خرید تور تابستان

درباره‌ی «لیبرالیسم محافظه‌کار»

مرتضی مردیها، استاد دانشگاه با بازنشر یادداشت اینستاگرامی سیدنوید کلهرودی در کانال تلگرامی خود مطلبی را درباره‌ی کتاب «لیبرالیسم محافظه‌کار» نوشت که در ادامه می‌خوانید:

یادداشت سیدنوید کلهرودی:

از چهار دهۀ پیش تاکنون ایران همگام با بخشی از فضای جهانی، درگیر اندیشه‌های چپ و ضدّ مدرن شد. متون فلسفۀ آلمانی و فرانسوی کتاب‌فروشی‌ها و دانشگاه‌ها را تمام و کمال در اختیار خود گرفتند و متونی ایدئولوژیک، دست چندم و آمیخته با حبّ و بغض را به جامعه تزریق نمودند. این فاجعه سویهٔ دیگری نیز داشت و آن ترکیب این نگرش با دیدگاه‌های پست مدرن بود که عموماً مورد علاقۀ مذهبیونی قرار گرفته بود که پست مدرنیسم را پناه و سنگری می‌دانستند که از دل آن می‌توان به مدرنیته و لیبرالیسم حمله برد. از همین رو بود که در طول این چهار دهه ما دانشجویان علوم سیاسی عموماً با متون و نویسندگانی روبه‌رو بودیم که به سخت‌نویسی و پیچیده‌نویسی خود افتخار می‌کردند و عموماً استدلال می‌کردند که این یک حربه است برای اینکه مخاطبِ لیبرال این دست کتاب‌ها، مقهور نثر ما و پیچیدگی آن شود. در هر دوره کسی از میان این نویسندگان مُد شد. تو گویی اگر به مباحث میشل فوکو علاقه نداشتی بیسواد بودی یا اگر به جای دفاع از هانا آرنت به نقدهای برلین و لیلا در مورد او ارجحیت می‌دادی به گناهی کبیره آلوده شده بودی. کتاب آقای مردیها تلاشی است برای شکستن این تابو. مجموعه‌ای از بهترین مقالات از نویسندگان مکتب انگیسی و سنّت انگلوساکسون که عموماً به مسائل مهم، جدید، ملموس و البته پیچیدۀ جهان کنونی ما، البته با زبانی واضح می‌پردازند. استدلال همۀ نویسندگان این مقالات با تفاوت‌هایی دفاع از منطق لیبرالی و محافظه‌کاری است و دوری از رادیکالیسم. این تلاش دکتر مردیها می‌تواند گام مهمّی باشد بر استمرار این پروژه و شناساندن هر چه بیشتر متفکران فلسفۀ تحلیلی. کتاب البته دو اشکال ظاهری دارد: اول نوع جلد و کاغذ آن که حمل و خواندن کتاب نهصد صفحه‌ای را مشکل می‌کند و دوم کمی بی‌سلیقگی در انتخاب عکس نویسندگان در ابتدای هر فصل. بررسی محتوایی از این کتاب را به‌زودی در قالب یک یادداشت در یکی از مجلّات تخصّصی علوم سیاسی می‌توانید بخوانید.

درباره‌ی «لیبرالیسم محافظه‌کار»

یادداشت مرتضی مردیها: 

در مورد نام کتاب که البته حاکی از محتوای آن هم هست توضیحی را لازم می‌بینم. به‌یاد نمی‌آورم تاکنون کتاب یا مقاله‌ای راجع به یک مکتب همچون لیبرالیسم، سوسیالیسم و غیره دیده باشم که زمانی که می‌خواهد به تعریف آن مکتب فکری بپردازد دچار مشکل پیچیدگی و طیف و تنوع نشده باشد و سرانجام با گفتن این‌که باید به وجود روایت‌های مختلفی از آن مکتب اذعان کرد سعی در رهایی از مخمصه نداشته بوده باشد. علت هم این است که واقعیتی که در این جهان وجود دارد متفکرانند نه مکاتب. یک مکتب فکری با جستن نقاط اشتراک فکری شماری متفکر نزدیک به هم تعریف می‌شود؛ اما میزان این نزدیکی چنان کشسان است که، هرچند نمونه‌های الگووار (تیپیک) همیشه وجود دارد، گاهی در این اختلاف پیش می‌آید که فلان متفکر را باید ذیل این مکتب قرار داد یا مکتب رقیب. علاوه‌براین، تجدید‌نظرطلبی و نیز تحولات آرام و انعطاف‌های ناشی از گذر زمان هم چنان می‌کند که گاهی دشوار می‌توان دانست منظور گوینده از اشاره به یک مفهوم یا صفتی از این دست دقیقاً چیست.

به‌عنوان نمونه اصطلاح لیبرالیسم اینک در امریکا و اروپا به دو معنای متفاوت به‌کار برده می‌شود؛ چنان‌که اگر کسی به این تفاوت توجه نداشته باشد بسا که در فهم منظور مخاطب خود دچار اشتباهی تا حد وارونه فهمیدن بشود. قطعاً منظورم این نیست که کاربرد تعبیر لیبرال در این دو حوزه چیزی از جنس مشترک لفظی است. حتماً وجه اشتراکی هست، اما وجه اختلاف چندان زورآور شده است که وجه مشترک به‌سختی می‌تواند خودی نشان بدهد. می‌دانیم که لیبرالیسم، چنان‌که از نامش برمی‌آید، مکتبی است که آزادی را مهم‌ترین ارزش می‌داند. اما لیبرال‌های کلاسیک هنگامی که بر آزادی تأکید می‌کردند بیشتر منظورشان آزادی اقتصادی شهروند از دخالت دولت بود؛ چه این دخالت از نوع مالیات‌گرفتن‌های دلبخواهی باشد و چه از نوع برنامه‌ریزی‌ و مدیریت اقتصادی. البته رهایی از سیطرۀ مستبدانۀ نهادهایی همچون کلیسا و کاخ هم در نظر بود. اینک هم وقتی تعبیر لیبرال به‌کار برده می‌شود بیشتر به همین معنا است. در اروپا این تعبیر همواره به همین معنا به کار می‌رفته است؛ چه از سوی حامیان آن و چه از سوی مخالفان و طعنه‌زنان. به‌عبارتی، در اروپا کسی از این وحشتی نداشت که اگر مخالف لیبرالیسم و حتی مخالف آزادی است به‌صراحت آن‌را بیان کند. در امریکا وضع به‌گونه‌ای دیگر بود. به‌دلیل این‌که، از بدو تأسیس این کشور، لیبرال‌دمکراسی بنیاد یک قرارداد اجتماعیِ تقریباً آگاهانه و عامدانه بوده است، کمتر کسی به خود جرأت می‌داده به‌صراحت از آن تحاشی یا به آن حمله کند. برخلاف اروپا، در این کشور چپ و راست افراطی هرگز پایگاهی جدی به‌دست نیاورد. چنین شد که هنگامی که کسانی با گرایش ملایم چپ، خصوصاً در دهه‌های بعد از جنگ دوم جهانی، خواستند نظم لیبرالی موجود را مورد انتقاد قرار دهند به لیبرالیسم حمله نکردند، بلکه کوشیدند آن‌را سکوی پرش خود قرار دهند. گفتند ارزش محوری لیبرالیسم آزادی است و ما هم طرفدار آزادی هستیم. اما برخلاف لیبرال‌های کلاسیک، آزادی را نه در فراغت از دخالت اقتصادی دولت، بلکه در فراغت از دخالت دولت و جامعه در عادات و آداب و اخلاق و فرهنگ و سبک زندگی دانستند. چنین بود که یک‌چند رهایی از نظم و قانون و سنت و آداب جلوه‌های آزادی‌خواهی دانسته شد. تندروی‌های دهه‌های شصت و هفتاد البته راهی جز بن‌بست نداشت و سرانجام آرام گرفت، ولی اصل ایده باقی ماند: لیبرالیسم، تاحدی در تعارض با معنای کلاسیک آن، عبارت شد از تمایل به دخالت هرچه بیشتر دولت در امور مالی و شغلی و اقتصادی شهروندان (غالباً به نیت تعدیل تفاوت‌ها و حمایت از فقرا و اقلیت‌ها) و دخالت هرچه کمتر دولت در امور فرهنگی و اخلاقی. لیبرالیسم کلاسیک از آزادیِ انتخابِ بیشترِ فردِ متعهد به اخلاق و آداب مرسوم حمایت می‌کرد، اینک (در امریکا) لیبرال به کسی اطلاق می‌شود که از اخلاق و آداب مرسوم می‌گریزد ولی خواهان دخالت تمام‌قد دولت در تنظیم امکانات مالی و شغلی شهروندان است؛ درواقع، همان چیزی که سنتاً چپ‌ها درپی آن بوده‌اند. برای همین است که امروزه اگر در اروپا لیبرال بیشتر در برابر چپ قرار می‌گیرد، در امریکا منظور از لیبرال درواقع چپ است، هرچند اغلب روایت غیررادیکال آن. برای همین هم کسانی که می‌خواستند صفت لیبرال را در معنای قدیم آن برای خود حفظ کنند نولیبرال خوانده شدند.

