازل شده از سوی خدا عنوان نکند (نه لزوما عکس ان را عنوان کند) ، درباره آن دین نظر کتاب مقدس خود آن دین مرجع و معتبر خواهد بود. حضرتعالی بر اساس مفهوم متن و نه منطوق آن شواهدی از قرآن آوردید تا نشان دهید که دین را خداوند نازل کرده است و شبستری بر عکس و شاید بیش از شما بر منطوق متن نیز (علاوه بر مفهوم) استشهاد کرده است : حال که وجه این مراجعه طرفین به قرآن روشن شد ، می توان گفت:
1- معنی نزول در قرآن (که بدان نپرداختید) همچون معنی دین در این بین برای نتیجه گیری باید مد نظر گیرد
2- نزول در قرآن به معانی متعددی بکار رفته است که در معنای عام ، هر پدیده خلقت را (حتی دین دستاورد انسان را بنا بفرض شبستری) می توان بدان نسبت داد ؛ چنانچه قرآن لباس و آهن را نازل شده از سوی خداوند معرفی کرده است (قد انزلنا علیکم لباسا یواری سواتکم و ریشا / و انزلنا الحدید فیه باس شدید)
3- نزول به معنای خاص و انتساب ویژه به خداوند نیز در قرآن بکار رفته است : مانند نزول کتاب (که شبستری قائل به آن و نه قائل به نزول دین از سوی خداوند است) که منطوق و ظاهر متن قرآن کریم است اما عبارت و تعبیر نزول دین بکار نرفته است و واژگان یا تعابیر دیگری که شبستری اشاره کرده بکار رفته : مانند برگزیدن دین برای شما (ان الله اصطفی لکم الدین) ، رضایت خداوند به دین یا اسلام (رضیت لکم الاسلام دینا) و …
4- شاید ناظرترین آیه به معنی مد نظر شما آیه ای باشد که بدان اشاره نکرده اید که خداوند فرستاده اش را با هدایت و «دین حق» فرستاد ، هر چند تاویل این آیه که باز منطوق و نص «نزول دین» را شامل نیست برای شبستری میسر است زیرا قابل تعبیر و تفسیر به معنای اول نزول یا انزال است که به راحتی با ارسال شخصی با چیزی ، قابل جمع است
5-منطوق پاره ای آیات، تعبیر یا حتی تعریفی از دین دارند که به منظور شبستری نزدیکترند و در راس آنها آیه 30 سوره روم است : … دین .. همان آفرینش خدا که مردم یا انسان را به همراه آن (یا بر آن شکل) آفرید
6- در قرآن دین در هر دو معنی بکار رفته است و یا حتما در معنی دستاورد بشری به کار رفته است مانند آیه مورد اشاره شبستری : دین شما برای شما و دین من برای من (آیه آخر سوره مسد)
7- اما «دین حق» که با توجه به قراین سخن در اینجا باید مورد مناقشه باشد، (چنانچه در آیه ای که قبلا ذکر کردم به آن اشاره شده است) هم ظاهرا منحصر در دین الهی و غیربشری نیست یا حداقل از نظر مفسران بزرگی چون طباطبایی چنین نیست : مانند پذیرش آیین صائبین غیر قائل به وحی از سوی خداوند (از جمله در ایه 62 سوره بقره) یا پذیرش تسلیم خداوند بودن (در تفسیر طباطبایی) بعنوان دین یا بهترین دین (در آیه های 19 آل عمران و 112 بقره)
8- اگر درست تقریر کرده باشم ، محل مناقشه شما با شبستری به این موضوع تقلیل می یابد که آیا دینی هم از سوی خداوند، به معنی خاص نازل شده است چنانچه عرف دینداران ادیان ابراهیمی بخصوص ادیان خود را نازل شده از سوی خداوند می دانند در حالی که شبستری ظاهرا کتاب را (با تعبیر خود از کتاب که باز شواهدی در قرآن دارد و کتاب به معنای عام در آن اصل گرفته شده است) نازل شده از سوی خداوند می داند و نه دین را . به بیان روشن تر از نظر شما کتاب مشتمل بر دین است (بخاطر شمول بر احکام و عقاید و …) و شبستری چنین نظری ندارد
9- این اختلاف به نظر من به نظر شبستری درباره «کتاب» راجع است که نه متن بین الدفتین قرآن موجود که حقیقت نازل شده بر نبی است که شخصیت نبوی او را چنان دگرگون کرده است که با چنان وجود جدیدی حقایق ، معارف ، اوامر و نواهی برخاسته از این بود (اگزیست) جدید را متاثر از آن خوانش و فهم (از کتاب هستی) بر دیگران می خواند
10- کتاب نیز در قرآن کریم به دو معنی عام کتاب آفرینش یا کتاب علم خداوند و … و به معنی خاص آنچه بر انبیا فرستاده شده (وحی نازل شده) و حتی : به معنای اخص با یکی از این دو تعبیر بکار رفته است : مکتوب «متاثر» از وحی (در خوانش شبستری یا خوانش شما مثلا از عهد جدید ) یا : متن مکتوب خود لفظ وحی ملفوظ (در خوانش شما و همفکران شما از کتبی چون قرآن کریم)
11- واژه قرآن نیز حتی به معنای آنچه در کتاب پوشیده ای است (جزئی از آن است) که جز پاکان بدان دسترسی ندارند، در قرآن کریم (متن مصحف شریف) بکار رفته است یعنی : شواهد کافی بر تعبیر شبستری از کتاب در قرآن هم وجود دارد.
