خرید تور تابستان

حرف‌های برادر یکی از کشته‌شده‌های تپه اوین

زهرا منصوری، انصاف نیوز: در شبانگاه ۲۹ فروردین ۱۳۵۴ هفت نفر از اعضای سازمان چریک‌های فدایی خلق و دو نفر از اعضای سازمان مجاهدین خلق در تپه‌های اوین توسط مأمورین ساواک و زندان اوین تیرباران شدند، روزنامه‌ی کیهان در فردای همان روز نوشت این ۹ نفر هنگام فرار در تپه‌های اوین تیرباران شده‌اند. تیرباران هنگام فرار، موضوعی بود که هیچگاه از سوی فعالین سیاسی و عموم مردم باور نشد و این کشتار جزو مواردی باقی ماند که مسئولان حکومت پهلوی از آن زمان تاکنون زیر بار آن نرفته و درباره‌اش توضیح و پاسخی نداده است.

متن گفت‌وگو با برادر مصطفی خوشدل درباره‌ی آن روزها را در ادامه بخوانید:

برادر مصطفی خوشدل: قبل از پخش کردن روزنامه‌ها مرا به سلول بردند

برادر مصطفی جوان خوشدل درباره‌ی تیرباران شدن برادرش بر روی تپه‌های اوین در ۲۹ فروردین سال ۵۴ به انصاف نیوز می‌گوید «وقتی برادرم فوت شد در زندان بودم، در ۳۰ فروردین‌ماه سال ۵۴ مرا از بند عمومی به انفرادی بردند، همزمان هم داشتند در بند بین بچه‌ها در زندان روزنامه پخش می‌کردند، می‌خواستند پس از انتشار خبر کشته شدن این ۹ نفر در بند، در آنجا حضور نداشته باشم تا دیگر زندانی‌ها تحریک نشوند. چون یکی از آنها برادرم بود. سپس مرا به مدت یک‌ماه به کمیته بردند، بعد از کمیته به اوین آمدم. پدر و مادرم هم در ملاقات‌هایی که با من داشتند، چیزی نگفتند. به یاد دارم در تیرماه سال ۵۴ بود حتی از من پرسیدند حال مصطفی چطور است و من هم گفتم خوب است.

در آبان ماه همان سال وقتی به زندان قصر آمدیم، در آنجا بچه‌ها به من گفتند که مصطفی و کاظم ذوالانوار از مجاهدین و هفت نفر هم از فدایی‌ها را در تپه اوین کشته‌اند. این حرکت ساواک انتقامی بود. چون چند نفر از افسرهای ساواک در بیرون کشته شده بودند. خبر کشته شدن این نه نفر را روزنامه‌ها نوشتند و حتی در تلویزیون هم پخش کردند. اگر چه گفته بودند آنها هنگام فرار کشته شدند اما همه می‌دانستند دروغ است. پدر و مادرم می‎خواستند برای او مراسم ختم بگیرند، ساواک آمد، کوچه‌ی خسروی و نیکنام که به کوچه‌ی ما وصل می‌شد را بسته بودند. خانه‌ی ما تحت نظر بوده. حتی در ابتدا از برگزاری مراسم هم جلوگیری کرده بودند، اما مراسم برگزار شد، البته ساواک هم حضور داشت.»

پدر و مادرم حتی از محل دفن او خبر نداشتند

او با صدایی گریان ادامه داد: «پدر و مادر حتی از محل دفن او خبر نداشتند و ساواک نمی‌گفت. پدر و مادرم هر شب جمعه به یک جای مشخص در بهشت زهرا می‌رفتند و می‌گفتند کجایی پسرم. پس از انقلاب ۵۷ وقتی از شهرداری محل دفن او را پرسیدند، دقیقا همان‌ جایی بود که پدر و مادر من هر هفته می‌رفتند. وقتی پدر و مادرم فوت شدند، قبر مصطفی را شکافتیم و آنها هم در آنجا دفن کردیم. الان سه تایی در یک قبر هستند.

من و مصطفی هم‌‌زمان در زندان بودیم اما من در اوین و مصطفی در کمیته بود. اوایل که در زندان بود، به ملاقات او می‌رفتیم تا اینکه در بهمن ۵۳ من هم دستگیر شدم، در فروردین ۵۴ هم مصطفی اعدام شد و من او را اصلا ندیدم. وقتی در آبان‌ماه سال ۵۴ متوجه شدم برادرم کشته شده، به پدر و مادرم گفتم مصطفی هم اعدام شده. پرسیدند از کجا فهمیدی. من هم پاسخ دادم بچه‌های زندان گفتند. در ملاقات‌هایی که با او داشتیم مصطفی درباره‌ی اینکه احتمالا ساواک از آنها انتقام بگیرد، می‌گفت. پس از انقلاب ساواکی‌ها در زندان اعتراف کردند و گفتند آنها را در تپه‌های اوین کشتیم. البته ما هم می‌دانستیم در هنگام فرار کشته نشده‌اند.»

او در پایان به منش مصطفی جوان خوشدل می‌پردازد و می‌گوید: «مصطفی ایدئولوژی خاصی داشت و الان همچین چیزی دیگر پیدا نمی‌شود. کسانی در بیرون بودند، به انگیزه‌ی همین زندانی‌ها اعتراض و اعتصاب می‌کردند. مصطفی و کاظم جزو کادر اصلی مرکزی سازمان بودند، ما هم که هوادار بودیم. مصطفی همیشه به فکر مستعضفین و مردم بود، مثلا وقتی به مسجد می‌رفت وقتی می‌خواستند بخاری را روشن کنند، او می‌گفت نفت بخاری برای همه‌ی مردم است، برای من یک نفر روشن نکن.»

تیرباران در تپه اوین و اولتیماتوم ساواک به رسانه‌ها

انتهای پیام

بانک صادرات

نوشته های مشابه

پیام

    1. همه برای انقلاب تلاش کردند از چپ مارکسیستی گرفته تا ملی و مذهبی،. اینکه شما کسانی را لعن می‌کنید نشانگر اینست که هنوز به بلوغ سیاسی و فکری نرسیده اید. چطور یک چپ می‌تواند هم نوکر روس ها باشد و در عین حال نوکر انگلیسی ها باشد.الفبای سیاست را مطالعه کنید و بعد به لعن یا انتقاد بپردازید، کمی انصاف نسبت به اشخاص درگذشته بد نیست چون حالا در بین ما نیستند که از خود دفاع کنند.

      6
      3

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا