تحلیل جامعه شناختی قتل رومینا و واقعیت اجتماعی
حمید آورزمانی؛ دانشجوی دکتری جامعهشناسی مسائل اجتماعی دانشگاه تهران و عضو انجمن جامعه شناسی در یادداشتی ارسالی به انصاف نیوز به تحلیل جامعه شناختی قتل رومینا اشرفی پرداخته است که در ادامه میخوانید:
اگرچه حادثه قتل دختر نوجوان تالشی یک فاجعه تلخ و بسیار حزنانگیزی است که در حافظه جمعی (نه چندان قدرتمند) اهالی این سرزمین ماندگار خواهد شد ولی تحلیلهای اَبتر، نابخردانه و تقلیلگرایانه که از سوی بسیاری از متخصصان تک ساحتی، علمای فکرتپیشه و بهویژه بوروکراتهای فرصتطلب و تجویزهای هنجاری بدون ارجاع به واقعیت عینی و از آن دهشتناکتر، غفلت و نادیده گرفتن امر اجتماعی در پس این ماجرا صورت گرفته چندان در حافظه جمعی ساکنان این سرزمین نخواند ماند لیکن آثار و نتایج آن، تا قرنهای متمادی بر زیست اجتماعی و ضمیر جمعی این مردمان باقی خواهد ماند و این بیشتر بر آلام متعاقب این حادثه میافزاید.
عدم فهم درست مسأله و کژتابی در تحلیل، خود به تنهایی سهم عمدهای در بازتولید جهالت اجتماعی و تجویزهای هنجاری مبتنی بر آن دارد. گزارههای تحلیلی متخصصان تک ساحتی به برجستهسازی اختلالات روانی، عدم توان کنترل و مدیریت هیجانات، عدم بلوغ فکری و شخصیتی افراد دخیل در حادثه، وجود کمبودهای عاطفی، فقدان حمایتگری در خانواده و نظایر آن اشاره میکنند. دعوی علمای به اصطلاح فکرت پیشه نیز که آبشخورهای متعدد و متفاوتی را دارند دال بر نظم مردسالارانه جامعه، نابرابری جنسیتی، تضادهای مذهبی، ایستارهای قومی، باورهای جامعه ضد عشق و علاقه و… که قوامبخش قانونی است که قرابت زیادی با اخلاقیات و عرف سنتی موجود دارد، است. موضعگیریهای بوروکراتها و سیاسیون مختلف نیز که اغلب فاقد تحلیلهای عمیق و ریشهای است نیز بر برخوردهای قضایی شدید و حقوق تنبیهی برای عاملان قتل و از آن مهمتر درس عبرت دادن به سایر اعضای جامعه استوار است یا در بهترین حالت به اصلاح قانون یا ایجاد رویه جدید قانونی برای حمایت از کودکان تأکید دارد.
وجود چنین نگرشهای تقلیلگرایانه نسبت به مسائل و پدیدههای اجتماعی بیش از آنکه حقیقتی را بیان کنند، حقیقتی را پنهان میکنند و آن حقیقت همانا نادیده انگاشتن یا غفلت از امر اجتماعی و فارغ از ارجاع به واقعیت عینی است. به تعبیر دیگر و همچنان که فوکو در کتاب تاریخ جنون بحث میکند امر اجتماعی نقطه تاریک و وجه رویتناپذیر موضع نظری این نگرشهاست. البته غفلت از امر اجتماعی و رویکرد تقلیلی به آن، فقط مُختص به متخصصان یا سیاستمداران نیست بلکه این ویژگی مربوط به خصلت جمعی ماست که تقریباً در اغلب عرصههای حیات مادی و انگارههای ذهنی ما نیز امروزه به کرات دیده میشود. برای درک بهتر و روشنتر شدن لایههای بحث به نظرات آحاد مردم پیرامون این حادثه تلخ میتوان گریزی زد:
- «خاک بر سر چنین پدر خونآشامی، او را به همان طریقی که دخترش را مجازات نموده باید مجازات کرد».
- «دلیلی نداره اون چون پدرشه براش تعین تکلیف کنه».
- «پسره قصدش ازدواج بوده و رومینا هم راضی بوده، فاصله سنی یک عدده فقط، مهم احساس خوبیه که در کنار هم داشتن».
- «اون پسره رو که یک خانواده رانابوده کرده باید کشت».
- «هم قاتل و هم آدمربا باید اعدام به شن».
- «پدرش مرد بوده، خوب کاری کرده… آگه هر پدری اینطور سر به بره دخترا جرائت نداشتن کاری بکنند، دمش گرم».
- «پدره حق نداشت با عشق دخترش مخالفت کنه باید میگذاشت بره با پسره خوشبخت به شه».
نظراتی عیناً با همین مضامین به کرات در سایتها، شبکههای اجتماعی، رسانههای تصویری و… در حجم بسیار زیاد بارگذاری شده و از جانب تعداد بسیار زیادی تأیید شده و میشوند. آنچه که با دستهبندی نظرات عموم به روشنی میتوان دریافت آن است که روح جمعی جامعه ما حداقل دو ویژگی بسیار قوی را بازنمایی میکند:
اول- یک فردگرایی افسارگسیخته، خود مختار و بی قید و شرط (مثل: عدم دلیل تصمیمگیری اولیاء برای فرزند نوجوان، اهمیت متغیر احساس و رضایت دختر و پسر بدون در نظر گرفتن تمام شرایط فرهنگی، عرفی و اجتماعی، عدم مخالفت پدر با خواست فرد و..) و
دوم- رفع همه موانع برقراری این منطق فردگرایانه ولو با خشونت یا خونریزی بیشتر؛
که هر دوی این ویژگیهای جمعی در تقابل با ویژگیهای امر محلی قرار میگیرد؛ امر محلی که در آن هنوز مناسبات اجتماعی و تاریخی خاصی حاکم است و البته تاحدودی سازوکار دیگری در آن جریان دارد، اگرچه حتی آنجا نیز اکنون، چندان از رسوخ این ویژگیها مصون نمانده است.
