سوال جماران از جوان: آیا کسی به خاطر مخالفت با نظر امام آویزان شد؟
«فرض کنیم واقعا در زمان امام عده ای حصر شدند و عده ای هم با یک فرمان آویزان شدند، آیا از لحاظ عقلی و شرعی می تواند توجیه گر اقداماتی دیگر، آن هم در یک برهه زمانی دیگر و با افراد و جریاناتی دیگر باشد؟»
به گزارش انصاف نیوز، این بخشی از پرسش سایت جماران، سایت رسمی موسسه ی حفظ و نشر آثار امام خمینی به یادداشت منتشر شده در روزنامه ی جوان [لینک] درباره ی نامه ی اخیر مهدی کروبی [لینک] [+لینک توضیح نویسنده] است. [لینک پاسخی دیگر]
متن کامل یادداشت جماران به نقل روزبه علمداری در پی می آید:
اخیرا و در پی نامه جناب آقای کروبی، متنی در فضای مکتوب و مجازی منتشر شده است که اگر نام نویسنده و محل انتشار را از صدر آن حذف کنیم گویی در حال مطالعه مطالب یکی از رسانه های معاند و مخالف خارج از کشور هستیم.
ابتدا بگویم که نگارنده همواره سعی کرده تا جای ممکن مطالب مربوط به امام و آنچه به دوران ایشان منتشر می شود را مطالعه کند و با توجه به این شناخت، خواندن یادداشت جناب آقای کائینی عجیب مرا به یاد استدلالات کسانی انداخت که خصوصا بعد از سال 88 برای (به زعم خودشان) تحلیل ریشه های تاریخی وقایع این سالها به کار می برند و عجیب تر آنکه حتی الفاظ و کنایه ها عینا مشابه همان مطالب است.
با توجه به دلایلی که ذکر خواهد شد یقینا این مطلب از آن نوشته جات نیز بدتر و مخرّب تر است و بدون شک بزرگان انقلاب باید به این مغالطه جدید که بعد از 88 باب شده است و این بار از داخل کشور شنیده می شود پاسخ مناسب و محکمی دهند.
اما در مورد متن اخیر؛ نکته اول اینکه اساسا قیاس میان افرادی چون آیت الله شریعمتداری که از روز اول هم زاویه فکری و عملی خود با امام راحل و نظام جمهوری اسلامی را منکر نشده بود و در سالهای بعد از انقلاب به منتقد نظام تبدیل شد( و سخن گفتن درمورد آن در صلاحیت و دانش نگارنده نیست) با کسانی که منصوب موسس این نظام در چندین جایگاه مهم، صاحب رأی مردم در ادوار مختلف، منصوب رهبری معظم انقلاب به عنوان مشاور، کاندیدای مورد تایید شورای نگهبان و… بوده اند و بنا به گفته خودشان معتقد و ملتزم به نظام بوده اند، گرچه نظرات متفاوتی دلشته باشند، قیاس درستی نیست؛ صحت یا عدم صحت رفتار آقایان موسوی و کروبی بعد از انتخابات 88 محل بحث نیست، بحث بر سر این است که نباید یک دعوای درون خانوادگی آن هم در دوران اوج قدرت نظام را با درگیری یک فرد یا گروهک معارضِ مسلح در سالهای اول استقرار نظام و دوران جنگ تحمیلی یکسان گرفت و هر دو را مستوجب یک نوع برخورد(با فرض بلااشکال بودن تمام رفتارهای مسئولان و مجریان در آن سالها) دانست.
نکته بعدی لحن نویسنده در مورد امام خمینی است؛ بی تعارف یک مخاطب عام با مطالعه این متن ممکن است تصور کند که نویسنده «به عنوان یک مخالف(یا دست کم منتقد) امام»، در پی آن است تا ریشه حوادث فعلی را رویه ای بپندارد که توسط بنیانگذار نظام پایه گذاری شده است و حال مخاطب آن نامه را به خوردن چوب آن اشتباهات فرامی خواند. آنجا که می گوید:«مگر شما علاقمند به بازگشت به دوران طلایی امام راحل نیستید؟ مگر به دریافت دهها سمت از ایشان افتخار نمیکنید؟ امروز نظام جمهوری اسلامی شما را به همان دوران بازگردانده و تنها چشمه کوچکی از نحوه مواجهه با شوریدگان بر نظام در آن دوران را، به شما نشان داده است …»
در این مورد چند ملاحظه جدی وجود دارد:
