اصلاحطلبی؛ بهبودخواهی یا تغییرخواهی؟ | مباحثه قوچانی و بهاور
کانال «راهبرد» نوشت: عماد بهاور به مباحث اخیر محمد قوچانی علیه بلوک چپ جبهه اصلاحات واکنش نشان داد که با پاسخ سردبیر ارگان حزب کارگزاران مواجه شد. این دو یادداشت را در پی میخوانید:
اصلاحطلبی؛ متمایز از بهبودخواهی
عماد بهاور
عضو شورایعالی سیاستگذاری اصلاحطلبان
وقتی محمد قوچانی در لابلای سطرهای یکی از یادداشتهایش و در میان دو پرانتز تعریفی از اصلاحطلبی ارائه میدهد، مشخص میشود که آنچه او و همراهانش از اصلاحطلبی در ذهن دارند، با تعریف اصلاحطلبی از دید بخش بزرگی از اصلاحطلبان تفاوت فاحش دارد و اختلاف از همین جا آغاز میشود. او اصلاحطلبی را در چهار کلمه اینگونه تعریف میکند: بهبودخواهی صلحآمیز و قانونی امور.
اصلاحطلبی یک مدل تغییر است، اما نه تغییر در حد «بهبود امور»، بلکه به معنای «اصلاح ساخت قدرت». در مفهوم بهبودخواهی نشانههایی از تصحیح (correction) یا ارتقاء (improvement) یا بهترشدن اوضاع (melioration) دیده میشود که لزوماً در چارچوب سیاستورزی و کنشهای سیاسی تعریف نمیشود، بلکه میتواند اقتصادی، فرهنگی، اجتماعی و… باشد؛ موضوع اصلاح، مشخصاً ساخت قدرت است درحالیکه پیشکشیدن مفهوم بهبودخواهی بدین معناست که اولویت با اصلاح دموکراتیک در ساخت قدرت نیست. همچنین بهبودخواهی مختص نیروهای اصلاحطلب هم نیست بلکه اصولگرایان هم میتوانند بهبودخواه باشند، به خصوص اصولگرایان میانهرو، عقلگرا، توسعهخواه یا جدیداً عدالتجو. بنابراین، وقتی اصلاحطلبی را به بهبودخواهی تقلیل دادید، نهتنها کمکی به شفافسازی مرزبندی آن با سایر جریانهای سیاسی نکردید، بلکه مرزهای آن را با محافظهکاری (اصولگرایی) نیز مخدوش کردهاید.
اصلاحطلبی به معنای رفرمیسم اما، به معنای تلاش برای تغییر در ساخت قدرت است؛ هم ساختار حقیقی قدرت و هم ساختار حقوقی قدرت؛ و البته بدیهی است که این تلاش، تلاشی اصلاحطلبانه و قانونی است نه براندازانه و ساختارشکن. اصلاحطلبی اولویت را به دموکراسیخواهی و توسعه سیاسی میدهد و باور دارد تا ساخت قدرت اصلاح و دموکراتیک نشود (هرچند به صورت نسبی)، هرگونه تلاش در جهت بهبود امور در تلاطمهای سیاسی نقش برآب میشود، (چنانچه در یکصد سال گذشته اینگونه بوده است.)
بنابراین، وقتی محمد قوچانی برای بازسازی جبهه اصلاحات دعوت میکند به ۱- تبارشناسی، ۲- بازیابی گفتمانی و ۳- بازسازی تشکیلاتی، اتفاق خاصی رخ نمیدهد، چراکه اولا، تبارشناسی کمک چندانی به تعریف دستهبندیهای سیاسی نمیکند، ثانیاً بدون تعریف مشترک از اصلاحطلبی و مفاهیم محوری آن، امکان بازیابی گفتمانی وجود ندارد، و ثالثاً بازسازی تشکیلاتی، بدون مرزبندی شفاف با سایر جریانهای سیاسی ناممکن است.
برای کمک به بازسازی جریان اصلاحات در فضای مغشوش فعلی، ابتدا باید بهبودخواهان صف خود را از اصلاحطلبان جدا کنند. این البته بدین معنا نیست که این دو حتماً تبدیل به جریانهای رقیب یکدیگر شوند یا مؤتلف یکدیگر نباشند.
میتوان برای تقویت جریان کلانتر طرفدار توسعهیافتگی کشور (برمبنای شاخصههای جهانی) نوعی همکاری و تقسیم کار میان بهبودخواهان و اصلاحطلبان تعریف کرد. همچنین باید بر سر تعامل با جنبشهای اجتماعی دموکراسیخواه و نحوه حمایت از آنها به توافق رسید. توسعهیافتگی متوازن کشور در گرو تعامل و همکاری سه جریان بهبودخواه، اصلاحطلب و جنبشی است.