این فردگرایی بیقید و شرط که با ویژگیهایی نظیر لذتطلبی و فایدهگرایی نیز همراه است محصول یک نظام اجتماعی بازاری است که در آن همه چیز کالایی شده و به جز انباشت سرمایه و رقابت بیشتر بر سر مصرف کالا چیز دیگری را نمیشناسد. در چنین نظامی، سوژههایی اتونوم شکل میگیرند که همه چیز را کالا میپندارند و بیپروا در پی مصرف همه چیزند ولو اگر جنس مصرف یک دختر نوجوان روستایی باشد و دختری که برای گریز از قواعد اجتماع محلی و تجربه سوژه اتونوم و آزاد بهگونهای ناخودآگاه تن به فرمی از رمانتیسیسم میدهد که به کل با مناسبات اجتماعی امر محلی بیگانه است اگرچه همچنان که بیان شد و شواهد هم نشان میدهد روح جمعی نظام بازاری شده به گونهای تام و تمام خواستار آن است و آن را ایجاد میکند. آزادی بیحد و حصر سوژههایی که بدون هیچگونه قرابتی اعم از سن، مذهب، طبقه و خاستگاه اجتماعی خواستار تشکیل زندگی مشترکند! و البته پدری که باید دامادی همسن خودش داشته باشد و اگر هم تاب پذیرش چنین چیزی را ندارد بر طبق حکم همان روح جمعی بازاری شده باید کنار گذاشته شود.
در این میان، آنچه بیش از پیش فراموش شده آن است که هر دالی، مدلولی، هر فرمی محتوایی و هر مناسبات اجتماعی نوع خاصی از بینش و آگاهی را ایجاد میکند، زیست روستایی خود دربردارنده مفهومی از محرومیت است، محرومیت از تمام امکاناتی همچون آموزش و تحصیلات که بهواسطه تقسیم کار اجتماعی ناقصِ همان نظام اجتماعی بازار محور تولید شده و موجب شده افراد زیادی در روستاها از آن بینصیب بمانند. در این زمینه حتماً باید همان بوروکراتها و سیاستمدارانی که اکنون فریاد وامصیبتا سرمیدهند و در پی نشان دادن ضرب شصت برای عبرت دیگران هستند، پاسخگو باشند.
ساختارهای نابرابر و محرومیتزا، انسان محروم و ناآگاه تولید میکند، همچنانکه بوردیو نیز اشاراتی مبنی بر این مضمون دارد که امتداد و تداوم ساختارهای عینی در ذهن فرد است. پس بنابراین جای تعجب نیست که در یک اجتماع محلی محروم که صد البته زمینه و ریشههای عرف سنتی قدرتمندی هم ضامن بقای آن است و عصبیت خاصی هم در آن جریان دارد قتلهایی موسوم به قتلهای ناموسی رخ دهد. زمانی بسیار پیشتر، دورکیم گفت قویترین شکل ضمانت اجرایی در اجتماع محلی، کیفر جنایی است ولی این امر چندان برای سزادهی یا بازدارندگی نیست بلکه به این دلیل است که بدون آنها دهندگان قربانیهای همیشگی و پرهزینه [یعنی همان اعضای اجتماع محلی]، بسیار نومید میشوند.
بینش اجتماعی (برخلاف مبانی الهیات فردگرایانه مدرن که بر پایه مناسبات اجتماعی بازاری جدید و تکنولوژیهای برآمده از آن استوار شده است) معتقد است که کشتن یک فرد، کشتن تنها یک نفر نیست بلکه از بین بردن یک نسل است، به عبارتی پیامدها و سویههای اجتماعی یک امر را در نظر میگیرد، از اینرو بدون در نظر گرفتن توالی فاسد و توجه به بسترهای تاریخی و زمینههای اجتماعی یک رخداد یا پدیده هیچ تجویز هنجاری نمینماید چرا که ممکن است در نهایت دستمایه یک ایدئولوژی ویرانگر قرار گیرد که به اتمیزه کردن بیش از پیش جامعه و فروپاشی یکی از موثرترین نهادهای اجتماعی (یعنی خانواده که آخرین پناهگاه فرد درمانده است) یاری رساند. چیزی که در حال حاضر بیش از پیش مشاهده میشود، بهرهبرداریهای سیاسی توسط رسانههای سرمایهسالاری خارجی و بعضاً داخلی است که هر روز اذهان عمومی را به همسویی بیشتر با خود فرامیخواند. تیترهایی همچون خانه پدری دیگر اَمن نیست یا خطر در کمین دختران در خانوادههای ایرانی و… روی همین زمینه شکل گرفتهاند که بسیاری از بوروکراتها، سیاسیون و حتی اصحاب اندیشه هم خواسته یا ناخواسته در زمین آنها بازی میکنند. اینها همه تلنگری است برای رویت امر اجتماعی و مناسبات اجتماعی حاکم بر مسائل و پدیدهها…
انتهای پیام