مؤلفههای هویتی درساحت اندیشه محمدعلی فروغی
بهنام براتی، دانشجوی کارشناسی ارشد علوم سیاسی دانشگاه شیراز در یادداشتی ارسالی به انصاف نیوز با عنوان «مؤلفههای هویتی درساحت اندیشه محمد علی فروغی (ذکاءالملک)» نوشت:
هویت وجه تمایز بین «من» یا «ما» با «دیگری» است و احساس تعلق و تعهد فرد به یک کشور، جامعه، حزب، گروه، نهاد، دین، نژاد، و فرهنگ مشخص. هویت انواع و سطوحی دارد ازجمله میتوان به هویت فردی، گروهی، قومی، ملی، فرهنگی و دینی و بسیاری دیگر اشاره کرد. در یک تعریف: هویت ملی، همان احساس تعلق و تعهد نسبت به اجتماع ملی و نسبت بهکل جامعه در نظر گرفتهشده است، و میتوان گفت هویت ملی به این معناست که افراد یک جامعه، نوعی منشاء مشترک را در خود احساس کنند. در تعبیری کاملتر هویت ملی، مجموعهای از گرایشها و نگرشهای مثبت نسبت به عوامل، عناصر و الگوهای هویتبخش و یکپارچه کننده در سطح یک کشور بهعنوان یک واحد سیاسی است. همانگونه که از تعریف هویت ملی برمیآید، این مفهوم دارای عناصر سازندهای میباشد. ازجمله مهمترین آنها، میتوان به ارزشهای ملی، دینی، جامعهای و انسانی اشاره کرد. ارزشهای ملی، تمامی مشترکات فرهنگی اعم از: سرزمین، زبان، نمادهای ملی، سنتها و ادبیات را شامل میشود؛ ارزشهای دینی، تمام مشترکات دینی و فرهنگ دینی را شامل میشود؛ ارزشهای جامعهای، به اصول، قواعد و هنجارهای اجتماعی نظر دارد، و ارزشهای انسانی، به کلیهی اصول و قواعد انسانی، فارغ از هرگونه محدودیت اجتماعی و جغرافیایی برای نوع بشر نظر دارد. هویت ملی پرسش از چیستی و ماهیت یک ملت میباشد.
در زمان رضاشاه متفکران ناسیونالیست ایرانی سعی کردند تا با توجه به وضعیت کشور در آن زمان و بیآگاهی که در بین ملت ایران حاکم بود با رجوع و استناد به میراث ایران باستان اقدام به هویتسازی و جواب به پرسش چیستی و ماهیت هویت ملت ایران دهند. از مهمترین ابعاد فکری ناسیونالیسم دوران پهلوی اول تمجید و ستایش از تاریخ و تمدن جامعه ایران باستان بوده است (باستانگرایی)، دورانی که در دیدگاه ناسیونالیستهای ایرانی یک مدینه فاضله بود که تلاش میشد با الگو گیری و زنده کردن آدابورسوم دوران ایران باستان، دوران ایران نوین را رقم بزنند و بسازند، که البته جای نقد و بررسی آن نوشتهای دیگر میطلبد.
نظریهپردازان و روشنفکران عصر پهلوی اول دو منطق استراتژیک را در راستای اهداف ناسیونالیستی پیگیری نمودند: نخست به بازنمایی روایتی از هویت پرداختند که تا حدودی تحت تأثیر تحقیقات شرق شناسانه اروپاییان بود و بهصورت کاذبی بر اصالت تأکید مینمود. دوم اینکه بر قدرتیابی فرهنگ و میراث ایرانی از طریق پاسداشت گذشته و پشتیبانی و حمایت از آن تأکید مینمودند. این نوع تلقی از تاریخ به نحو سادهانگارانهای تاریخ را از حیث داخلی به شقوق و دورههای مختلفی نظیر دوران پیش از اسلام، اسلامی، جدید تقسیم مینمود و از جهتی دیگر سعی بر تمایز دقیق تاریخ خود از دیگری داشت. به اعتقاد داریوش آشوری ناسیونالیسم مدرن ایرانی که در پی پایهگذاری دولت مدرن و قدرتمند ایرانی بوده است پایه خود را بر آگاهی دیرینه ایرانیان به هویت قومی خود میگذارد. این ناسیونالیسم در صورت افراطی خود بر گمانی از ایرانیت (ایران گرایی) ناب تکیه داشت که ناگزیر با اسلام بهعنوان دینی بیگانه با ایرانیت ناب سر ستیز داشت و یا میخواست آن را نادیده انگارد. بهاینترتیب عناصر محوری ناسیونالیسم ایرانی در دوره پهلوی عبارتاند از وحدت و یگانگی ملی، باستانگرایی، تعلق به وطن و وطنپرستی، و سکولاریسم.