مدیریت پروژه دموکراتیزاسیون و هماهنگی بین تمام نیروهای پشتیبان و بسیجگر آن برعهده جریان اصلاحطلب است و تا این جریان مرزبندی گفتمان اصلاحطلبی دموکراتیک را با سایر جریانها مشخص نکند در این امر موفق نخواهد بود. تعمیم تعریف اصلاحطلبی به جریانی کلانتر طرفدار توسعه، توان پیشبرندگی و مدیریت دموکراتیزاسیون را از اصلاحطلبان گرفته و این نیروها را بیخاصیت میکند.
نکته آخر اینکه، اصطلاحات «اصلاحات بر» یا «اصلاحات در» حکومت، گمراهکنندهاند. اصلاحطلبی در ذیل نظام سیاسی تعریف میشود و اصلاحطلبان در چارچوب قانون اساسی فعالیت میکنند. همین اندک برای مرزبندی با جریان ساختارشکن و برانداز کافی است. اینکه حکومتی حتی اعمال تغییر و اصلاح در چارچوبهای تعریف شده در قانون اساسی خودش را نیز به رسمیت نشناسد، مشکل اصلاحطلبان نیست، مشکل حکومت است. محدود شدن حاکمیت به حلقه کوچک و بستهای از گروههای سیاسی باعث نمیشود که هرآنکس که بیرون از آن دایره ماند را «بر حکومت» بدانیم.
بهبودخواهی قدرتطلبی نیست
محمد قوچانی
سردبیر روزنامه سازندگی و عضو شورای مرکزی حزب کارگزاران
۱. ورود اصلاحطلبان به خصوص اصلاحطلبان جوان به مباحثه بر سر اصول اصلاحطلبی را خیر مقدم میگویم و این اساسا گام اول اصلاح اصلاحات است. به شرط آنکه معطوف به عمل و متعهد به تفاهم باشد و تنها به جدل سیاسی منتهی نشود.
۲. اگر هدف ما فقط جدل سیاسی نباشد آنگاه فراموش نمیکنیم که کارگزاران سازندگی ایران تنها حزب اصلاحطلب است که رسما درکنگره سوم خود در سال ۱۳۹۷ سخن از «اصلاح قانون اساسی» گفت و نویسنده بارها از لزوم تبدیل اصلاحطلبی سیاسی به اصلاحطلبی حقوقی گفته است. البته این اصلاحات حقوقی «در حکومت» و در چارچوب نظام جمهوری اسلامی است و ما در بیانیه چهلمین سال پیروزی انقلاب اسلامی هم تاکید کردیم که میتوان بر اساس اصول انقلاب اسلامی، جمهوری اسلامی تازهای بیافرینیم. بازآفرینی جمهوری اسلامی از نظر ما با قلب ماهیت آن در اصول جمهوریخواهی و اسلامخواهی (نه اسلامگرایی) و میهندوستی (نه نژادپرستی) ممکن نیست. مهمترین رکن این بازآفرینی تاسیس «مجلس دوم» (مجلس نخبگان) است که میان مردمسالاری و دینسالاری یک سازش ساختاری ایجاد میکند و البته ۱۰ بند اصلاحی دیگر دارد که در یادداشت «جمهوری سوم» آمده است. تقویت دموکراسی حزبی محور مشترک این بازنگری بود که در ارگان حزب هم منتشر شد. اکنون این تشکل و تفکر را چه میتوان خواند؟ کدام جریان اصلاحطلب به صورت علنی و نه در خفا فراتر از این پیشنهاد را ارائه کرده است؟ البته دفاع از سکولاریسم سیاسی فارغ از تناقضهای نظری آن از لحاظ عملی عبور از مفهوم نظری جمهوری اسلامی است که اصلاحطلبی را به تجدیدنظرطلبی بلکه انحلالطلبی بدل میکند. در واقع بهبودخواهی جزء اصلی اصلاحطلبی است اما انحلالطلبی عبور از اصلاحطلبی است. میتوان انحلالطلب مسالمتجو بود اما تجدیدنظر طلبی، اصلاحطلبی نیست.
۳. همین مسئله نظری در عرصه عملی هم قابل تطبیق است: جمع میان بهبودخواهی و جنبشگرایی ناممکن است. البته جنبشهای اجتماعی (زنان، جوانان، کارگران، دانشجویان و…) تا زمانی که سیاسی (به معنای تلاش برای تغییر حکومت نه کنش سیاسی سازنده) نشوند برکات زیادی دارند. اما جامعه جنبشی بدیل جامعه مدنی و شکل تازهای از جامعه تودهای است که در نهایت به دموکراسی نمیرسد، در جامعه جنبشی، خیابان است که تعیین تکلیف میکند. گاهی البته جنبش برای اصلاح امور ناگزیر است چنانکه انقلاب اسلامی (به علت استبداد و انحراف و افساد نظام سلطنتی) ناگزیر و البته مشروع و حتی ضروری بود اما در همان انقلاب به محض تشکیل دولت مشروع، مرحوم بازرگان از انقلابیون حرفهای دعوت کرد به خانه بازگردند و اهداف انقلاب را از طریق دولت منصوب امام پیگیری کنند. تلاش اصلاحطلبان برای بهره بردن از جنبشها در تفسیر شما میتواند یک برخورد ابزاری با جنبشهای اجتماعی باشد که آنها را نهتنها از اهدافشان دور میکند بلکه جنبشهای اجتماعی را در معرض بدگمانی حاکمیتها قرار میدهد و آنها را به گروههای فشار تبدیل میکند که به کار چانهزنی سیاسی میآیند و از تبدیل شدن نهضتهای مدنی به نهادهای مدنی (اتحادیهها و NGOها) جلوگیری میکند. در واقع این نوع برخورد نهتنها اصلاحات را از هدف نهایی خود که بهبودخواهی است دور میکند بلکه اصلاحطلبی را به بهانه اقتدارطلبی بدل میکند.
۳. تبارشناسی اصلاحطلبی مانع از آن میشود که برخی دوستان چپ در جبهه اصلاحات نقطه خلقت اصلاحات را از دوم خرداد ۱۳۷۶ببینند و زحمات بنیانگذاران اصلاحات دینی (مانند مرحوم مهندس بازرگان) و اصلاحات سیاسی (کارگزاران و مجاهدین انقلاب) را نادیده بگیرند. اتفاقا اسلاف جناح چپ اسلامی مانند سازمان مجاهدین خلق و نیز دیگر چریکها از فداییان خلق تا هیئتهای موتلفه اسلامی، نهضت آزادی ایران را رفرمیست و بهبودخواه میخواندند که به جدایی سلطنت از حکومت راضی بودند. مرحوم بازرگان اما در سالهای پس از کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ حتی مسئولیت اداره آب تهران را قبول کرد چون بهبودخواهی (اصلاح دسترسی مردم به آب سالم) را اصلاحطلبی میدانست. اگر به تبار خود آگاه باشیم، به یاد میآوریم که در اوج پیروزی انقلاب اسلامی نهضت آزادی اطلاعیهای داد و از ضرورت انتخابات پارلمانی برای اصلاح سنگر به سنگر نظام سیاسی (گذار از سلطنت به جمهوریت و از سکولاریسم پهلوی به حکومتی مبتنی بر ارزشها و آرمانهای دینی) سخن گفت. آن زمان البته حتی در درون نهضت آزادی کسانی مهندس بازرگان و دکتر یزدی را لیبرال (به معنای غیرانقلابی) و محافظهکار خواندند و از این تشکیلات انشعاب کردند؛ اما در نهایت فهمیدند اشتباه کردهاند چون اصلاحطلبی را درک نکرده بودند. بدین معنا بازسازی تشکیلاتی بدون تبارشناسی تاریخی ما را به انحراف میکشاند و به چرخ پنجم تشکیلات سیاسیای بدل میکند که خود را «جریان اصلی» اصلاحات میخوانند؛ اصطلاحی که یادآور ایده سازمان سیاسی پیشرو و نوک پیکان تکامل تاریخی! (مجاهدین خلق) است. آن زمان، جریان اصیل اصلاحطلبی راه خود را از تجدیدنظرطلبی جدا ساخت و اکنون نیز نباید گذاشت «نهضت»ها به ابزار محافل سیاسی چند نفره بدل شوند. «نهضت»ها باید نهاد (مستقل و موثر) شوند نه ابزار فشار از پایین برای چانهزنی در بالا. تجربه انتخابات ریاستجمهوری سال ۱۳۸۴ و جبهه حقوق بشر و دموکراسیخواهی را از یاد نبریم. نیای اصلاحطلبی در ایران (قبل از خاتمی و هاشمی و بازرگان) میرزا تقی خان امیرکبیر است. آنکه مقدم بر تغییر ساختار به فکر بهبودخواهی بود. ما باید رنج مردم را کم کنیم و کیفیت زندگیشان را بهبود بخشیم؛ نه اینکه مردم را وارد جنگ بیپایان قدرت کنیم…
حرف بسیار است و باب گفتوگو باز…
انتهای پیام