12- شبستری با آن اجتهادات در اصول به تعبیر کدیور ، و یا با قرائت جدید کاملا متفاوت از دین به تعبیر خودش یا من ، نزول دین را از سوی خداوند ندانسته بلکه راه بشری ارتباط با خداوند شمرده که انسانها برساخته اند چرا که ظاهرا شبستری همه انتسابهای به خداوند را به شکل طبیعی و در بستر طبیعی هستی می داندیا تفسیر می کند. اگر طباطبایی بعنوان یک فیلسوف، اعجاز را نه فارغ از قواعد طبیعی بلکه ذیل قواعد غیر معلوم و کشف نشده آن می شمرد، شبستری همه پدیده های هستی را طبیعی و هستی را به مجموع آن مساوق خدا در نظر می گیرد (به تعبیر خود او : خدا هستی است). صرفنظر از معنای خدا در دیدگاه او، چون افعال الهی معنای افعال بشری را ندارد، تعبیر و تفسیر آنها ذیل هستی و وقایع آن و نه با معانی رایج در عرف دینداران که مشابه کردار انسانی است، صورت می گیرد
13- از نظر شبستری (با برداشت من) نزول کتاب تحولی است در نبی که کتاب هستی را به شکل دیگری می بیند و آیه و نشانه دیدن خلقت را در هستی در مورد نبی اسلام سبب می شود و این معنی کتاب مترادف معنی دین نیست که راه رسیدن به چنین ساحت و مرحله ای از اتصال با خدا و هستی است که حتی بیان آن (یعنی دین) در ادبیات خود نبی هم آنچیزی است که خود او از ماحصل سلوک خود در رسیدن به ساحت قرب الهی برای دیگران تبیین و برای تابعان تکلیف می کند.
14- از آنجا که در هر فرضیه علمی ، مفروضات فرضیه و هماهنگی سایر فروع با آنها مد نظر و لازم است، تقریر فوق را با توجه به خوانش متفاوت شبستری از دین، وحی و کتاب ارائه دادم چرا که قطعا رد یا نقد نظر او بر اساس تبیین غیر خود او از این مقولات میسر نیست مگر اینکه کسی به سراغ نقد اصل مفروضات او و دفاع از مفروضات رایج الهیاتی از دین برود (و بخواهد اصول طرفین را محک بزند)
15- حال شخصا (و نه به نمایندگی از حضرتعالی) از استاد شبستری چند سئوال می پرسم:
الف ) آیا آنچه در بیان نبی به عنوان راههای ارتباط با حقیقت هستی بیان شده است (اعم از عبادات یا بویژه عبادات) منبعث از کتاب نازل شده است یا نه ؟ و اگر چنین است، آیا عدم نزول دین با وجود نزول کتاب و نشات گرفتن دین از کتاب ، همه مقصود ایشان را در متغیر دانستن آداب دینی نتیجه می دهد؟
ب) از آنجا که به نظر می رسد که شبستری در اینجا تغییر پذیری دین و احکام آن را یکی شمرده و برای همین از دین تغییرپذیر بشری (بجای احکام تغییرپذیر دین) سخن گفته، که به نظر من نوعی تغییر پارادایم (گسترش پارادایم) از تاریخی بودن احکام دینی است (که به نظر من درست بود)، با توجه به طریقیت این نظریه (برای حل مشکل تغییرناپذیر شماری احکام دینی، با توجه به اشاره خود ایشان) چه نیازی به این طریقیت بود ؟ آن معضل با بسیاری راههای غیر رادیکال تر قابل حل بود حتی در ذیل اصول فقه موجود و با پاسخ غیر رایج به پرسش اصولی « توجه یا عدم توجه خطابات دینی نسبت به غایبین». الته به نظر من اصل، عدم توجه خطاب به غایب است (مگر با قراین). بعلاوه قرائن بسیار در احکام متعدد (حداقل غیر عبادات) همگی ناظر به مختص به موضوع بودن بسیاری از انها به قطع و بقیه به احتمال قریب به یقین اند(با خوانش امروز و قبل تر شبستری قطعا و حتی با نگرش برخی فقه اندیشان و … و البته با شواهد درون و برون دینی متعدد از نظر اینجانب)
