پاسخ جعفری به تکذیب مدیر نشر نی
محمدرضا جعفری -پسر عبدالرحیم جعفری- صاحب انتشارات امیرکبیر که پس از انقلاب 57 مصادره شده، جوابیهای را با عنوان « پاسخ به یادداشت تکذیب آقای جعفر همایی» به انصاف نیوز ارسال کرد که متن کامل آن در پی میآید:
بیشتر بخوانید:
پاسخ جعفر همایی به فرزند مالک انتشارات امیرکبیر: تکذیب میکنم
«آیت الله جنتی: بس کن قالتاق» | پروندهی مصادره اموال-۱(+اسناد)
«آیتالله منتظری با مصادرهی اموال مخالف بود»
«سردبیر محترم سایت انصاف نیوز
با سلام
مقدمتاً عرض کنم اگر در ضمن ذکر مصیبت ماجرای مصادرهی انتشارات امیرکبیر از کسی نام میبرم یا سخنان کسی را نقل میکنم، منباب عبرت و آگاهی و هشیار شدن نسل جوان مملکت است که هنگام قضاوت در مورد اشخاص به پیشینیان خود تأسی نکنند و برخلاف آنان از هرگونه پیشداوری خودداری کرده و همهی جوانب را در نظر بگیرند و هنگامیکه بهاشتباه خود پی بردند مرد و مردانه اشتباه خود را بپذیرند و بر آن پافشاری نکنند. زیرا چهبسا چنین اشتباهاتی جان و هستی کس یا کسانی را به باد فنا دهد که هرگز با تکذیب و عذرخواهی قابل جبران نخواهد بود.
آقای جعفر همایی مطلبی را که بنده در مصاحبهام از ایشان نقل قول آوردهام – «جعفری باید اعدام شود» – تکذیب نمودند؛ به استناد آنکه آن را از قول پدرم که در قید حیات نیست نقل کردم!!
تکذیب ایشان مایهی تعجب من شد، چون اینگونه شعارهای «اعدام باید گردد» و «مصادره باید گردد»، باعث اعتبار و افتخار گویندهی آنها بود. تکذیب ایشان باعث میشود به شک بیافتم که نکند «جعفری باید اعدام گردد» را یک آقای همایی دیگری گفته باشد؟! اما از طرفی، آن روزی که در میدان بهارستان جلوی کتابفروشی صفی علیشاه، من و زندهیاد اسماعیل فصیح به ایشان (آقای جعفر همایی) برخوردیم و من به آقای فصیح گفتم: «این آقای همایی گفته جعفری باید اعدام شود» پس چرا آقای همایی بهجای تکذیب سرخ شدند و رفتند؟! از طرف دیگر آقای همایی در مصاحبه با مؤلف تاریخ شفاهی نشر ایران گفته است: «علاقهمندم بدانم چرا امیرکبیر مصادره شد و بعد چرا کارش به اینجا کشید؟» لابد این کنجکاوی برای آن است که بداند چرا برخلاف خواست او عبدالرحیم جعفری اعدام نشد؟!
برای اینکه آن آقای همایی دیگر را بشود بهتر شناخت، شمهای از اعمال او را در طی حدود دو سالی که در موسسه انتشارات امیرکبیرِ پس از تصرّف مشغول به کار بود، شرح میدهم. [در همان انتشارات امیرکبیری که تکتک و تمامی اتهاماتی که از سر حسادت رقیبان، و غرضورزیها به آن وارد شده بود، واهی از آب درآمد.]
اتهاماتِ اصلی وارده به عبدالرحیم جعفری و امیرکبیر:
1- حیف و میل بیتالمال: که بیدرنگ با ارائهی سند و مدرک ثابت شد که اموالی از دولت دست پدرم نبوده و با دولت سابق معاملهای نداشته و کارمند آن هم نبوده و وزارت آموزش و پرورش هم شکایتی در رابطه با کتابهای درسی از او نداشته است.
