روایت عباس عبدی از آغاز تا توقیف «سلام»
ناصر غصنفری در مقدمهی گفتوگو با عباس عبدی، روزنامهنگار و تحلیلگر سیاسی اصلاحطلب در ایرنا نوشت: «سلام» را شاید بتوان تاثیرگذارترین روزنامه منتقد سالهای ۶۹ تا ۷۶ نامید. روزنامه ای که در اعتراض زاییده شد و در فضای اعتراض بسته شد. آیت الله سیدمحمد موسوی خویینی ها دادستان پیشین کشور موسس این روزنامه بود. او که با رحلت امام خمینی(ره) جایگاه محکم خود در حاکمیت را از دست داده بود مدتی بعد با تعدادی از افراد منتسب به مجمع روحانیون مبارز و طیف موصوف به چپ های اسلامی بنا را بر نقد وضع موجود گذاشت. هر چند روزنامه جهان اسلام سیدهادی خامنه ای نیز تقریبا در همان ایام پا به دکه های مطبوعات گذاشت و انتقادات تند و تیزی را هم متوجه دولت و برخی دستگاههای دیگر ساخت، اما جایگاه سلام را در نزد افکار عمومی و حاکمیت نیافت.
سلام نقش تاریخی خود را در پیروزی سیدمحمدخاتمی – دوست و همکار سیدمحمدموسوی خویینی ها در مجمع روحانیون مبارز- در انتخابات ریاست جمهوری سال ۷۶ ایفا کرد و در تهییج فضای عمومی به نفع گزینه مطلوب خود موثر بود. این روزنامه پس از دوم خرداد ۷۶ نسبتا کم فروغ شد و سرانجام پرونده اش با انتشار نامه ای منسوب به سعید امامی درباره اصلاح قانون مطبوعات توقیف شد.
پروژه تاریخ شفاهی رسانه های ایران ایرنا در ادامه گفت و گوهای سریالی خود این بار سراغ عباس عبدی سردبیر روزنامه سلام رفته است تا خوانندگان روایات مربوط به این روزنامه را از زبان ایشان بشنوند.
ایرنا: جنابعالی به عنوان سردبیر روزنامه سلام شناخته می شوید. مگر سلام شورای سردبیری نداشت؟
عبدی: من سردبیر نبودم من شورای یک نفره سردبیری سلام بودم!! در واقع سلام شورای سردبیری سه نفره بود که به یک نفر تبدیل شد.
ایرنا: این شورای سردبیری از چه افرادی تشکیل شده بود؟
عبدی: آقای اصغرزاده و اگر اشتباه نکنم آقای موسوی لاری. ولی چون در عمل آنها نماینده بودند و نمی آمدند من شورای سردبیری روزنامه سلام بودم ولی تک نفره! ( با خنده)
ایرنا: چه شد این روزنامه شکل گرفت؟
عبدی: سال ۶۸ که امام فوت کردند و در قانون اساسی تجدید نظر شد ساختار دستگاه قضایی از نو در تغییر بود. قبل از این تغییر، رییس دیوانعالی کشور به اضافه دادستان کل کشور و سه نفر دیگر؛ اعضای شورایعالی قضایی را که همه کاره دستگاه قضایی بود ، تشکیل می دادند. اما پس از اعمال این تغییر در قانون اساسی، یک نفر به عنوان رییس قوه قضاییه محور این قوه قرار گرفت. آقای سیدمحمدموسوی خویینی ها تا پیش از این تغییر سالها دادستانی کل کشور را بر عهده داشت. بعد از رحلت امام به طور غیرمنتظره ای آیت الله موسوی اردبیلی از ریاست شورایعالی قضایی کنار کشید. بنابراین آقای محمدیزدی را به ریاست این قوه منصوب کردند. به همین دلیل آقای خویینی ها هم به طور کامل از قوه قضاییه بیرون آمد.
من آن موقع مدیر دفتر مطالعات اجتماعی دادستانی کل بودم. سه پژوهش من هم در آنجا به شکل کتاب منتشر شد که در حوزه خود کتابهای منحصر به فردی بود. کتابهای «مسائل اجتماعی قتل در ایران» و «تاثیر زندان بر زندانی» محصول آن سالهاست. «مباحثی در جامعه شناسی حقوقی ایران» هم کتاب دیگرم بود که البته سالها بعد از آن انتشار یافت. این کتاب را ابتدا به شکل پاورقی در روزنامه سلام منتشر کردم. این کتاب نقدی جامعه شناسانه به وضعیت حقوقی در ایران است و به شکاف بین واقعیت و حقوق می پردازد.