در مورد محافظه‌کاری هم مشکلی شبیه به این وجود داشته است. چنان‌که مشهور است به موازات و در عکس‌العمل به این‌که دنیا با تحولات لیبرالی در حوزۀ دین، حکومت و اقتصاد روبرو شد، برخی در مقابل آن به مقاومت و مبارزه دست زدند. اینان که ترکیبی از سلاطین، زمین‌داران، کشیشان و پیروان آنان و نیز شماری متفکران مستقل بودند از این‌که بنیادهای نظم سابق مورد تهدید و تغییر قرار گرفته ناخشنود بودند و تلاش می‌کردند برای پیش‌گیری از این تحولات یا لااقل کاستن از سرعت و شدت آن کاری انجام دهند. افراد و احزاب مزبور چون خواهان حفظ نظم سابق بودند و از تغییر گریزان محافظه‌کار نامیده شدند. همۀ محافظه‌کاران نگران از‌دست‌رفتن منافع و جایگاه اجتماعی برتر خود نبودند؛ برخی از آنان با نگاه به چشم‌انداز این تحولات -که گاه به‌نظر می‌رسید با اتکا به عقل انتزاعی، آرمان‌خواهی احساسی، و حتی تخیل، و نیز با تحقیر تجربۀ بشری و سنت‌ها و بی‌توجهی به کارآمدی میراث آزمون و خطاهای تاریخی صورت می‌گیرد- نگران بودند؛ نه فقط نگران خود، نگران جامعۀ بشری هم. سرانجام بنیادهای جامعۀ کهن درهم‌شکست و ویران شد و کمتر کسی سر در سودای بازگرداندن آن داشت و برخی تلاش‌ها هم که صورت گرفت توفیق فراوانی نداشت. با این‌همه، نگرانی این قسم اخیر از محافظه‌کاران -که نه نگران از میان رفتن تخت و تاج و زمین خود بلکه هراسان از سرعت تحولاتی بودند که به‌نظر نمی‌رسید همۀ نتایج آن مفید و مثبت باشد- باقی ماند. همین جریان بود که، در دهه‌های پس از جنگ جهانی دوم، به‌ویژه در امریکا، لیبرالیسم را به‌سبب سنت‌ستیزی و معنویت‌گریزی و آزادی‌خواهی بی‌حد و حصر آن مورد انتقاد قرار داد و به نومحافظه‌کاری شهرت یافت. محافظه‌کاران هم دارای انشعابات زیادی بود‌ه‌اند. برخی به‌شکلی گذشته‌گرا به نهادهای قدیمی اعتقاد داشته‌اند؛ برخی به سنت، ازجمله دین، صرفاً به‌عنوان عامل نظم و همبستگی اجتماعی نظر داشته‌اند و نه موضوع حقیقت و اعتقاد؛ برخی دیگر صرفاً با اصل کلی هر تغییری مجاز و خوشامد است مخالف‌ بوده و از آنچه چنین آیندۀ ناشناخته‌ای ممکن بوده برای‌شان در آستین داشته باشد در هراس بوده‌اند. درحالی‌که برخی از محافظه‌کاران –به‌یمن اعتقاد به قانون طبیعی و نظم خودانگیخته- مخالف سرسخت بزرگ‌شدن دولت مدرن‌اند، بعضی دیگر خواهان دخالت دولت در حفظ امور آیینی و اخلاقی و سنت‌ها از طریق وضع قانون هستند.

این‌گونه بود که معانی محافظه‌کاری و لیبرالیسم و مصادیق آنها و روایت‌های نوین آنها چنان متعدد شد و مرزهای‌شان با هم درآمیخت، که اینک عجیب نیست اگر کسی یا جریانی در آن واحد هم محافظه‌کار خوانده شود هم لیبرال. کسانی که امروزه به حزب جمهوری‌خواه رأی می‌دهند ممکن است مسیحی متعصب باشند و ممکن است بی‌دین باشند؛ درموارد دیگری نیز همین‌گونه است. و همین‌طور است داستان رأی‌دهندگان به حزب دمکرات. هرچند این سخن به‌معنای نفی معدلی از تفاوت گرایش‌ها نیست. به‌طور الگووار تصور بر این است که محافظه‌کاران باید مذهبی، سنتی، مخالف آزادی‌هایی مثل سقط‌جنین، مخالف پذیرش مهاجران، مخالف حقوق برابر برای برخی اقلیت‌ها باشند، و لیبرال‌های الگووار بر عکس. اما کم نیستند رأی‌دهندگانی که با نیمی از عقاید و ارزش‌های این حزب و با نیمی از عقاید و ارزش‌های حزب دیگر همراهی و همدلی دارند؛ یا به‌تعبیر دیگر، با مقادیری احتیاط و تسامح، با افراط‌گرایی هیچ‌یک از این دو گروه موافق نیستند.

لیبرالیسم محافظه‌کار؛ گزیده نوشته‌های مهم متفکران امروز آنگلوساکسون، ترجمه و تدوین: مرتضی مردیها، انتشارات علمی و فرهنگی، چاپ نخست: 1398، پشگفتار، صفحۀ هفده تا بیست.

انتهای پیام

بانک صادرات

نوشته های مشابه

یک پیام

  1. درود بردکترمرتضی مردیها که بادانش ودانئی عمیق ووسیع خود تمام قد وشجاعانه دردفاع ازلیبرالیسم پابمیدان نهاده اند وباکتابها ومقالات محکم خودفضای سنگین سیاسی را که مقتدرانه زیرسلطه چپها قرار داشت شکست وشکافید ای کاش ای کاش بجای انهمه روشنفکر چپ ودینی قبل ازانقلاب مردهائی مثل مردیها هم درصحنه حضورمیداشت تا چنین روزگار سیاهی را تجربه نمیکردیم

    1
    1

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا