«فکر میکردم مولانا چند خیابان آنطرفتر است»
شفیع شجاعی ادیب جامع آثار مولانا را در کتابی دو هزار صفحهای آماده انتشار کرده است؛ اثری که میگوید قرار است مخاطب را با اندیشه و آثار مولانا آشنا کند.
به گزارش ایسنا، شفیع شجاعی ادیب پژوهشگری است که عاشق مولانا، حافظ، سعدی و فردوسی است. از کودکی آنقدر به این چهار شاعر ارادت و علاقه داشته که گمان میکرده این شاعران زنده هستند و درچند خیابان آنطرفتر از خانه آنها زندگی میکنند. به خاطر حساسیتی که بر روی این شاعران دارد تقریبا در کتابخانه چندینهزار جلدیاش تمام متنهای معتبر دیوانهای این شاعران را به همراه شرحها و تفسیرهای آنها میتوان دید. او پیشتر «خاطر مجموع» را که مجموع 21 اثر منتشرشده از دیوان حافظ بوده منتشر کرده و از 11 سال پیش با عشقی افزونتر به سراغ مولانا و آثار او رفته است. علت این کار را هم ناکارآمدی آثار منتشرشده در درک مولانا برای مخاطب معمولی میداند. میگوید: «زندگی با مولانا هم دریادلی میخواهد و هم عشق و علاقه و اگر کسی وارد آن شود دیگر نمیتواند از آن خارج شود و در نهایت به یک سرسپردگی میانجامد».
شجاعی میگوید در تمام این سالها وقت خود را صرف یافتن و بررسی آثاری کرده که به نوعی بهترین آثار نوشتهشده درباره مولانا و آثار او هستند. او با استفاده از متنهای معتبر و درخور توجه کتاب بزرگی را گرد آورده که میگوید هر خوانندهای با خواندنش میتواند به درک بهتری از شخصیت، اندیشه و افکار و آثار مولانا برسد؛ اتفاقی که به زعم او قبلا با خواندن یکی از آثار مولانا رخ نمیداد و شاید از این جهت بوده که تنها خواندن «مثنوی معنوی» مولانا چهار سال زمان از او گرفته و در نهایت هم چون کتاب بدون شرح و تفسیر بوده چیزی از آن سر درنیاورده است. میگوید: «مولانا مسائل دینی و عرفانی را به شیوهای بیان کرد که نه قبل از او توان بیانش را داشتند و نه چیزی باقی گذاشت تا دیگران بعد از او بیان کنند». به هر روی شجاعی اینک کتابی حدودا دوهزارصفحهای را در قطع رحلی درباره مولانا و آثار او تدوین کرده است. این کتاب هنوز منتشر نشده و به نظر میرسد چاپ آن از سوی هر ناشری یک همت بلند میطلبد.
آنچه در پی میآید حاصل گفتوگوی خبرنگار ادبیات و کتاب ایسنا با شفیع شجاعی ادیب درباره این کتاب است.
شجاعی ادیب ابتدا درباره مولانا و اندیشه او میگوید: ورود به حوزه اندیشه مولانا فقط با خواندن مثنوی امکانپذیر نیست. وقتی اولین بار مثنوی معنوی را به دست گرفتم، فقط توانستم نینامه و چند بیت اول داستان ابتدایی آن را بخوانم و حتی معنی همین داستان را هم به خوبی متوجه نمیشدم. چون مثنویای که در اختیار من بود شرح و توضیح نداشت. این ماجرا هم مربوط به حدود 35 سال پیش میشود. من مثنویای داشتم که انتشارات امیرکبیر منتشر کرده بود، اما خواندن این مثنوی برای من حدود چهار سال طول کشید. بعد از خواندن آن باز هم فکر میکردم که به هر حال مثنوی نخواندهام چون چیزی در ذهنم رسوب نکرده بود. فقط میخواستم بگویم مثنوی را خواندهام.