از بحث دور نشویم. با خروج آقای موسوی خویینی از دادستانی تقریبا بیشتر و یا بدنه اصلی نیروهای موسوم به جناح چپ نیز از حکومت جدا شدند. البته اینکه گفته شود این نیروها از حاکمیت اخراج شدند را تعبیر دقیقی نمی دانم ولی در عمل از قدرت کنار گذاشته شدند. ۲۹ سال پیش یعنی چند ماه پس از بیرون امدن از دفتر مطالعات یک روز در پاییز ملاقاتی با آقای موسوی خویینی ها داشتم و به ایشان پیشنهاد کردم که یک روزنامه را تاسیس کند زیرا مهم ترین و موثرترین اقدام را در آن مقطع زمانی، انتشار روزنامه می دانستم. البته نه خود من با مقوله روزنامه نگاری آشنایی حرفه ای داشتم نه ایشان.
تا آن زمان فقط چند مطلب از جمله یکی دو سرمقاله برای روزنامه کیهان نوشته بودم. البته کیهانی که آقایان سیدمحمدخاتمی، ماشاءالله شمس الواعظین و رضا تهرانی مسوول آن بودند. با این وجود می دانستم که انتشار یک روزنامه مستقل از سوی این جناح خیلی کمک کننده است. همانطور که می دانید بعد از سالهای ابتدایی انقلاب که فضای بازی برای مطبوعات ایجاد شد بعد از وقوع خشونت ها و ترورهای فراوان روزنامه ها به شدت محدود شدند. روزنامه های جمهوری اسلامی، اطلاعات، ابرار و کیهان و رسالت تا جایی که خاطرم است تنها روزنامه های موجود بعد از سالهای اولیه دهه ۶۰ بودند. رسالت آن روزها نشریه ای تقریبا انتقادی بود که البته حساسیت برانگیز هم شد. صفحه ۱۸ روزنامه کیهان هم مطالبی جدی در حوزه سیاست داخلی می نوشت و پرمخاطب بود.
پیشنهاد به موسوی خوئینی ها
ایرنا: اگر اشتباه نکنم در سالهای میانی دهه ۶۰ در همان صفحات روزنامه کیهان مصاحبه ای را با آقای مهندس مهدی بازرگان انجام داد که سر و صدایی به پا کرد؟
عبدی: بله چنین مصاحبه ای انجام شد. در مورد آقای منتظری مفصل مطلب نوشته شد. معدود یادداشت های خود من هم انتقادی بود. بعد از سال ۶۸ اما روزنامه ها کاملا محدودتر شدند. ابتدا تحولاتی در موسسه کیهان و به تبع آن روزنامه کیهان به وجود آمد و روزنامه اطلاعات هم محتوای خود را با تحولات قدرت در ایران هماهنگ کرد. برای مدتی اصلا نشریه جدیی نداشتیم. فقط «آدینه» بود که از سوی مجموعه روشنفکران بود ولی در فضای جامعه اثرگذاری عمومی نداشت.
پاییز آن سال وقتی به آقای موسوی خویینی ها پیشنهاد انتشار یک روزنامه را دادم تاکید کردم که «اگر می خواهید کاری در سیاست کشور انجام دهید راهش همین است». ولی خوب ایشان این پیشنهاد را نپسندید و من هم موقتا دنبالش نرفتم. همان سال آقای هاشمی رفسنجانی تصمیم به راه اندازی مرکز بررسی های استراتژیک نهاد ریاست جمهوری گرفت. به آقای خویینی ها هم پیشنهاد مشاور سیاسی دفتر رهبری را دادند. آقای خویینی ها هم را پذیرفت ،اما پس از مدتی از سمت مشاوره کناره گیری کرد.
در همان احوال آقای هاشمی پیشنهاد ریاست مرکز تحقیقات استراتژیک ریاست جمهوری را به آقای خویینی ها داد. ایشان مشورت هایی با دوستان خود کردند. دوستان هم گفتند که آقای خویینی ها این مسوولیت را بپذیرد تا مرکزی برای مطالعه در مورد مسائل کلان کشور ایجاد شود. از طرفی امکان داشت بتوانیم مشاوره هایی هم به آقای هاشمی و دولتش بدهیم.
البته دوستان در مجموع منتقد آقای هاشمی بودند اما همه از یک زاویه به ایشان نقد نداشتند. این جمع در حقیقت جای افرادی بود که دولت و سایر دستگاه های آن موقع چندان آنها را نمی پسندیدند و امکان راه یابی به مناصب اجرایی هم برایشان فراهم نبود. پژوهش های این مرکز هم عمدتا انتقادی بود و به گوش رییس جمهور هم می رسید. حتی یکبار که آقای هاشمی این گزارش ها را ژورنالیستی نامید. البته برای من هیچ وقت روشن نشد که آیا اینکه مطلبی ژورنالیستی است و توسط روزنامه نگاران نوشته شده دلیلی برای سخیف بودن و کم اهمیت بودنش است؟! ایشان البته دوست داشت این گزارش ها مواضع ایشان و دولتشان را تایید کند که اغلب هم چنین نمی شد.
تفاوت ما با جریان مسلط بر دولت ایشان این بود که ما از همان وقت می گفتیم مساله اصلی ایران سیاسی است نه اقتصادی. البته نه به این معنا که اقتصادش مشکل ندارد که صدالبته این طور نبوده و نیست. همین الان هم که پای صحبت های مردم بنشینید مشکل اقتصادی اصلی ترین دغدغه جامعه است. اما این حرف ما به شکل بدی تعبیر شد و ما را متهم به مقدم دانستن توسعه سیاسی بر توسعه اقتصادی کردند. در حالیکه ما چنین اعتقادی نداشتیم.
تحلیل ما از سقوط شاه این بود که او به دلیل پس افتادگی سیاسی نتوانست پیش برود. یعنی نظام اقتصادی و اجتماعی او پیشرفت داشت ولی تمام این ها باید تحت مدیریت نظام سیاسی باشد. طبیعی است که وقتی یک موتور ماشین ژیان را به جای موتور یک کامیون نصب می کنید نمی تواند این بار را بکشد و متوقف می شود. کامیون قدرتمند است ولی موتور ژیان برای آن ساخته نشده است، این موتور همان نظام سیاسی شاه بود که توان حمل این بار را نداشت.
در زمان ریاست جمهوری آقای هاشمی ما معتقد بودیم که ساخت سیاسی فعلی قادر به پیش بردن جامعه نیست. بلکه باید یک نظام مشارکتی شکل بگیرد و مردم و نخبگان در آن حضور داشته باشند. بنابراین توسعه اقتصادی آن دوران را نامتناسب با توسعه سیاسی و اجتماعی موجود می دانستیم. به همین خاطر می گفتیم سیستم سیاسی کشور در سال ۶۸ و پس از تغییر قانون اساسی عقب گرد کرد.
قبل از آن دو جناح قدرتمند در سیستم موجود بود که می توانستند حداقل درون خود با یکدیگر رقابت کنند. ولی از آن سال به بعد در عمل یکی از دو جناح سیاسی در مسیر حذف از قدرت قرار گرفت. شاهد هم بودیم که دولت آقای هاشمی اولین برنامه توسعه کشور بعد از انقلاب را طراحی و اجرا کرد اما در برنامه دوم مسیر پیموده شده در برنامه اول را کاملا متوقف کرد. یعنی آقای هاشمی در سال ۷۳ عملا برنامه تعدیل اقتصادی خود را کنار گذاشت. البته این تقصیر جناح چپ نبود چرا که نقشی در این کار نداشت.
اما به سال ۶۹ برگردیم. در آن سال انتخابات مجلس خبرگان بود. اتفاقی که افتاد این بود که جناح حاکم مصمم بود که ماهیت این مجلس مطابق خواسته هایش شکل گیرد. برای همین رد صلاحیت نامزدها در این دوره ۵ برابر دوره اول شد. در این دوره آمدند و تایید صلاحیت ها را به شورای نگهبان سپردند. چپ ها شروع به اعتراض کردند. مجمع روحانیون مبارز هم که طبعا در شکاف با جامعه روحانیت مبارز شکل گرفته بود به این کار اعتراض کرد و بیانیه ای در نقد این وضعیت منتشر کرد. انعکاس چنین اعتراضی غیر طبیعی هم نبود. چرا که اعضای مجمع روحانیون مبارز در دوران قبل از مقامات کشور بودند و این جریان یکی از بزرگترین نهادهای سیاسی کشور بود. اما این بیانیه را هیچ کدام از روزنامه های وقت چاپ نکردند. حتی کیهان که با آقای خاتمی بود هم اجازه این کار را پیدا نکرد.
نقد سیاست های شورای نگهبان
ایرنا: پس فکر تاسیس روزنامه سلام به این ترتیب به واقعیت تبدیل شد؟
عبدی: بله. وقتی مجمع روحانیون مبارز دید به عنوان یکی از مهم ترین نهادهای سیاسی امکان انتشار یک بیانیه را ندارد، به فکر دیگری افتاد.
