زیر پوست جهان چه میگذرد؟
نیایش سرامی، مدیر مسئول نشر باد در یادداشتی ارسالی به انصاف نیوز با عنوان «زیر پوست جهان چه میگذرد؟» به بهانهی انتخابات آمریکا نوشت:
انتخابات ۲۰۲۰ ریاست جمهوری امریکا با برتری نسبی جو بایدن در آرای عمومی و الکترال به پایان رسید. ترکیب آرا چنان است که نمیتون از مقبولیت و محبوبیت ترامپ در جامعهی امریکا با حدود سیصد و سی میلیون نفر غافل شد. ویژه اینکه رای به او نسبت به رقیب انتخاباتیاش ایجابیتر بوده به این معنی که بیشتر رایهایی که او در این انتخابات از آن خود کرده بهخاطر خودش بوده است تا از سر شکست دادن رقیب.
پیرامون این انتخابات بسیار گفتهاند از جمله دوقطبی حاکم بر جامعهی امریکا. اما چرا ترامپ که رفتارش در تکروی و هنجارگریزی و انحراف او از ارزشهای رایج بشری بر هر کسی آشکار است اینچنین در جامعهی امریکایی مقبولیت دارد؟ اگر به مجموعه تصمیمات او طی دوران ریاستجمهوریاش بر ثروتمندترین کشور دنیا نگاهی بیاندازیم انحراف از قواعد و معیارهای رایج دنیای سیاست بهروشنی رخ مینمایاند:
ترامپ آمریکا را از شراکت ترنس- پسیفیک (پیمان سرمایهگذاری و مقرراتگذاری میان دوازده کشور حاشیهی اقیانوس آرام بهجز چین که در ۴ فوریه ۲۰۱۶ در آوکلند نیوزیلند بعد از هفت سال مذاکره نهایی شد.) و توافق پاریس (چارچوب پیماننامهی سازمان ملل متحد در تغییر اقلیم برای کاستن از انتشار گازهای گلخانهای و سازگاری با تغییر اقلیم) خارج کرد و بخشهایی از پیمان گرمی روابط با کوبا را لغو کرد. ترامپ ممنوعیتی بر ورود شهروندان شش کشور با بیشترین مسلمان (از جمله ایران) اعمال کرد.
او آمریکا را از برنامهی جامع اقدام مشترک (برجام) خارج کرد. از دیگر تصمیمات راهبردی او اعمال ۳۴ میلیارد دلار تعرفهی گمرکی بر واردات کالاهای چینی بود که منجر به عمل متقابل چین در قبال کالاهای آمریکایی و جنگ تجاری میان آمریکا و چین شد. کشیدن دیوار میان مرز آمریکا و مکزیک از دیگر اقدامات او بود. اگر به مجموعهی این رفتارها دقیقتر بنگریم درمییابیم که روح رفتار ترامپ مبتنی بر یکجانبهگرایی بر اساس ذهنیتهای ناسیونالیستی و رفتارهای فردمحور او است.
در اروپا نیز چند سالی است که راست افراطی با رفتارهایی از این دست در انتخاباتهای گوناگون پیروز میشود. پیروزی حزب راستگرای آلترناتیو آلمان در انتخابات اخیر فدرال در پارلمان این کشور، پیروزی حزب راستگرای فیدش در مجارستان به رهبری ویکتور اوربان و تشکیل دولت توسط این حزب همچنین خروج بریتانیا از اتحادیهی اروپا با همکاری برخی اعضای حزب محافظهکار بر اساس همهپرسی سال ۲۰۱۶ نمونههایی از این تغییر صحنهی سیاسی در کشورهای اروپایی است.
در پس این تغییرات بزرگ سیاسی، ردپای ملتهای قارهی سبز هویداست. دلایل رویگردانی مردم این سرزمینها از لیبرال دموکراسی هر چه که باشد از اندیشههای ناسیونالیسی، نارضایتیهای فزاینده و نتایج به بار نشسته از موج مهاجرت به این مناطق همچنین ترس و تقابل ناشی از استیلای تروریسم القاعده و بنیادگرایی اسلامی، وضع کنونی نمایانگر شکست منطق و رویههای پیشین است به سود نظم نوین در حال شکلگیری.
از سوی دیگر در چهارسوی جهان، حکومتهایی بر سرکارند که بهطور سنتی قدرت در آنها متمرکز است. از چین گرفته تا روسیه و ترکیه و عربستان و حتا در اسرائیل حکومتهایی از طیف متصلب تا تمامیتخواه و دیکتاتوریهای پیدا و پنهان زمام امور را در دست دارند. در چنین فضایی همکاریهای جمعی محلی از اعراب نمیتواند داشته باشد و حداکثر در اندازهی همکاریهای دو یا چندسویه باقی میماند.
اینکه چرا در دنیای ما روز به روز گفتگو جای خود را به فردیت متصلب میدهد و تضاد منافع ملتها پررنگتر میشود تا دستاوردهای بشری در خشم، عصبیت و جهل برآمده از تندرویها و تکرویها بسوزد نکتهای درخور توجه برای همهی آنانی است که انسان را در معنای عامش حرمت مینهند و اندیشهی بهتر ساختن جهان را دارند. به راستی اشکال کار در کجاست؟!
انتهای پیام