او ادامه میدهد: به همین خاطر است که مثنوی با تمام شهرتی که دارد و در خانه اغلب قریب به اتفاق کتابخوانها وجود دارد، اما همچنان غریب است و شاید بشود گفت بیش از 90 درصد آنها مثنوی را نمیخوانند، مثل شاهنامه. در صورتی که استاد فروزانفر میگوید من هر وقت دچار لکنت زبان میشدم تمام کارهایم را تعطیل میکردم و یک بار شاهنامه میخواندم. اما ما شاهنامه را فقط در کتابخانههایمان نگه میداریم که بگوییم ما شاهنامه هم داریم. یکی از علتهای غریب ماندن مثنوی هم ضعف در درک مطلب به خاطر سهل و ممتنع بودن آن است. یعنی وقتی شروع به خواندن شاهکار مولانا «نینامه» میکنی، فکر میکنی تا انتها میتوانی به همین راحتی جلو بروی. چون نینامه آنقدر زیبا، سلیس و روان و هنرمندانه بیان شده که در حال خواندن فکر میکنی تمام مثنوی به همین شکل یکضرب خوانده میشود. اما نینامه که تمام میشود، تازه ما با مشکلات مواجه میشویم. چون به هر حال زبان مثنوی مربوط به 800 سال قبل است. این به معنی آن نیست که مولانا غامض سخن گفته باشد، بلکه واژههایی دارد که مخاطب برای فهم و مطالعه آنها باید کمک داشته باشد.
او اظهار میکند: تا حدود 50 سال قبل در حوزه درک مطلب و تفسیر و شرح مثنوی کاری انجام نشده بود. البته از زمان مولانا و تا نیم قرن بعد از مولانا شرحهایی بر مثنوی نوشته شد، اما خود این شرحها هم به چندین شرح احتیاج داشت چون دچار مغلقگویی و غامضگویی شدهاند. در زمان معاصر یعنی بعد از انقلاب خوشبختانه تفسیر و شرحهای زیادی بر آثار مولانا نوشته شد؛ مثل شرح آنقروی و تفسیر استاد علامه محمدتقی جعفری. بعد هم تفسیرهای مختلف به بازار آمد. اما همه در چند جلد و هر کدام هم با دیدگاهی مختلف وارد شرح و تفسیر شدهاند. تفسیر آنقروی به خاطر آشنا نبودن با زبان فارسی دچار مغلقگویی و پیچیدهگویی شده و باعث شده در جاهایی آسمان ریسمان کند. الان بهترین تفسیر از مثنوی تفسیر کریم زمانی است و لب مطلب را بسیار شیوا و روان و ساده در اختیار خواننده قرارداده است. البته بعضی از ابیات را رد کرده و توضیحی درباره آنها نداده است و مشخص نکرده که خواننده باید کدام را بپذیرد. شرح تفسیر استاد فروزانفر بهترین شرح و تفسیر است، اما متاسفانه ایشان هم موفق نشد حتی دفتر اول را تمام کند.
شجاعی میافزاید: با همه این حرفها من دیدم که بهترین کار برای کسی که تازه میخواهد وارد شناخت اندیشه مولانا شود و وارد مثنوی شود این است که در درک مطلب به او کمک کنم، یعنی مثنوی را بیت به بیت معنی کنم و در اختیار خواننده قرار بدهم. بنابراین در این کتاب خواننده وقتی میخواند بشنو این نی چون شکایت میکند، دقیقا معنی این مصرع را هم برای او نوشتهام. در جایی هم که به شرح و تفسیر نیاز بیشتری بوده سعی کردهام که بیشتر از دو سطر ننویسم. برای این کار تمام شرحها را مطالعه کردهام و فشردهترین و بهترین شرح و تفسیر را انتخاب کرده و آن را نوشتهام. اما اگر مخاطب بخواهد بیشتر از این بداند در کتاب نشانی دادهام که خودش برود و آنها را بخواند. بنابراین این کتاب به این صورت تدوین شده که در صفحه سمت راست کتاب ابیات مثنوی نوشته شده و در صفحه مقابل معنی و شرح آنها را آوردهام. چون نخواستهام زحمت ارجاع دادن به پایان کتاب را به مخاطب بدهم و در عین حال هم سعی کردهام شرح و تفسیر از یک صفحه بیشتر نشود. متن مثنوی تطبلیقی از چهار مثنوی نیکلسون، دکتر سروش، دکتر استعلامی و توفیق سبحانی است.