ج) از آنجا که سخن من رد نظر فوق به خاطر عدم نیاز عملی نیست و نمی تواند باشد و در نتیجه اصل فرضیه فوق بدین خاطر مردود نمی شود : شما چه نسبتی بین گزاره های ناظر به دین به معنای راه سلوک معنوی با خداوند در بیان نبی اسلام با خداوند قائلید ؟ و این نسبت چه تفاوتی با نسبت کتاب به خداوند دارد ؟ و با پیشفرض عدم نیاز به این فرضیه برای تغییرپذیری اعمال و احکام مختلفی در دین و رفع مشکل مذکور ، نبی بودن نبی و نزول کتاب بر او بعلاوه رسول بودن او و ارسال خود نبی و احیانا ایمان به او و این تعالیم ، با عمل مطابق این گزاره های مرتبط با دین چه ارتباطی دارد ؟ و چرا ؟
با سپاس از هر دو طرف گفتگو و تقدیم احترام : دانشور
سلام-آنجائیکه حضرت موسی (ع) می گوید خدایا می دانم شک ندارم اما اگر اشکالی ندارد می خواهم ببینم خداوند می فرمایند کبوتر ها را چند تکه کن و با هم مخلوط نما وهر کدام را بالای کوهی قراربدهد وبرو سوت بزن (تعبیر خودمانی) موسی (ع) چنین می کند کبوترهای مثله شده سالم بسوی کلیم الله پرواز می کنند —قارداش دین نازل شده آما نه آنطوریکه تو انتظار داری وداشتی (خدا دریچه ای از آسمان باز کند و با پست سفارشی توسط جبرئیل کتاب خود را ارسال نماید خدا وند آنگونه که مشخص است حضرت موسی (ع) را خیلی دوست داشته وارفاق برایش قائل شده امثال من باید خودمان دریابیم همین سلسله پیامبران (که کاش در زمانه ماهم بودند) که قطع شد دین را تفهیم کردند آدم از بهشت کله پا می شود نوح در بالای کوه ؟ آغری آذربایجان کشتی میسازد ابراهیم پونس عجول در شکم ماهی گرفتار می شود و ابراهیم (ع)با آن کارهای عجیب وغریبش وعیسی (ع) با آن تولد و غیبت اسرار آمیزش و….دیگه چطوری می خواهی دین نازل بشود -صبر کن برای ختم کلام حضرت محمد (ص) مبعوث می شود دین را آنقدر سهل وآسان بیان می کند توضیح می دهد و با قرآن را خداوند توسط محمد (ص)این عصاره وپژگیهای همه پیامبران بما عرضه می دارد وعلی (ع) وفرزندانش را برای ادامه بشر به یادگار می گذارد به راستی دین چگونه باید نازل می شد تا تو قبول می کردی وراضی می شدی
با عرض سلام در رد نظريه آقاي شبستري استناد مي كنم به دو بيت از مولانا كه : عقل جزوی عقل استخراج نیست جز پذیرای فن و محتاج نیست قابل تعلیم و فهمست این خرد لیک صاحب وحی تعلیمش دهد
قسم به آنچه که میبینید یا نمیبینید. که قرآن سخن فرستاده ای بزرگ است. و سخن شاعر نیست. عدهی کمی از شما ایمان میآورید. سخن کاهن هم نیست. مقدار کمی متوجه میشوید. نزول آن از طرف صاحب اختیار جهانیان است.
سوره الحاقه آیه ۳۸ تا ۴۳
راهنماییهایی از جانب خداوندتان برای شما آمد، هرکس بینا باشد به نفع خودش است و کسی که کوردل شد به ضرر خودش است
سوره انعام آیه ۱۰۴
کاملا منطقی با صغری وکبری واضح ومستدل مطلب رو نوشتند احسنت بر ایشون