معضلات كنكور و پيشنهادی برای مقابله با آن
یادداشتی از احمد میدری، معاون وزارت رفاه و طیبه موسوی، دبیر آموزش و پرورش که در روزنامهی شرق منتشر شده است را در ادامه میخوانید:
اول شهریور ۹۹ پسر ۱۹ساله تهرانی از پشتبام طبقه چهارم خودش را پرت میکند. این دانشآموز ممتاز با معدل ۱۹ بعد از آزمون کنکور ریاضی دست به خودکشی میزند. اولینبار نیست که دانشآموزی به خاطر آزمون کنکور دست به خودکشی میزند. در ۹ مرداد ۹۷ نیز دختری ۱۹ساله یک روز قبل از اعلام نتایج کنکور، در تهران خودکشی کرد؛ یادداشت آن دختر دردناک بود: «از کنکور و استرس آن خسته شدهام». در تیر همان سال (97) خبر دیگری مبنی بر خودکشی دختر دیگری منتشر شد؛ دانشآموز دختری در بوکان در ۳۰ تیر ۹۴ نیز بعد از اعلام نتایج و قبولنشدن در کنکور، خود را از طبقه سوم منزلش پرت کرد و به زندگی خود پایان داد.
خودکشی دانشآموزان نوجوان نوک کوه یخ مشکلاتی است که کنکور به دنبال داشته است. به لحاظ پیامدهای روانی، کافی است با هر دانشآموزی که وارد دوره متوسطه دوم میشود، صحبت کنید تا عمق ترس را دریابید. در فضای مجازی اگر عبارت «کنکور و افسردگی» را جستوجو کنید، حدود پنج میلیون رکورد قابل مشاهده است. در گزارش مرکز بررسیهای استراتژیک ریاستجمهوری («کنکور سراسری: چالشهای موجود و راهکارهای جایگزین» بهمنماه 1398)، مشکلات مختلف کنکور تحلیل شده است. برای مثال در آزمون کنکور در رشتههای ریاضی و علوم انسانی، مازاد عرضه و در رشته تجربی کمبود عرضه شدید وجود دارد؛ 651 هزار نفر داوطلب رشته تجربی برای هشتهزاو 111 ظرفیت پزشکی رقابت میکنند که با درنظرگرفتن سهمیههای گوناگون، کمتر از چهار هزار صندلی برای جوانان بدون سهمیه باقی میماند. در گروه ریاضی و فنی، 164 هزار داوطلب ثبتنام میکنند؛ درحالیکه ظرفیت پذیرش 275 هزار نفر است؛ این عدم تعادل در رشته انسانی شدیدتر است.
البته باید به این موضوع نیز توجه داشت که درصد بسیار کمی از ظرفیت رشتههای علوم انسانی و ریاضی و فیزیک رایگان است (حدود 15 درصد).اقتصاد کنکور از عجیبترین عرصههای اقتصادی است. بر اساس همین گزارش، در سیمای جمهوری اسلامی ایران مؤسسات خصوصی کنکور 12 برنامه مشارکتی دارند و هر ماه 252 ساعت برنامه مشارکتی با بخش خصوصی پخش میشود. مؤسسات آموزشی خصوصی ثبتشده در تهران 913 مؤسسه و در کشور بیش از 11هزارو 300 مؤسسه هستند.
چهار درصد درآمد این مؤسسات به آموزشوپرورش داده میشود و برنامههای مشارکتی در صداوسیما نشان میدهد این مؤسسات از طریق این رسانه ملی، تب کنکور را داغ میکنند و برنامهریزی فرهنگی و آموزشی کشور را اگر نگوییم در دست گرفتهاند، بدون تردید بهطور اساسی تحت تأثیر منافع خود قرار دادهاند.
به دنبال فضای روانی و تأثیری که کنکور در زندگی و سرنوشت نوجوانان کشور دارد، خانوادهها هزینههای آموزشی را در اولویت خاص قرار دادهاند. نابرابری در هزینههای آموزشیای که خانوادهها صرف آموزش فرزندان خود میکنند، بسیار نگرانکننده است. بر اساس پیمایش هزینه و درآمد خانوار که سالانه مرکز آمار ایران منتشر میکند، نابرابری در هزینههای آموزشی از نابرابری در هزینههای بهداشتی، خوراکی و… بیشتر است؛ بهطوریکه در سال 1395 مخارج آموزشی دهک پردرآمد بیش از 47 برابر دهک کمدرآمد بوده و این میزان در سال 1396 به بالای 55 برابر رسیده است.
برای حل مشکلات کنکور تاکنون مراجع قانونگذاری مصوبات مختلفی داشتهاند. در سال 1372 شورای انقلاب فرهنگی، دولت را موظف به ارائه برنامهای برای ارتقای کیفیت و اصلاح کنکور کرد، اما آن مصوبه بدون واکنش باقی ماند. در سال 1386 مجلس دولت را موظف کرد تا پایان برنامه کنکور را حذف کند، اما این مصوبه نیز اجرائی نشد. در سال 1390 در نقشه راه علمی کشور، شورای انقلاب فرهنگی دولت را موظف به تدوین برنامه استقرار نظام سنجش و پذیرش دانشجو در کشور کرد.