***مولانا کیست ؟
این پژوهشگر با بیان اینکه قبل از اینکه وارد مثنوی شویم اول نیاز است بدانیم مولانا کیست و مثنوی چیست میگوید: زندگینامهنویسی این نیست که بدانیم مولانا در فلان تاریخ به دنیا آمده و نزد فلان استاد تلمذ کرده و چه زمانی به اجتهاد رسیده است. این که نشد زندگینامهنویسی. این که نشد آشنایی با اندیشه شخصی با عظمت مولانا. اندیشه مولانا یک عقبه حداقل سههزارساله دارد. اندیشه او عرفانی است. پس باید این عرفان وعارفان قبل از او را که مولانا از آنها تاثیر گرفته معرفی کنیم. بر همین مبنا من در یک مقدمه بسیار طولانی و مبسوط (اما نه جامع و کامل) در حد 600 صفحه وزیری به معرفی عرفان و عارفان برجسته و خود مولانا پرداختهام. این مقدمه 200 صفحه رحلی است ولی اگر بخواهد در قطع وزیری چاپ شود به 600 صفحه میرسد. خود این کتاب در قطع رحلی حدودا دوهزار صفحه است که برای نگارش آن از257 منبع استفاده کردهام، تا هم مقدمه نوشته شود و هم دیگر آثار مولانا که در این کتاب آوردهام.
او ادامه میدهد: در این مقدمه ابتدا دیدگاههای مختلف علوم زمان مثل زبانشناسی، دیدگاه فلسفی و تمام برداشتهایی را که درباره عرفان انجام شده گردآوری کرده و سعی کردهام مخاطب اولیه را با عرفان و اندیشه عرفانی آشنا کنم. میتوانم این را بگویم که در این کتاب با استفاده از بهترین منابع موجود سعی کردهام بهترین معرفی از اندیشه عرفانی را شرح دهم. برای این کار هم از منباع مستند استفاده کردهام و هم منابعی که در مجامع علمی مورد اقبال واقع شده باشند. برای این کار از آثار دکتر زرینکوب، دکتر شفیعی کدکنی، دکتر تقی پورنامداریان و بسیاری نامداران دیگر استفاده کردهام و در حین معرفی عرفان به طور جامع اما مختصر درباره عارفان مهم و آثارشان توضیح دادهام تا میرسیم به خود مولانا و قصه و اندیشه خود او.
*** مولانا بخشی از تاریخ ما را با اندیشهاش نجات داد
شجاعی درباره عرفان اظهار میکند: همه فکر میکنند عرفان و عارفان یک پدیده و شخصیت جدابافته از کل اجتماع هستند که خارج از اجتماع به وجود آمدهاند، در صورتی که هم عرفان و هم عرفا از بطن جامعه به وجود آمده و جریان داشتهاند. به همین دلیل در کنار تاریخ عرفان به طور خلاصه تاریخ ایران را هم ذکر کردهام تا ذهن خواننده از تاریخ ایران جدا نشود. مثلا وقتی به مولانا میرسیم نمیتوانیم بدون دلیل به مهاجرت مولانا بپردازیم، چون مهاجرت او دلیل سیاسی داشته که من این مسائل را توضیح دادهام و اگر نیاز به شرح و تفسیر بوده این کار را هم کردهام. وقتی به دوران مغول رسیدهایم شرح مبسوطی نوشتهام با این مضمون که در زمان حمله مغول مولانا موهبتی بود که خداوند به این مردم عطا کرد، چون در آن زمان مردم هیچ مامن و ماوایی نداشتند که به آن پناه ببرند. مولانا بخشی از تاریخ ما را با اندیشهاش نجات داد و در همان راستا مغولها هم از بین رفتند.