2- نپرداختن وجوهات که با ارائه سند و مدرک معلوم شد وجوهات نیز پرداخت میشده؛
3- چاپ کتابهای ضاله یعنی همان کتابهایی که بیشتر ِ آنها طی سه چهار دهه اخیر به دست سازمان تبلیغات اسلامی (مالک امیرکبیر مصادره شده) مرتب چاپ میشود و به نشرِ آنها افتخار هم میکنند. و حق چاپ برخی از آن کتابهای ضاله ( ازجمله تاریخ ادبیات ایران اثر دکتر صفا) را به انتشارات دیگر دادند.
در چنان وضعیتِ مظلوم واقعشدگی ِامیرکبیر، زندهیاد دکتر محمدرضا جلالی نائینی تعریف میکرد که روزی برای تجدید چاپ کتاب دیوان حافظ نذیر احمد به امیرکبیر رفته: «دیدم آقای همایی توی اتاق تو [عبدالرحیم جعفری] و پشت میز تو نشسته… صحبت تو شد و خدماتی که کردهای. او دست برد از پشت سرش از توی یک کارتن یکی دو جلد کتاب از نوشتههای میمنت دانا درآورد و گفت: اینها خدمت است؟ گفتم آقا، مگر جعفری فقط این چند رمان را چاپ کرده؟! چرا از فرهنگ معین و کتابهای معتبر دیگری که چاپ کرده چیزی نمیگویید؟! سرش را انداخت پایین و دیگر حرفی نزد.»
پس از مدتی چون تکلیفِ اموال مصادرهای به سبب امتناع جامعه از پذیرش آنها، روشن نبود – جامعه مدرسین حوزهی علمیه قم از پذیرش موسسه امیرکبیر خودداری کرده بود- و دوندگیهای پدر هم در جهت اعتراض به حکم ادامه داشت، روزی قرار شد در دفتر «نشر فرهنگ اسلامی» جلسهای تشکیل شود. بقیه مطلب را از خاطرات پدرم (در جستجوی عدالت) مینویسم: «حاج شیخ حسین آقا کرمانی یک روز تلفنی خبر داد که بنا است جلسهای در دفتر حاج سید رضا برقعی (دفتر نشر فرهنگ اسلامی) و با حضور چند نفر از آقایان تشکیل شود تا برای کار تو تصمیم بگیرند. این آقایان عبارت بودند از خود حاج شیخ حسین آقا و جناب شرعی، حاج عباس آقا تحریریان و خود حاج سید رضا برقعی. به قم رفتیم و حاج شیخ حسین آقا را آوردیم تهران، دفتر حاج سید رضا برقعی، و خودمان کنار خیابان ایستادیم تا ببینیم آقایان دربارهی من چه تصمیمی میگیرند؟! اکنون هم که این مطالب را مینویسم باز هم خونم به جوش میآید از اینکه سرنوشت چهها که به سر آدمی نمیآورد! یک ساعتی که گذشت حاج شیخ حسین آقا آمد و خبر آورد که مطلّب (نماینده آقای شرعی) هم در جلسه هست، با شخص دیگری به نام همایی آمده که میگوید این آقای جعفری باید اعدام شود! رمان چاپ میکرده، کتابهای صادق هدایت را چاپ میکرده، بهطوریکه حاج شیخ حسین آقا میگفت، این آقای همایی از مطلّب هم آتشش خیلی تندتر بود. بعدها کاشف به عمل آمد که این جناب همایی مدتی درس طلبگی خوانده و پیش از این که به امیرکبیر بیاید مدتی هم در روزنامه اطلاعات کار میکرده و حال نمیدانم به چه وسیله و از طریق آشنایی با چه کسی به امیرکبیر آمده و سرپرست بخش ویراستاری موسسهی من شده است.»
ازجمله کارهای آن آقای همایی این بود که فهرستی از کتابهای به خیال خودش ضاله را، که از آثار تألیف و ترجمه مرحومان ابراهیم یونسی و کریم کشاورز و بهآذین و بزرگ علوی و… بود؛ بهعنوان کارنامهی سراپا خیانت انتشارات امیرکبیر تهیه کرد و سرپرست موسسه فروش آنها را ممنوع نمود (لیست این کتابها ضمیمه است). به دنبال همین حرکات و تحریکات، یکی از افتخارات حضرت آیتالله جنتی این بود که «ما حدود پانزده میلیون تومان کتابهای ضاله انتشارات امیرکبیر را معدوم کردیم.» [نقل به مضمون از سخنرانی ایشان در مراسم نمایشگاه کتاب 1367 به مناسبت نمونه شدن موسسه انتشارات امیرکبیر.]
بههرحال، همین جوسازیهایی که آقایان همایی و مطلّب [تحویلدار سابق بانک صادرات و نماینده انتصابی آقای شرعی (مسئول بررسی پروندههای زندانیان محاکم عمومی با حکم امام)]، علیه ما کردند، کار را رساند به آن صلحنامهی اجباری و اکراهی کذایی که در دادگاه اوین با ارعاب و با تهدید به زندانی کردن پدرم و من، و آواره کردن ما از خانه و زندگیمان، به امضا رسید که درنهایت، بهجای دو سوم موضوع حکم غیرشرعی و ناعادلانهی اولیه، با سوءاستفادههایی که کردند، به تصرّف 84% از اموال ما ختم گردید.
فاعتبروا یا اولی الابصار.
پاسخها و عکسالعملهای قانونی به حکمی که بیاساس صادر شده بود:
شعبه دوم دادگاه انقلاب حکم داده بود دایر بر مصادرهی اموال عبدالرحیم جعفری به نفع جامعهی مدرسین حوزه علمیه قم.
• اما جامعه مدرسین حوزه علمیه قم این حکم را غیرشرعی دانسته و از پذیرش اموال خودداری کرده بود.
• مرحوم آیتالله منتظری بهشرط پرداخت 50 میلیون تومان (بهعنوان وجوهات و ردّ مظالم) مخالفِ مصادره امیرکبیر بودند. [در مورد اینکه مرحوم آیتالله منتظری نظرشان این بود که دادگاه انقلاب پنجاه میلیون بگیرد و دست از سر ما بردارد، نیازی به توضیح نیست که طبق فتاوای همه آیات عظام، مال شبههناکی که وجوهات هم نداده باشد، باید دو خمس بدهد تا پاک شود. و فرمودهی آن مرحوم ناظر به همین بود، درحالیکه همانطور که قبلاً گفتم وجوهات توسط مرحوم حجتالاسلام و المسلمین سعید به مرحوم حضرت آیتالله مرعشی پرداخت میشد و زیر نظر و با اجازه ایشان توسط پدرم نیز هزینه میشد.]
• مرحوم باهنر وزیر آموزش و پرورش وقت، اتهامات وارده بر عبدالرحیم جعفری مبنی بر سوءاستفاده از پروژهی چاپ کتابهای درسی را رد کرده و گواهی بر بیگناهی عبدالرحیم جعفری را دادند.
• دادسرای انتظامی قضات هم حکم مذکور را بیاساس اعلام نمود و علیه قضاتش کیفرخواست صادر کرد.
• دادگاه عالی انقلاب اسلامی رأی به تجدیدنظر در حکم داد.
• معاونت تظلّمات دادستانی کل نیز ناحق بودن مصادره، و محق بودن عبدالرحیم جعفری را در پرونده تائید نمودند.
• قضات هیئت پیگیری و نظارت قوه قضائیه رأی دادند که حکم قابل مناقشه است و باید با استیذان از مقام معظم رهبری مورد تجدیدنظر قرار بگیرد.
• کارشناسان هیئت نظارت بر قانون اساسی رأی به تجدیدنظر در حکم دادند.
• کارشناسان انتصابی وزیر دادگستری کابینهی آقای احمدینژاد هم رأی به تجدیدنظر در حکم دادند.
گزیدههایی از دل خاطرات و نامههای پدرم:
– افسوس که در کشور ما، هر کار و خدمت بزرگ حسودانی نیز دارد و بنده غافل بودم از اینکه پیشرفتها و خدمات موجبات حسادت رقبای صنفی را فراهم میآورد.