تلاشهای شورای انقلاب فرهنگی و نمایندگان مجلس تاکنون تأثیر چندانی نداشته است. مشکلات تودرتو و پیچیده کنکور، پژوهشگران و سیاستگذاران را به برنامه و سیاستهایی سوق داده است که یکباره وضعیتی ایدئال را جایگزین نظام موجود کنند. بهجای دنبالکردن طرحهایی از این قبیل، باید درباره پیشنهادهایی صحبت کرد که بتواند در کوتاهمدت از بار روانی و مالی بکاهد و قدمی مثبت به سوی تغییر در وضعیت موجود بردارد. بر همین اساس، در اینجا دو پیشنهاد داده میشود که برای کنکور سال آینده قابل اجرا هستند:
الف- اصلاح شیوه نمرهدهی در کنکور؛ ابتدا به نمرات آزمون کنکور دقت کنیم تا چرایی احساس سرخوردگی و خطای بزرگ طراحان کنکور مشخص شود. آزمون کنکور به اندازهای سخت است که دانشآموزان احساس عجز و درماندگی مفرط میکنند. به جدول زیر توجه کنید تا احساس دانشآموزان را پس از کنکور لمس کنید؛
اعداد تکاندهنده هستند.
در رشته ریاضی 80 درصد دانشآموزان نمرهای کمتر از 10 درصد میگیرند؛ یعنی میانگین معدل نمره ریاضی دانشآموزان این رشته از 20 کمتر از دو است و تنها دو درصد از دانشآموزان کشور نمرهای بیش از 10 میگیرند. چگونه ممکن است در کشوری دانشآموزان تا این اندازه ضعیف باشند. در بقیه درسها نیز همین وضعیت مشاهده میشود. در رشته تجربی که زیستشناسی تعیینکنندهترین درس است، 72 درصد کمتر از دو میگیرند و تنها کمتر از چهار درصد بیش از 10 گرفتهاند. در فیزیک، شیمی و فارسی کمتر از نیمدرصد یا پنجهزارم دانشآموزان نمره 10 میگیرند.
این شیوه نمره با هر استاندارد آموزشی نادرست است. برای درک شیوه صحیح، به شیوه امتیازدهی آزمون تافل توجه کنیم. آزمون تافل از سال 1962 فراگیر شده است و در 150 کشور جهان برگزار میشود که برای 10 هزار دانشگاه و مؤسسات آموزشی معتبر و حتی دولتها، مبنای پذیرش و دادن بورس تحصیلی است. دولت آمریکا پس از جنگ جهانی دوم با همکاری مؤسسات خصوصی این آزمون را طراحی کرد تا مؤسسات آموزشی و سایر مؤسسات از سطح زبان انگلیسی متقاضیان اطمینان یابند. به جدول شماره 3 توجه کنید؛ در این جدول میانگین کل شرکتکنندگان در این آزمون از ژانویه 2019 تا دسامبر 2019 آمده است: میانگین نمره شرکتکنندگان در آزمون تافل از 30 حدودا 20 است؛ یعنی بهطور متوسط 50 درصد از شرکتکنندگان نمره 75 از 100 یا 15 از 20 میگیرند. به انحراف معیار هم توجه کنید؛ انحراف معیار هم حدودا چهار است که میتواند به این معنا باشد که بیش از 65 درصد شرکتکنندگان 16 تا 24 گرفتهاند. نکته جالبتر در آزمون تافل، روشنبودن رتبه فرد با توجه به نمره هر مهارت است. به این معنا که فرد قبل از آزمون میداند اگر بهطور مثال از 30 سؤال به 28 سؤال پاسخ صحیح بدهد، در چند درصد بالای شرکتکنندگان قرار میگیرد. به جدول شماره 2 توجه کنید: مفهوم اعداد این جدول این است که اگر در خواندن فرد بتواند به 28 سؤال پاسخ صحیح بدهد، جزء 81 درصد بالای شرکتکنندگان قرار میگیرد، در شنیدن همین تعداد پاسخ صحیح به رتبه 89 میرسد، اما در صحبتکردن و نوشتن اگر به 28 سؤال پاسخ صحیح بدهد، جزء 95 درصد بالا خواهد بود؛ یعنی آزمون خواندن سختتر از سه آزمون دیگر است.
این شیوه امتیازدهی بسیار شفاف است و تأثیر مهمی بر جلوگیری از استرس دارد. فرد میداند با توجه به مهارتهایش، چه نمرهای به دست خواهد آورد و جزء چند درصد بالا خواهد بود، اسیر پدیدهای تصادفی نبوده و با نااطمینانی در زندگی روبهرو نیست. مقایسه آزمون کنکور با آزمونهای استاندارد مانند تافل و آیلتس یا آزمونهای دانشگاههای معتبر نشان میدهد سازمان سنجش باید اولا میانگین نمرات و انحراف معیار هر درس در هر رشته را منتشر کند. شفافسازی اطلاعات و دستیابی به این اطلاعات از حقوق شرکتکنندگان است و باید مشخص شود چرا بهجای سازمان سنجش، مؤسسات خصوصی به صورت پراکنده و غیررسمی این اطلاعات را منتشر میکنند. از حقوق دانشآموز است که بداند در هر درسی با چند پاسخ صحیح، چه رتبهای در میان رقبای خود به دست میآورد.