او در ادامه میگوید: در قسمت مثنوی سه فهرست کشف الابیات اضافه کردهام. در بحث کشف الابیات معمولا دیگران با مصرع اول هر شعر کار کردهاند. اما آقای دکتر سبحانی و بعد کریم زمانی مصرع دوم را هم آوردهاند، اما کشفالابیات کتابهای این دو آنقدر مشکل دارند که نمیشود اعتنا کرد. چون زحمت خواننده را بیشتر کردهاند. برای این کار من در این کتاب در سمت چپ هر صفحه مثنوی یک ستون قرار دادهام. در صفحه سمت راست کشف الابیات مصرع اول مثنوی و در صفحه سمت چپ کشف الابیات مصرع دوم را آوردهام. یک فهرست کشف الابیات دیگرهم هست که براساس قافیه و ردیف آن را تنظیم کردهام. حال در اینجا اگر خواننده از تمام مثنوی تنها یک کلمه در ذهن داشته باشد، میتواند به راحتی آن را در مثنوی پیدا کند. یعنی او اگر نه ابتدای مصرع اول و نه مصرع دوم را بداند، تنها با دانستن یک ردیف یا قافیه میتواند شعر مورد نظر را پیدا کند.
او در توضیحی درباره این کتاب میگوید: من در این کتاب سه اثر مولانا شامل مثنوی، مجالس سبعه و رباعیات را به طور کامل آوردهام و فیه مافیه، مکتوبات و غزلیات را به صورت گزیده کار کردهام.
***مثنوی
او درباره کاری که در این کتاب برروی مثنوی معنوی انجام داده است، توضیح میدهد: در شش دفتر مثنوی 326 داستان و تمثیل و قصههای کوتاه و بلند وجود دارد. من در این کتاب با استفاده از تمام منابعی که در اختیار داشتهام خلاصه داستانها را به نثر آوردهام و شرح و تحلیلهایی را هم که درباره آنها انجام شده اضافه کردهام. این شرح و تحلیلها هم تحلیلهای سنتی است و هم با دیدگاه نقد مدرن. مثلا دکتر شمیسا براساس نظریه هایدگر برای برخی از این داستانها شرح نوشته است که من از این شرحها هم استفاده کردهام. بنابراین در این کتاب تقریبا هر آنچه را برای درک و دریافت مثنوی در حوزه عرفان، ادبیات، مسائل اجتماعی، فلسفه و هنر و علم و نقد نوین لازم است آوردهام و هر شخص با هر رویکردی که داشته باشد میتواند با اثر ارتباط برقرار کند.
***سعی کردم مطالب خرافی گرد مولانا را حذف کنم
شجاعی سپس درباره زندگی مولانا میگوید: درباره زندگی مولانا تا به حال آثار مختلفی نوشته شده است. مناقب افلاکی یک اثر کلاسیک در این زمینه است. ازآثار معاصر نیز معروفترین و بهترین کار صورتگرفته مربوط به استاد فروزانفر است و بعد استاد زرینکوب که رمانگونه به معرفی مولانا پرداخته است و من هم از این کتاب در این اثراستفاده کردهام. اما اندیشههای مولانا را با تاریخ زندگی او آوردهام؛ مثل اتفاقاتی که در زندگی مولانا افتاده است. در این مورد شاید در هیچ یک از آثار دیگر به این شکل پرداخته نشده باشد. مثلا برخورد مولانا با شمس که آن را با نگاه ارتباط غیراخلاقی که امروز در غرب رواج دارد تفسیر کردهاند. در این زمینه من مقالات معتبر را پیدا کردهام و به شکل یک پازل در کنار هم قرار دادهام و به یک نتیجهگیری به نظر خودم علمی و درست رسیدهام. یا مثلا در رابطه با شمس و کیمیا قصهای وجود دارد که در آن شمس را متهم به قتل کیمیا میکنند. شنیدن این مطلب ذهن هر خوانندهای را خراب میکند، اما متاسفانه در منابع موجود خیلی به این مسائل پرداخته نشده است و من هم در اینجا با توجه به منابعی که به دست آوردهام، توانستهام کمی بر روی آن مانور بدهم. خواستهام ذهن خواننده را روشن کنم و بگویم قضیه چیزی که تا الان گفته شده نیست. برای این کار سعی کردم مطالب خرافی گرد مولانا را حذف کنم. این تصمیم را هم خودم گرفتهام، چون به این نتیجه رسیدهام که ذکر کردن مسائل خرافی هیچ مشکلی را حل نمیکند.
او میافزاید: در مقدمه اثر بهترین مطالبی را که درباره مثنوی نوشته شده است در هشت صفحه رحلی آوردهام. این هشت صفحه عصاره بهترین مطالب گفتهشده درباره مثنوی است. مثنوی را از لحاظ لغوی، اندیشهای و موسیقایی بررسی کردهام و بعد از آن نوشتهام چرا او مثنوی را با نینامه آغاز کرد و یکمرتبه از این نوع بیان به بیان دیگری در داستانهایش روی آورده است. چون وقتی ما نینامه را میخوانیم تحریک میشویم که وارد اقیانوس مثنوی شویم، اما با دست و پا زدن در داستانهای بعدی آن غرق میشویم. در اینجا نیاز به غریق نجات داریم. چاره غرق نشدن خواننده کاری است که انجام دادهام.
او در ادامه میگوید: آثار مولانا شامل مثنوی، غزلیات شمس، مجالس سبعه، فیه مافیه و مکتوبات است. من در اینجا رباعیات را که جزو غزلیات اوست به عنوان اثر مستقل آوردهام زیرا خود این رباعیات میتواند یک اثر مجزا و کامل باشد، چون نزدیک به دو هزار رباعی است و بعد از عطار، مولانا بیشترین رباعی را سروده است . جالب است که تا امروز رباعیات مولانا جزو گمنام ترین آثار او بوده و تا به حال هیچ کس توجهی به آنها نداشته است. دیگران برای زینت بخشی کتاب هایشان چند رباعی را آوردهاند و بیشترین کاری که تا به حال در این زمینه انجام شده کار دکتر شفیعی کدکنی در کتاب گزیده غزلیات است که در این کتاب حدود 150 رباعی هم از مولانا به همراه 1200 غزل آورده است.
***دیگر آثار مولانا
شجاعی درباره رباعیات مولانا نیز بیان میکند: مولانا حدود 1983 رباعی دارد. در اینجا درباره رباعی یک مقدمه مبسوط آوردهام. لازم است بدانیم که دیوان کبیر او و رباعیها که جزو دیوان کبیر آورده شده است، به وسیله استاد فروزانفر تصحیح شده است، اما تمام 1983 رباعی از آن مولانا نیست. خود استاد فروزانفر هم به این نکته اشاره کردهاند، اما تعداد را مشخص نکردهاند و جالب است که بعد از استاد هم کسی به سراغ رباعیات نرفته است؛ به همین خاطر غریب ماندهاند. البته استاد شفیعی کدکنی حدود 150 رباعی را در کتابش آورده است. به همین خاطر من گفتم اگر قرار است رباعیها را در کتاب بیاورم چرا تحقیق جامعی در اینباره انجام ندهم. بنابراین رفتم و به همه منابع رجوع کردم و متوجه شدم مستندترین کاری که در این زمینه صورت گرفته، کار دکتر ریاحی در کتاب «نزهة المجالس»است. او در این کتاب میگوید به طور قطع 45 رباعی از آن مولانا نیست. ما غیر از این منبع هیچ کتاب دیگری نداریم که رباعیات را مورد توجه قرار داده باشد. البته کارهای پراکنده انجام شده که پس از بررسی آنها من به این نتیجه رسیدم که حدود 220 رباعی آمده در دیوان کبیر از آن مولانا نیست و بعد توضیحاتی هم که نیاز بوده آوردهام.
***مجالس سبعه
او درباره مجالس سبعه هم میگوید: مجالس سبعه سخنرانیهای مولانا قبل از دیدار با شمس است. از این مجالس تنها هفت مجالس ثبتشده به دست ما رسیده است که من در این کتاب آنها را به طور کامل آوردهام و در جایی که نیاز بوده، توضیح دادهام.
***مکتوبات
او میافزاید: در بخش مکتوبات من تعدادی از این نامهها را انتخاب کردهام که مربوط به مثنوی هم میشود؛ همچون نامههای مولانا به دختر و داماد و حسامالدین که در زندگی هم به آنها برخورد میکنیم.
***فیه ما فیه
شجاعی درباره «فیه ما فیه» نیز توضیح میدهد: خیلیها معتقدند اگر کسی میخواهد مثنوی را درک کند، اول باید «فیه ما فیه» را بخواند که من هم بر این عقیدهام. «فیه ما فیه» هم مربوط به مجالس خصوصی مولانا با شمس است که در آنها مولانا اندیشههای خودش را توضیح داده است. من بخشی از «فیه ما فیه» را که با «مثنوی» در ارتباط بوده است در کتاب آوردهام.
***غزلیات شمس
این پژوهشگر در ادامه درباره غزلیات شمس نیز اظهار میکند: از غزلیات شمس انواع و اقسام برگزیده و خلاصه منتشر شده که متاسفانه مشکلی را حل نمیکند. اصولا با گزیدهنویسی مخالف هستم هرچند خودم این کار را کردهام، اما روش دیگری را انتخاب کردهام. در روشهای قبلی مثلا غزلی را انتخاب کرده و وزن آن را درآوردهاند. بعد ابیات مشکل غزل را معنی کردهاند. در حالی که غزل یا مثنوی از لحاظ درک مطلب و قصد و غرض سراینده متفاوت است. غزل حتما باید شرح و تفسیر ساختاری داشته باشد. در این زمینه تا به حال فقط به صورت متفرقه در مجلات یا برخی از کتابها تلاشهایی صورت گرفته است. مثلا دکتر پورنامداریان در کتاب «در سایه آفتاب» چند غزل مولانا را واقعا شرح و تفسیر کردهاند که هر شخصی با خواندن همین چند غزل میتواند با اندیشه و ذهنیت مولانا در غزل آشنا شود ودیگر غزلیات او را تا حدودی درک کند. من در بخش غزلیات حدودا نزدیک به 200 غزل را که از زوایا و دیدگاههای مختلف بررسی شدهاند آوردهام. مثلا غزلهایی که آقای دکتر شفیعی کدکنی از دیدگاه فرمالیسی بررسی کردهاند. یا دیگرانی که غزلی را با دیدگاه نقد نوین یا به صورت سنتی بررسی کردهاند اما قابل اعتناست. یا مقایسه آنها با غزلهای دیگر شاعران.
او میگوید: به هر حال در بخش غزلیات 200 غزل با شرح و تفسیرهای مختلف علمی آوردهام که به نظرم اینها هر خوانندهای را با کل اندیشه مولانا در غزل آشنا کند؛ یعنی اگر هم خوانندهای این 200 غزل را با شرح و تفسیر بخواند دیگر غزلیات مولانا را تقریبا بدون مشکل میتواند درک کند.
***دلیل رفتن به سمت مولانا
این پژوهشگر ادبیات کلاسیک سپس درباره دلیل رفتنش به سمت تالیف این کتاب بیان میکند: علامه قزوینی با استفاده از قرآن تعبیری آورده و گفتهاند که ما در شعر فارسی پنج شاعر اولوالعزم داریمژ؛ فردوسی، مولانا، سعدی و حافظ. او پنجمین شاعر را در اختیار دیگران قرار میدهد، اما میگوید نمیتوان این چهار شاعر را جابهجا کرد. خود من از کودکی به این چهار بزرگوار ارادت و علاقه خالصانه داشتم، اما نمیدانستم برای چه. آن زمان گمان میکردم این شاعران زنده هستند و درچند خیابان آنطرفتر از خانه ما زندگی میکنند. به مرور که سنم بالاتر رفت این علاقه وارادت بیشتر شد و در طول این 11 سال بر آن افزوده شد.
او معتقد است: زندگی با مولانا هم دریادلی میخواهد و هم عشق و علاقه و اگر کسی وارد آن شود دیگر نمیتواند از آن خارج شود و در نهایت به یک سرسپردگی میانجامد. دلیل دیگر برای اقدام در تدوین این کتاب مشکلی بود که خود من در این حوزه داشتم. من تقریبا پیر شدم تا توانستم آثار مولانا را بخوانم، تا اینکه بعد از چند سال تفسیرهای مختلف چاپ شد که خواندن آنها زمان زیادی برد.
*** مولانا عرفان را نوعی زندگی میدانست، نه نوعی اندیشه خاص
شجاعی ادیب با اشاره به اینکه برای نگارش این کتاب 11 سال وقت صرف کرده است درباره اندیشه عرفانی مولانا میگوید: مولانا یک عاشق شیفته است، زندگی را فقط با عشق به معرفت ،انسانیت، خداوند و اندیشه سالم دارای معنی میداند. دکتر کدکنی در حوزه اندیشه عرفانی یک تعریف دارد. او میگوید «عرفان شکل تلطیفیافته شریعت است». مولانا مسائل دینی و عرفانی را به شیوهای بیان کرد که نه قبل از او توان بیانش را داشتند و نه چیزی باقی گذاشت تا دیگران بعد از او بیان کنند. مولانا با زبان ساده و روزمره آن را بیان کرده است، چون مولانا عرفان را نوعی زندگی میدانست، نه نوعی اندیشه خاص که از دیگران جدا باشد. عرفان انسان را با زندگی روزمره و عقاید آن آشنا میکند.
او میافزاید: من غیر از آثار مولانا در جای دیگری نخواندهام که به این شیوایی و زیبایی و شیرینی کسی یک مسلمان را با قرآن آشنا کند. قبل از اینکه من «مثنوی» را بخوانم قرآن میخواندم، اما پس از اینکه «مثنوی» را خواندم تازه قرآن را شناختم. یک بیت معروف دارد به این شکل: چون تو در قرآن حق بگریختی / با روان انبیا آمیختی. همین یک بیت کافی است تا مسلمان را متقاعد کند که قرآن بخواند. مگر از این زیباتر و رساتر بیانی درباره قرآن داریم؟ واقعا مثنوی تفسیر قرآن است؛ به قول شهریار، مثنوی قرآنی است به زبان فارسی. تقریبا یکسوم آیات قرآن را در «مثنوی» آورده است و در بقیه موارد هم با اندیشه قرآنی سخن میگوید، ولی این اندیشه قرآنی را ما به عنوان خواننده احساس نمیکنیم که نوعی تحمیل در آن باشد. این کتاب متعلق به همه کسانی است که آثارشان را به نوعی تاراج کردهام و در اینجا آوردهام.
