پارک عمومی یا فضای خصوصی؟!
حمیده صفایی نبات، کارشناس ارشد جامعه شناسی در یادداشتی ارسالی به انصاف نیوز با عنوان «پارک عمومی یا فضای خصوصی؟!» در نقدی بر خصوصیسازی فضای پارکهای عمومی نوشت:
در شرایطی که خصوصی سازی در حال گسترش است و علاوه بر بازار و بنگاه های اقتصادی در حال ورود به اکثر حوزه های اجتماعی و فرهنگی است، شاهد حضور و رشد این امر در فضاهای عمومی همچون پارکها هستیم. منظور نظر این نوشتار شهربازی های کوچک مستقر در فضاهای محدود پارک های عمومی در محله های پر ازدحام شهرهای بزرگ است.
مکانهایی با مساحت بسیار اندک که با چند وسیله برقی و غیر برقی همچون تختِ پرش (ترامپولین) و سرسره بادی و تاب برقی و غیره تجهیز شده اند و از هر گوشه ی پارک در دیدرس کودکان هستند.
هدف از کنش بردن فرزند به فضای بازی عمومی همچون پارک نزدیک محل سکونت چیست؟ منظور پارکهای کوچکی است که زمین بازی مخصوص کودکان دارند و با وسایلی همچون تاب و سرسره و الا کلنگ تجهیز شده اند و کارایی شهربازی از آنها انتظار نمی رود!
قطعاً تغییر فضای بسته آپارتمان برای کودک و مجال تحرک و تخلیه انرژی های جسمی وی و تعامل با همسالان، لذت بازی و تجربه استفاده از وسایلی همچون تاب و سرسره و الا کلنگ و…، افزایش توانمندی حرکتی کودک و در نهایت بازی و بازی و بازی و لذت بردن از آن.
اما با وجود یک شهربازی کوچک با فضایی بسیار فشرده و وسایلی مستعمل و کاملا در دیدرس کودک، چطور می توان انتظار داشت اهدافی که نام برده شد تحقق یابد؟ زمانی که تصمیم بر آن شده است تا قسمتی از فضای پارکهای عمومی، تبدیل به شهربازی و به بخش خصوصی واگذار شود هدف چه بوده است؟
آیا آسایش و آرامش والدین و دسترسی راحتتر و آسانتر آنان به امکانات تفریحی کودکان، مدنظر بوده است؟ و یا لذت بردن بیشتر کودکان از بازی و استفاده از وسایل برقی تعبیه شده در شهربازی؟
آیا واقعا این اهداف مدنظر بوده و آیا به واقع چنین اهدافی با خصوصی سازی بخشی از فضای عمومی پارکها تحقق یافته است؟
دیدن صحنه هایی همچون گریه کردن و جیغ کشیدن کودکان به هنگام خروج از شهربازی، مبنی بر عدم تمایل آنان به ترک آنجا و آشفتگی و استیصال والدین و برآشفتگی آنان در تقابل با خواست کودکشان، تحقق اهداف فوق را به زیر سؤال می برد.
اگر لحظه ای به این بیندیشیم که تقاضای بیش از حد کودکان در استفاده از این فضای غیر رایگان، والدین را از کنش رفتن به پارک به همراه فرزندانشان بازبدارد، می توان به جرأت گفت که تحقق اهداف فوق با شکست مواجه شده است.
در محله هایی که تنها یک یا دو پارک کوچک وجود دارد آن هم با ازدحام شدید، و وسایل بازی مستعمل و قدیمی و گذشته از اینها با وجود یک شهربازی غیر رایگان و غیر استاندارد، در گوشه ای از فضای کوچک پارک، چطور می توان انتظار داشت مراجعه به پارک نزدیک خانه در نهایت، شادی و لذت بازی را به همراه آورده باشد؟
اینجاست که پذیرش اهدافی که نام برده شد، غیر قابل قبول و برعکس، اهداف اقتصادی و درآمدزایی و بازاری شدن و تجاری سازی در چنین طرح هایی مشهود می گردد.