اگر سازمان سنجش این اطلاعات را برای سالهای قبل منتشر کند، آنگاه مشخص میشود در طول زمان، آزمون کنکور به چه میزان سخت شده است. درک اولیه این است که سختشدن کنکور از دهه 1380 افزایش یافت و قبل از آن، این همه احساس درماندگی در شرکتکنندگان وجود نداشت. ثانیا و مهمتر از اقدام اول، باید سؤالات کنکور بهگونهای طراحی شود که نمرات آزمون استاندارد باشد. چگونه میتوان پذیرفت که حدود 95 درصد دانشآموزان ریاضی در درس زبان فارسی که درسی غیرتخصصی است، نتوانند نمره 10 بگیرند. تفاوت بسیاری میان توزیع نمرات کنکور با یک امتحان استاندارد وجود دارد. به این مثال توجه کنیم؛ 72 درصد دانشآموزان کنکور تجربی در درس زیستشناسی نتواستهاند به 10 درصد سؤالات پاسخ صحیح بدهند. این توزیع نمره به این معناست که 72 درصد شرکتکنندگان در بازه صفر تا 10 درصد جای گرفتهاند.
اگر این آزمون استاندارد بود، باید 72 درصد شرکتکنندگان در بازه صفر تا 70 درصد توزیع میشدند. این بازه تنگ در کنکور نشان میدهد این آزمون بسیار سخت است و دانشآموز نمیتواند به نمرات خوب دست یابد. زمانی که 72 درصد داوطلبان مشاهده میکنند نمره آنها از 100 کمتر از 10 یا از 10 نمرهای کمتر از دو به دست آوردند، چه احساسی به آنها دست میدهد تا زمانی که همین گروه میبینند که نمره آنها مثلا به جای شش درصد از زیستشناسی 60 درصد است. درست است در دو حالت دانشآموز به رشته دلخواه خود راه نمییابد، اما احساس تحقیری که به خود راه میدهد و نگاهی که خانواده و اطرافیان به او خواهند داشت، بسیار متفاوت است. این شیوه نمرهدهی موجب شوک روانی است و او را از تصمیمگیری معقول دور میکند. تصمیمگیریهای نادرست از خودکشی گرفته تا صرف هزینههای هنگفت برای کنکور، بدون تردید متأثر از این شیوه نمرهدهی بوده است.
در مقابل، شیوه امتیازدهی تافل و سایر آزمونهای استاندارد به دانشآموز احساس اطمینان و اعتمادبهنفس میدهد؛ او میداند نمرهای مطابق با زحماتش به دست آورده است. سازمان سنجش میتواند میانگین نمرات کنکور را در چند دهه گذشته منتشر کند تا این فرضیه که احساس سرخوردگی ازجمله خودکشی، با کاهش میانگین نمرات افزایش یافته است، از سوی پژوهشگران رشته روانشناسی بررسی شود.
ب- برگزاری کنکور بیش از یک نوبت در سال؛ پیشنهاد دیگر برگزاری هر شش ماه یک بار کنکور است. دانشآموزان پسر در صورت عدم موفقیت باید به سربازی بروند. برای کاهش هزینههای روانی عدم موفقیت در کنکور، میتوان کنکور را در دو نوبت تابستان و زمستان برگزار کرد و هر بار 50 درصد سهمیه دانشگاهها را اختصاص داد. البته اجرای این پیشنهاد نیازمند هماهنگیهای مختلف است، اما امری بوده که در پذیرش دانشگاهها وجود داشته است برخی از پذیرفتهشدگان در مهر و برخی در ترم بهمن درس را شروع میکردند. مرکز بررسیهای استراتژیک ریاستجمهوری برگزاری دو یا حتی سه نوبت کنکور در سال را بهعنوان یک راهکار ارائه داده است.
بهطور خلاصه پیشنهادهای این نوشته به ترتیب زیر است:
1- سازمان سنجش هرساله جدول نمرات شرکتکنندگان در آزمون را منتشر کند.
2- نمره شرکتکنندگان باید دارای توزیع نرمال باشد. سختبودن کنکور با استانداردهای آموزشی کاملا مغایر است و تنها موجب سرخوردگی و بیاعتمادی جوانان کشور در تمام مراحل زندگی میشود. این دو پیشنهاد هیچ هزینهای برای سازمان سنجش ندارد و بهراحتی قابل اجراست.
3- امکان برگزاری دو یا سه بار در سال کنکور که هرچند مانند دو سیاست فوق بدیهی به نظر نمیرسد، اما بهسرعت میتوان منافع و هزینههای اجرائی آن را برای دولت و خانواده مورد بررسی قرار داد.
انتهای پیام