***حافظ و دیگر آثار
او همچنین میگوید: قبل از کتاب حافظ کتابی درباره موسیقی و حافظ را با یک موسیقیدان کار کرده بودم. در این کار تمام تصنیفها و آثاری را که با اشعار حافظ انجام شده جمعآوری و آنالیز کردیم. درباره کتاب حافظ نیز که کار بر روی آن تقریبا شش سال طول کشید باید بگویم علتش اتفاقی بود که یک شب برایم رخ داد. به این شکل که چون به این آثار علاقه داشتم بنابراین هر متن جدیدی که منتشر میشد تهیه و مطالعه میکردم. میخواستم ببینم چه تغییر و کشف تازهای در این حوزه رخ داده است. تا اینکه یک سال در نمایشگاه کتاب نسخه جدیدی از آثار حافظ را که آقای دکتر سلیم نیساری در جلد بسیار زیبایی منتشر کرده بود دیدم. این کتاب را گرفتم و سریع خودم را به خانه رساندم و تا صبح فردا مطالعه آن را تمام کردم. اما در پایان متوجه شدم غیر از مقدمه هیچ اتفاق خاصی در این کتاب هم نیفتاده است. این ماجرا باعث شد کمی دلگیر شوم و با خودم بگویم تا کی قرار است کتاب حافظ به همین شکل منتشر شود. چه خبر است؟ 27 متن از حافظ داریم. (آن زمان 21 متن وجود داشت) فردا شب آن روز در خیابان قدم میزدم و به این ماجرا فکر میکردم و دلم گرفته بود. به فکر حافظ بودم. چون همیشه یک دیوان کوچک حافظ در جیب دارم. به حافظ تفال زدم و به نوعی گفتم حافظ تو خود بگو چه کار باید کرد که این بیت از دیوان حافظ آمد:
بر سرآنم که گر ز دست برآید
دست به کاری زنم که غصه سرآید
وقتی این شعر آمد، با خود گفتم حالا چه کار کنم؟ بعد به این نتیجه رسیدم بیایم و من هم یک حافظ منتشر کنم؛ اما حافظی که مثل بقیه نباشد. یعنی تطبیقی از همه حافظهای منتشرشده تا آن زمان. همین کار را هم کردم. حدود شش سال وقت گذاشتم تا بر اساس 21 متن حافظ منتشرشده تا آن زمان کتابی با عنوان «خاطر مجموع» منتشر کردم. در طول دو ماه از سوی یک ناشر گمنام دو چاپ سههزارنسخهای از آن فروش رفت، اما چون ناشر فوت کرد کتاب دیگر چاپ نشد.
***علت علاقه برای چاپ تمام اثر در یک جلد
او درباره دلیل گردآوردن همه این کتاب در یک جلد قطور نیز میگوید: دلیلم برای انتشار کتاب در یک جلد به دغدغه اصلی خودم برمیگردد. من همیشه در خواندن آثار این مشکل را داشتم که وقتی موضوعی را در کتابی دنبال میکردم و آن کتاب در چند جلد منتشر شده بود مولف بخشی از مطالب را به جلدهای دیگر ارجاع میداد و من همیشه مجبور بودم تمام جلدهای آن کتاب را همزمان در دسترس خودم قرار دهم که گاهی این امکان وجود نداشت. یعنی در مواقعی حداقل باید دو یا 15 جلد کتاب را در کنارم داشتم تا بتوانم در یک جا یک ضرب از ابتدا تا انتهای کتاب را بخواندم و این موضوع همواره من را اذیت می کرد. به همین خاطر تصمیم گرفتم کتاب را در یک جلد منتشر کنم. الان هم درست است که این کتاب حجم سنگینی دارد اما کل اثر در یک جلد است و اگر در میانه کتاب هر جا به بخش دیگر کتاب ارجاع دادهام خواننده به راحتی میتواند آن را در همین کتاب پیدا کند.
شجاعی ادیب میگوید 11 سال برای این کتاب وقت گذاشته است. هشت سال آن تقریبا روزی 15 ساعت و سه سال حداقل روزی شش ساعت که هنوز هم مقداری از کار تدوین و آمادهسازی آن باقی مانده است.
انتهای پیام