با توجه به آنچه ذکر شد اینک به یکی از شخصیتهای مهم تاریخ معاصر ایران یعنی محمدعلی فروغی (۱۲۵۴ – ۱۳۲۱ شمسی) یکی از اهالی فرهنگ و سیاست در دوران معاصر کشور که تصویرهای گوناگونی از او وجود دارد. برخی او را صرفاً بهعنوان سیاستمداری میشناسند که در انتقال قدرت از قاجار به پهلوی و تداوم آن در شهریور ۱۳۲۰ نقش مهمی ایفا کرد. برخی نیز او را از اهالی فرهنگ و با سیر حکمت در اروپا و دیوان عمر خیام و تألیفات دیگرش میشناسند. برخی او را از اعضای فراماسون و از شخصیتهای انگلوفیل می شمرند که همواره مجری سیاستهای بیگانه بوده است. بههرحال دیدگاهها در مورد شخصیت فروغی متفاوت است اما فروغی در این میان شخصیت ویژهای دارد. او در طول عمر ۶۷ ساله خود تک ساحتی نبود. سیاست و فرهنگ را بهموازات هم پی میگرفت، درحالیکه در کاخ شاهی تاج بر سر رضاخان مینهاد، از فلسفه غافل نبود و میکوشید فیلسوفان را بشناسد و به جامعه خود بشناساند. در پست وزارت به امور اجرایی و سیاسی مشغول بود و همزمان به تصحیح دیوان شعرای بزرگی چون فردوسی و خیام و… سرگرم بود. این چندوجهی بودن او و درهم تنیدن عرصه سیاست و فرهنگ در فروغی عجین شده بود. چنانکه در حوزههای خاصتر نیز این چندبعدی بودن را با خود داشت. در سیاست، درصحنهها و نقشهای متفاوت و گوناگونی حضور یافت. سه دوره در مجلس اول و دوم و سوم شرکت داشت و وکیل مردم شد. قانونگذاری را تجربه کرد و حتی به ریاست مجلس شورای ملی رسید. در دوران احمدشاه ریاست دیوان عالی تمیز یا دیوان عالی کشور را عهدهدار شد. با روی کار آمدن رضاشاه، فروغی اولین کابینه دوره پهلوی را در ۱۳۰۴ تشکیل داد.
داوری و قضاوت در مورد اقدامات فروغی بحث این نوشته نیست هرچند نگارنده معتقد است علیرغم اقدامات مفیدی که انجام داد جای نقد هم به اندیشه و اقدامات آن وارد است. در ساحت اندیشه فروغی به دو مؤلفه هویتی بیشتر از سایر مؤلفهها اهمیت میداد یکی زبان و ادبیات فارسی و دیگری تاریخ ایران باستان. یعنی دو شاکله هویتی فروغی این دو مورد میشود که در زیر به تشریح آن میپردازیم.
محمدعلی فروغی ازجمله کسانی بود که به دیده احترام به ایران باستان و مؤلفههای هویتی آن نگاه میکرد و در پی آگاه کردن ایرانیان نسبت به دوران تاریخی ایران باستان بود. فروغی یکی از آن اندیشمندانی است که درصحنه عمل تلاش ارزشمندی را برای ساختن هویت ملی و گرد آوردن آحاد ملت ایران حول میراث مشترک برای پاسخ به هویت ملی ایرانیان انجام داد. فروغی از بین عناصر هویت ملی زبان را سند هویت یک قوم میدانست به همین دلیل در دوران پهلوی اول گامهای بسیار مهمی برای رونق دادن و پاکسازی و سلامت زبان فارسی انجام داده است. مهمترین این اقدامات تأسیس فرهنگستان زبان فارسی و برگزاری جشن هزاره فردوسی شاعر ملی و آرمانخواه، وطنپرست که در آن به ستایش و تمجید و بزرگداشت مقام فردوسی پرداخته است. فروغی فردوسی و کتاب شاهنامهاش را سند اصلی هویت و ملیت ایرانی میدانست. در اندیشه فروغی زبان و ادبیات فارسی بهعنوان یکی از مهمترین مؤلفه هویت ایرانی چهار رکن بزرگ دارد شاهنامه فردوسی، کلیات سعدی، مثنوی مولوی و دیوان خواجه حافظ شیرازی. این چهار اثر بزرگ که هر یک در عالم خود درمیان آثار ادبی تمامی جهان از فروزندگان قدر اولاند چهارستون فرهنگ و تربیت ایرانی هستند. آنها بهمنزله اصل و تنه این درخت و آثار ادبی دیگر مانند فروع و شاخ برگ میباشند هر یک از این چهار اثر حیثیات و مزایای خاصی دارند که بر کسی پوشیده نیست. فروغی درمیان این چهار اثر ذکرشده فضل و تقدم را به شاهنامه فردوسی میدهد به این دلیل که گذشته از مراتب حکمت و اخلاق پرورشدهنده، نمود غیرت ملی و حس قومیت است. مثنوی مولوی و غزلیات حافظ نیز ازنظر حکمت و عرفان با حالات ذوق و عشق در عالم خود هر یک بینظیر و در منتهای درخشندگی هستند. در مورد کلیات سعدی فروغی آن را بهمثابه گنجینهای میداند که نمیتوان قدر و قیمت برای آن تعیین کرد.