– بندهی حقیر که در اثر شرایط سخت خانوادگی از دوازده سالگی در چاپخانهها و کتابفروشیها دود سرب و خاک کاغذ و کتاب خوردهام، بیش از 50 سال خدمت و مشقت و از دست دادن جوانی و سلامتی و عمر، مرا خانهنشین کردهاند، تا جایی که مجبور شدم خانهام را فروخته و از آن راه اعاشه کنم.
– آخر به چه مناسبت باید تشکیلات خدمتگزار مرا که با خون جگر به وجود آوردهام تصرف کرده و آن را بهتدریج مضمحل کنند، موسسهای که در تمام ایران و خاورمیانه باعث افتخار و سرافرازی کشورمان بوده است، در این سالهایی که از تصرف موسسهی امیرکبیر گذشته با همهی امکاناتی که به وجود آورده بودم، نتوانستهاند یک کتاب چشمگیر چاپ کنند و تنها کارشان تجدید چاپ همان کتابهایی است که قبلا موسسه من چاپ کرده بود و میگفتند ضاله است.
– من عرقفروشیها را تبدیل به کتابفروشی میکردم، ولی سازمان تبلیغات اسلامی (که موسسهی امیرکبیر به آن واگذار شده)، بیست و چند میلیون تومان سرقفلی گرفته و کتابفروشی مرا به صرافی و پول فروشی تبدیل کرده است.
– من تشکیلات خود را با زحمت و رنج پنجاهساله شبانهروزی به وجود آوردهام نه از خرید بلیت بختآزمایی و خرید و فروش زمین و دلالی و احتکار و قاچاقفروشی.
با تقدیم احترام
محمدرضا جعفری»
رفتار ِ ناروا و ظالمانه ای که پس از انقلاب با عبدالرحیم جعفری و امثال ِ او شد؛ دل ِ هر ایرانی را به درد می آورد. او شخصیتی شریف و درستکار و والا و توانا بود؛ نابغه ای بود که کارنامه ی نشر ِ پُربار و بر ِ امیرکبیرش گواه ِ حقانیت ِ اوست. خاطرات و نظراتی که زبان ِ بزرگان ِ عرصه ی فرهنگ و ادب در فیلم مستند “در جست وجوی صبح” ساخته ی مهرداد شیخان، بازگو می شود؛ نیز حکایت از چنین شخصیت ِ کم نظیر دارد. ؛
این ماجراها هنوز هم ادامه دارد . اغلب ناشران و نشریات وابسته به وزارت اطلاعات است اما رنگ روشنفکری به خود گرفته اند . کافیست نظری بیفکنید به روزنامه کیهان و رسالت و ..یا اندیشه ی پویا و مهر نامه و صدا و سیاست و فرهنگ بان. همین نشریه ی فرهنگ بان را کسی منتشر می کند که پدرش ردیس اطلاعات فرودگاه مهر آباد بود یا نوچه جعفریان آخوند . امثال قوچانی و رحیمی و شبانی که سر در آخور خانه کتاب و وزارت اطلاعات دارند . خیلی از بازجوهای سابق مثل همایی انتشاراتی دارند . ناشران قم اغلب اطلاعاتی هستند و نیز ناشران تهران…وفتی کتابی چاپ می کنند همه مطبوعات و حتا پخشی ها دست به کار می شوند . انجمن صنفی ویراستاران تاسیس شده و کسانی سردمدار آن انجمن جیره خوار ولایتی و حداد عادل اند و از آنها خط می گیرند حتا برای ولایتی و حداد کتاب می نویسند . خلاصه خر تو خری شده است. من بارها با آقای جعفری دیدار داشتم هم با خودشان و هم با پدربزرگوارشان . هر دو آدم های شریف و فرهنگ دوست و فرهیخته. خدا رحمت کند پدر ایشان عبدالرحیم جعفری را . واقعا انسان شریفی بود و خود آقا محمد رضا هم واقعا پسری است که نشان از هنر پدر دارد و دانشمند است و بزرگوار