آیا بهتر نیست چنین مکانهایی به فضاهای سربسته و به دور از پارکهای عمومی انتقال یابد؟!
چراکه؛ کودک به محض اینکه نسبت به شهربازی شناخت می یابد، جذب نورپردازی ها و موزیکال بودن وسایل آنجا می گردد و تمرکز بازی با وسایل عمومی و بازی با همسالانش را از دست میدهد.
کودکان در برخورد با شهربازی به دو دسته تقسیم می شوند، دسته ای که علاقه بسیار زیادی در استفاده از این وسایل دارند و تا تمام آنها را تجربه نکنند و استفاده نکنند حاضر به ترک آن محل نیستند، دسته دیگر کودکانی هستند که کاملاً ترس دارند و حاضر نیستند تا هیچیک از آن وسایل را تجربه کنند!
از لحظه ای که کودک وارد پارک می شود بسته به اینکه جزء کدام دسته باشد، دغدغه ی وی و متعاقباً والدینش آغاز می شود. دستهی بسیار علاقه مند به شهر بازی که تا آنجا را تجربه نکنند و والدینشان را کلافه نکنند و جیب آنها را خالی نکنند، به آرامش نخواهند رسید و حاضر به ترک آنجا نخواهند بود و اکثراً هم مشاهده می گردد که با جیغ و گریه و اعتراض مجبور به ترک آنجا می شوند و حتی وقتی تشویق به استفاده از وسایل زمین بازی مخصوص کودکان می شوند تمام فکرشان مشغول شهربازی است و از حضور در پارک لذت نخواهند برد!
والدین این دسته از کودکان نیز حال خوبی نخواهند داشت! از طرفی احساس گناه و عذاب وجدان آزارشان می دهد مبنی بر اینکه چرا نتوانسته اند خواست کودکشان را برآورده نمایند و از طرفی نسبت به روند تربیتیشان دچار شک و تردید می شوند که چرا نمی توانند فرزند خود را درست تربیت نمایند؟! و یا چرا درآمدشان آنقدر بالا نیست که بی دغدغه و نگرانی از بدعادت شدن فرزندشان بتوانند مدام از شهر بازی استفاده نمایند؟
و اما کودکانی که ترس استفاده از شهربازی دارند گاه وضعیتی بدتر را تجربه می کنند چراکه والدین آنها به دو دسته تقسيم می شوند، والدینی که خود نیز ترس از شهر بازی داشته اند و دارند و هیچ اصراری ندارند تا این ترس را از فرزندشان دور کنند و والدینی که خود علاقه مند به شهربازی بوده اند و هستند و اصرار دارند که ترس از شهربازی را از فرزندانشان دور کنند، و متأسفانه همیشه با اصرار به بردن کودک به آن مکان و تهیه بلیط و اصرار به استفاده از این وسایل درصددند تا کودک را تشویق نمایند که به این ترسشان غلبه کند! و بدین وسیله ترس و نگرانی و اضطراب را در کودکشان نهادینه می کنند و نسبت به عواقب کنش اشتباهشان آگاهی ندارند.
حال اگر شهربازی های کوچکی با هدف درآمدزایی، در مکانهایی خارج از پارکهای عمومی کوچک و به دور از دیدرس کودکانی که در پارک عمومی بازی می کنند ساخته شود، تصمیم رفتن به شهربازی و هزینه کردن، به عهده والدین خواهد بود و اینگونه انگیزه استفاده از پارک عمومی در آسایش و آرامش و بدون تنش، بالاتر خواهد رفت.
به امید ساخت دنیایی بهتر و آبادتر و شادتر برای کودکانمان!
انتهای پیام
یادداشت مفید و دارای نکات به جایی است و با توجه به مطالب آن میتوان چشم انداز روشن تری را درخصوص دنیای کودکان و بایدهای آن ترسیم کرد.
مطلبی که خوندم،،حرف دل خیلی از مادر و پدراست،،،،کاش واقعا فکری در این مورد میشد.
اهدافی اصلی،پشت اهداف جلوی چشم.
و چه راحت از کنارشون می گذریم.