فروغی زبان خود را از ستایش محتوای آثار سعدی ازلحاظ نظم و نثر، حکمت و عرفان، اخلاق و سیاست، مراتب عقلی و حالات عشقی، غزلیات و قصاید عاجز میداند، و سرفرازانِ میگوید قوم ایرانی در هر رشته از علم و حکمت و ادب و هنرهای دیگر فرزندان نامی بسیار پرورانده و باز در باب جایگاه سعدی میگوید اگر قوم ایرانی بهجز سعدی کسی دیگر نپرورده بود، تنها جایگاه و اعتبار آثار سعدی برای جاوید کردن نام ایرانیان در جهان بس بود. گویی این دو مصراع شعر را نیز در وصف شیخ اجل سعدی سروده: صبر بسیار به باید پدر پیر فلک را / تا دگر مادر گیتی چو تو فرزند بزاید.
محمدعلی فروغی در پیامی در سال ۱۳۱۰ به فرهنگستان نوشت: «من به زبان فارسی دلبستگی تمام دارم زیرا گذشته از اینکه زبان خودم است و ادای مراد خویش را به این زبان میکنم و از الطاف آثار آن خوشیهای گوناگون فراوان دیدهام نظر دارم به اینکه زبان آیینه فرهنگی قوم است و فرهنگی مایه ارجمندی و یکی از عاملهای نیرومند ملیت است. هر قومی که فرهنگی شایسته اعتنا و توجه داشته باشد زنده و باقی است و اگر نداشته باشد نه سزاوار زندگانی و بقاست و نه میتواند باقی بماند. قوم یونان باستان باآنکه قرنها است که وجود ندارد در دلهای اهل نظر همواره زنده است و ملت جدید یونان هستیاش تنها طفیل همین امر است. پس من چون دوستدار ایرانم و به ملیت ایرانی دلبستگی دارم و ملیت ایرانی را مبنی بر فرهنگ ایرانی میدانم و نمایش فرهنگی ایرانی به زبان فارسی است نمیتوانم دل را به زبان فارسی بسته نداشته باشم».
فروغی، زبان را آینه فرهنگ قوم شمرد و نگهداری از زبان فارسی و فرهنگ ایرانی را حفاظت از ملیت ایرانی دانست. همین اعتقاد به ملازمت زبان و ملیت، بهویژه در دوره رضاخان که در پی تقویت نمادهای هویت ملی ایرانیان بود، کوششهای سازمانیافتهای را برای تقویت زبان فارسی برانگیخت. بدینسان تقویت مفهوم جدید ملیت به تقویت زبان انجامید. همین امر، فعالیتهای سازمانیافتهای را برای معیار سازی زبان فارسی زمینهسازی کرد. تقویت آگاهانه فارسی در این دوره، تنها برای افزایش توان ارتباطی آن نبود، بلکه زبان فارسی نماد و منبعی برای هویت مستقل ایرانی شمرده میشد و تقویت آن بیشتر ازاینجهت برای حکومت اهمیت مییافت.
مطابق آنچه ذکر شد مؤلفههای ناسیونالیستی در اندیشه فروغی را میتوان شامل مدرنیزه کردن ایران، باستان گرایی، وطن دوستی، و ملت دوستی دانست که تاکید بیشتر فروغی در این چهارچوب بر تاریخ و زبان و ادبیات فارسی است.
خلاصه کلام مقوله و بحث هویت را نباید بر یک گوشه آن تاکید و مابقی را به حساب نیاورد یا اقدام به تخریب آن کرد. در تاریخ معاصر ایران از رویارویی ایران با مدرنیته مباحث هویتی مورد توجه واقع میشوند. گفتمان هویتی مشروطه در ضدیت با دین اسلام و اصلاح خط و پالایش آن برآمد در دوران پهلوی نیز باستان گرایی و ناسیونالیسیم به شکلی افراطی منجر شدند. اما چه بخواهیم یا نه مردمان این مرز بوم دارای اول هویت ایرانی وبعد هویتی اسلامی هستند که در کنار هم معنی دارند نه جدا از هم.
عیب می جمله بگفتی هنرش نیز به گوی / نفی حکمت مکن از بهر دل عامی چند
انتهای پیام
اصلاح میکنم شعر صبر بسیار بباید پدر پیر فلک را از شیخ اجل سعدی است و بنده به اشتباه به فروغی نسبت دادم. سپاس