چرا چین بر فقر غلبه کرد اما ایران پسرفت کرده است؟
علی صالحآبادی، مدیرمسئول روزنامهی ستاره صبح در یادداشتی با عنوان «چرا چین قدرت دوم اقتصادی شده و بر فقر غلبه کرده اما ایران پسرفت کرده است؟» نوشت:
ایران به عقیده صاحبنظران دارای ثروت، امکانات و نیروی انسانی بااستعداد است. بااینوجود اگر فرایندهای توسعه و ضدتوسعه را بررسی کنیم، متأسفانه درمییابیم که بسیاری از کشورها مثل ژاپن، چین، مالزی، اندونزی، ترکیه و… که تا چند دهه پیش یا از ایران عقبتر یا اندکی جلوتر بودند، اکنون در مدار توسعه قرارگرفتهاند، ولی ایران با همه استعدادهای انسانی و مالیای که دارد، پسرفت کرده و شوربختانه بهجای رشد اقتصادی مثبت، رشد اقتصادی منفی را تجربه کرده، همچنین قدرت پول ملیاش در مقایسه با گذشته سقوط کرده و قدرت خرید مردم نیز کاهش یافته است. علت این است که دستاندرکاران از یکسو به فهم مشترکی که مبتنی بر عقلانیت باشد و نه آرزوهای دستنیافتنی، در طول 150 سال گذشته نرسیدهاند؛. از سوی دیگر ذهن مجریان، قانونگذاران، قضات و… توسعهگرا نبوده و نیست؛ زیرا آنها درک، فهم، تحلیل و تفسیر درست از مقولههای توسعه، نظام بینالملل، بازیگران دنیا، اقتصاد و… نداشتهاند. ازآنجاییکه چنین فرآیندی وجود نداشته و برخورد با نظام بینالملل با توپوتشر و تهدید همراه بوده، در عمل بازیگران اصلی نظام بینالملل در برابر ایران قرارگرفتهاند و از طریق همراهی با تحریم، زندگی و سلامت مردم را به مخاطره انداختهاند؛بهگونهای که رئیسکل بانک مرکزی و رئیس کمیسیون بهداشت مجلس گفتهاند که وضعیت بینالمللی بهگونهای است که ایران در عمل قادر به خرید دارو از دنیا نیست؛ این یعنی سلامت عمومی درخطر است و ممکن است مرگ مردم را تهدید کند. در این شرایط کسانی که همچنان مخالف سیاست تنشزدایی با غرب بهویژه ایالاتمتحده بوده و هستند باید بدانند که نظام بینالملل بر اساس «زور» و «قدرت نظامی»، اقتصاد، رسانه، بده بستان (trade off) و… شکلگرفته و متأسفانه چه خوشایند ما باشد و چه نباشد، ایالاتمتحده زور نظامی و اقتصادیاش بر همه کشورها میچربد. دلیلش این است که از سال 97 تاکنون به دلیل تحریمهای امریکا علیه ایران، کمتر کشوری حاضرشده است بهصورت علنی و رسمی با ایران دادوستد و معامله کند. تا زمانی که مدل فکری دستاندرکاران در ارتباط با شناخت عمیق رفتار نظام بینالملل و بازیگران اصلی آن تغییر نکند و مصلحتگرا نشود و منافع ملی در اولویت قرار نگیرد، در به همان پاشنهای میچرخد که در گذشته چرخیده و کشور و مردم از مواهب توسعه، رفاه، عدالت اقتصادی و… محروم شدهاند. نویسنده دراینارتباط به دو نمونه تاریخی اشاره میکند: نخست، ژاپن تا 150 سال پیش کشوری مشابه ایران بود و در جنگ جهانی دوم، آمریکا دو شهر «هیروشیما» و «ناکازاکی» را با بمب اتم ویران کرد. ژاپنیها دریافتند که در برابر زور آمریکا تابوتوان مقاومت ندارند و از طریق تولید و صنعت به جنگ با این کشور رفتند. این سیاست باعث شد تا ژاپنیها 55 سال قدرت اقتصادی دوم دنیا شوند. پرسش این است که اگر ژاپن پس از جنگ، تنش را ادامه میداد و تحتفشار، تحریم و… قرار میگرفت، آیا قدرت دوم اقتصادی جهان میشد یا خیر؟ دوم، چین کمونیست در سال 1978 (یک سال قبل از پیروزی انقلاب در ایران) به این نتیجه رسید که باید سیاست ضد امپریالیستی، مرگ بر آمریکا، اقتصاد دولتی و… را کنار بگذارد و با آمریکا بهجای تقابل، «مدارا» کند. این سیاست باعث شد تا کشور عقبافتاده چین به قدرت دوم اقتصادی جهان تبدیل شود. «گراهام آلیسون» استاد برجسته دانشگاه هاروارد در سال 2018 تحقیقی ارزشمند درباره چرایی پیشرفت کشور چین در فقرزدایی انجام داد که نتایج آن حاکی از این بود که در سال 1978 از هر 100 چینی 99 نفر زیرخط فقر بودهاند؛ اما در سال 2018 یعنی 40 سال بعد، از هر 100 چینی تنها یک نفر زیرخط فقر زندگی کردهاند. چند روز پیش شی جینپینگ، رئیسجمهور چین در برابر دوربینها قرار گرفت و گفت: «باافتخار اعلام میکنم که ما 700 میلیون چینی را از خط فقر (100 میلیون نفر در شرایط فقر مطلق) نجات دادیم و امروز هیچکس در چین زیرخط فقر زندگی نمیکند.» این دستاورد در سایه تعامل سازنده با آمریکا و توجه به پتانسیلهای داخلی و بهرهگیری از گفتمان مشترک در توسعه حاصل شد. در طول چهار سال گذشته چین زیر تیغ تحریمهای ایالاتمتحده بود، بااینوجود رئیسجمهور این کشور، پیروزی «جو بایدن» را تبریک گفت؛ زیرا چین به دنبال کسب بازارهای ازدسترفته در آمریکاست. اکنون پرسش از مسئولان این است که چرا آنها نتوانستند خط فقر را از بین ببرند؟ در حالی که متاسقفانه شواهد نشان میدهد که خط فقر در ایران گسترش یافته است. آیا آنچه چین انجام داده و نتیجه گرفته، نباید درس عبرتی برای ایران باشد و باعث شود در سیاست خارجی تجدیدنظر کند؟ آیا نباید با کسانی که روزنه امید که پس از روی کار آمدن «جو بایدن» برای بهبود رابطه ایجاد شده است، با رفتار خود از بین میبرند برخورد کرد؟ آیا نباید رئیسجمهور و وزیر خارجه مثل رهبران چین و روسیه، انتخاب بایدن را به فال نیک بگیرند و باب گفتگو را بگشایند؟ آیا نباید رئیسجمهور به مردم بگوید چرا در روزهای اخیر اتفاقاتی افتاد که فاصله ایران با اروپا بیشتر شد، نشست تجاری اروپا و ایران لغو گردید، پارلمان اروپا بیانیه علیه ایران داد و پارلمان انگلیس به مصاف ایران آمد؟ بنابراین وظیفه مسئولان است که فرصت سوزی نکنند و تلاش کنند کشور را از سیکل معیوب تحریمها نجات دهند.
انتهای پیام