1- وقتی در پایان نامه بیان می شود که «اگر در آن دوران طلایی بودید، با چند کلمه فرمان همهتان را آویزان میکردند!» و سپس منّت گذاشته می شود که «قدر حصر را بدانید!» چه معنایی جز این دارد که بنیانگذار این نظام خدای نخواسته یک فرد خونریز و ظالم بوده است؟ وقتی تعبیر مذکور به کار می رود، بدان معناست که آویزان کردن با چند کلمه فرمان یک «رویه» و قاعده در دوران امام بوده است که اکنون نقض شده است! نگارنده محترم که در حوزه تاریخ دستی دارند، قطعا شنیده یا خوانده اند که امام راحل در دوران اوج اقتدار و نفوذ وقتی تفسیر قرآن را در سیمای جمهوری اسلامی آغاز کردند به دلیل مخالفت های هم صنفان و توزیع شبنامه ها( یک اقدام عملی) آن تفسیر را برای همیشه تعطیل کردند؛ این رفتار در حوزه های سیاسی هم به وفور نمونه دارد که به دلیل کثرت نقل آنها نویسنده از بازگویی مفصل در این متن ابا دارد؛ از جمله فرمان 8 ماده ای امام در سال 1361، اعزام هیأت های بازرسی از زندان ها، برخورد با دادستان وقت به دلیل تندروی ها، خاطره آیت الله موسوی اردبیلی از عکس العمل امام به شکایت یک شهروند بابت خسارات جنگ تحمیلی و احضار ایشان به دادگاه و خاطره دیگر ایشان در مورد مخالفت امام با پیشنهاد دستگیری اعضای نهضت آزادی و… . جای سوال است که در پایان تمام این منقولاتی که تیتروار ذکر شد آیا کسی مثلا به خاطر مخالفت با نظر امام آویزان شد؟
اما در مورد گروهها و جریاناتی همچون منافقین و امثال ذلک که وارد معارضه مسلحانه و غیر مسلحانه با نظام شدند، واقعا چند درصد افکار عمومی و سیاسیون در باطن خود معتقدند که اینانی که در 88 اعتراض کردند، در نقشی مشابه آنان قرار گرفتند که برخوردی که با آنها می شود یکسان باشد؟ (باز هم با فرض محال درست بودن و نظر موافق امام با تمامی رفتارهایی که صورت گرفت) آیا فی المثل مسعود رجوی(رهبر گروهکی که اعلام قیام مسلحانه کرد و هزاران نفر از مردم عادی را به شهادت رساندند) یا حزب خلق مسلمان که با چوب و چماق به منزل امام در قم حمله کردند، با معترضین 88 که راهپیمایی سکوت کردند یکسان است؟
2- فرض کنیم واقعا در زمان امام عده ای حصر شدند و عده ای هم با یک فرمان آویزان شدند، آیا از لحاظ عقلی و شرعی می تواند توجیه گر اقداماتی دیگر، آن هم در یک برهه زمانی دیگر و با افراد و جریاناتی دیگر باشد؟
آیا توجیه یک اقدام به خاطر یک تصمیم غیر قابل قیاس دیگر صحیح است؟ متأسفانه نویسنده در این مطلب که طلبکارانه هم پایان می یاید به گونه ای سخن می گوید که اولا (با لحنی منتقدانه) تصویر ارائه شده توسط معاندین و مخالفین سرسخت جمهوری اسلامی مبنی بر خشونت ورزی امام در دوران رهبری را تایید می کند و خروج از عدالت را به ایشان نسبت می دهد و دوم اینکه از این مسیر، رهبر معظم انقلاب را عینا متهم به این صفات می کنند(نسبت یک رفتار ظالمانه به موسس نظام و سپس تداوم آن توسط جانشین ایشان).
فراموش نکنیم که یکی از بزرگترین آثار وجودی امام(رضوان الله علیه) و اساسی ترین تحولاتی که ایشان در ایران و جهان اسلام رقم زد و مایه مباهات و افتخار ما ایرانیان است، ارائه یک قرائت جدید و پویا از اسلام در مقابل قرائت متجرانه و آلوده سلفی گرایانه بود که حتی اگر داوری هم در مورد آن نکنیم روحی تازه در کالبد زنگار گرفته اسلام دمید و تحولات وسیع و عمیقی را در سطح منطقه ای و جهانی پی داشت.
آیا با ارائه چنین تصویر مشوّشی که آدم را به یاد صحبت های مجریان و مفسران صدای آمریکا می اندازد، این الگو را قربانی دعواهای داخلی نکرده ایم؟
جالب است دوستان ایشان سالهاست یک جناح را متهم می کنند که امام و ارزشها را زیر سوال می برند و حتی یکبار روزنامه ای، به بهانه برداشت تشابه میان یک نفر در یک کاریکاتور به امام راحل، تعطیل و کلیه حوزه های علمیه و… نسبت بدان اعتراض کردند؛ اما در قبال این قضیه هیچ صدای اعتراض و تظلم خواهی بلند نمی شود! آیا مشاهده تصویر پاره شده امام که هیچ وقت معلوم نشد چه کسی آن اهانت را مرتکب شده بدتر است یا تلاش برای تخریب چهره امام و تحریف منش ایشان؟!
و سوال آخر اینکه به راستی چرا چنین یادداشت عجیبی باید در ارگان نهادی منتشر شود که فرمانده کل قوا به اعضای آن توصیه کرده اند برای مقابله با نفوذ باید به «منطق مستحکم انقلاب» «از طریق افزایش قدرت اقناعی، منطقی و بیانی در مورد انقلاب اسلامی» مجهز شوند؟ آیا آویزان کردن مخالفان و منتقدان منطق واقعی این انقلاب و بنیانگذار آن است؟
انتهای پیام