ایرنا: متن آن بیانیه چه بود؟
عبدی: نقد سیاست های شورای نگهبان در رد و تایید صلاحیت ها. وقتی این بیانیه چاپ نشد مجمع متوجه شد که با خلایی ارتباطی در قدرت اجتماعی و سیاسی خود مواجه شده بطوری که دسترسی اش به افکار عمومی را نیز از او سلب کرده است. اینجا بود که به این نتیجه رسیدند که یک روزنامه داشته باشند. مجمع آقای موسوی خویینی ها را مامور تاسیس روزنامه کرد و ایشان نیز درخواست انتشار آن را به وزارت فرهنگ و ارشاد داد. اما در آن گیر و دار اتفاق مهم دیگری این بار در وزارت ارشاد افتاد. از سال ۶۸ آقای محسن امین زاده معاون مطبوعاتی و تبلیغاتی این وزارتخانه شد. ایشان شورایی مشورتی در این معاونت تشکیل داد که فکر کنم بین ۱۰ تا ۱۲ عضو داشت. اعضای شورا از مدیران کل معاونت مطبوعاتی، برخی اساتید دانشگاه مثل آقایان کاظم معتمدنژاد و نعیم بدیعی، و تعدادی از فعالان رسانه ای مثل آقای کیومرث صابری و هادی خانیکی و همین طور بنده تشکیل شده بود.
یکی از مباحث مطرح شده در جلسات این شورا پاسخ به این سوال بود که «سیاست مطبوعاتی ارشاد در شرایط جدید چه باید باشد؟». آن موقع همانطور که گفتم فقط چند روزنامه منتشر می شد و چند نشریه کم یا بی اثر. بعد از چند جلسه صحبت به اینجا رسید که برویم از آقای هاشمی رفسنجانی سوال کنیم. پیشنهاد به رییس جمهور وقت این بود که وقتی شما می خواهید توسعه اقتصادی ایجاد کنید این توسعه بدون گسترش ارتباطات و رسانه امکان پذیر نیست. در حالی که برنامه توسعه اقتصادی نوشته شده فقط به دو مساله اقتصاد و جمعیت توجه شده است و به سیاست و فرهنگ و ارتباطات توجهی نشده است .
من بر اساس تجربه ای که دو سال قبل آن یعنی در سال ۶۶ داشتم گفتم این کار را انجام ندهید. آن تجربه این بود که نهضت آزادی ایران درخواست حزب شدن خود را به کمیسیون ماده ۱۰ احزاب داد. من نماینده دادستان کل کشور در این کمیسیون بودم. ۴ عضو دیگر این کمیسیون شامل نماینده وزارت کشور، نماینده دیوانعالی کشور و دو نماینده مجلس بودند. بحث بر سر تایید یا رد درخواست نهضت آزادی بود. آقای محتشمی پور وزیر وقت کشور مطلبی را درست یا نادرست به استناد به نامه ای از امام به نهضت آزادی منتسب کرده بود. در این جلسه بحث زیادی بین اعضای کمیسیون درگرفت ولی نتیجه ای در بر نداشت. در نهایت قرار شد سراغ اشخاصی که نمایندگی شان را بر عهده داشتیم برویم و نظر آنها را جویا و طبق آن عمل کنیم. دو نماینده مجلس نزد آقای هاشمی رفتند، نماینده دیوانعالی کشور پیش آقای موسوی اردبیلی، نماینده وزارت کشور نزد آقای محتشمی پور و من هم سراغ آقای موسوی خویینی ها رفتیم. استنباط ما این بود که این مساله ای نیست که خود ما پنج نفر بتوانیم درباره آن تصمیم گیری کنیم و لازم است نظر بالادستی های خود را منتقل کنیم.
آقای موسوی خویینی از من پرسید نظر خودت چیست؟ گفتم این گروه مشکل قانونی برای انجام فعالیت ندارند و ما باید مطابق قانون عمل کنیم پس از توضیحات کافی ایشان گفتند نظر من هم همین است. وقتی سایر اعضای کمیسیون هم از روسای خود کسب تکلیف کردند جلسه رای گیری برگزار شد و درخواست نهضت آزادی با ۴ رای مخالف رد شد. تنها کسی که در این کمیسیون پنج نفره رای مثبت به فعالیت نهضت آزادی داد من بودم. به همین دلیل در شورای مشاوران معاونت مطبوعاتی هم گفتم از آقای هاشمی سوال نکنید چون نظر مثبتی نخواهید گرفت. گفتند پس چه کنیم؟ ما که نمیتوانیم این تصمیم را بگیریم.
گفتم پیشنهاد من این است که خود این معاونت تصمیم اصلی را بگیرد. اگر معتقد است روزنامه ها نباید توسعه پیدا کنند چنین وضعیتی الان در مطبوعات برقرار است و نیازی به اتخاذ روش جدیدی نیست. ولی اگر بنا بر توسعه مطبوعات است، شما در این جهت حرکت کنید. نگران هم نباشید اگر آقای هاشمی خوشش نیامد خودش بلد است جلوی کار را بگیرد. پس از گفت وگو تقریبا همه اعضا موافقت کردند و مصوب شد که مطبوعات توسعه یابد. اگر به سال های ۶۸ و ۶۹ نگاه کنید می بینید که نه تنها به نشریات متعددی مجوز داده شد، بلکه به آنها کمک هم داده شد تا رشد کنند. البته نمیخواهم بگویم که مجوز دادن به سلام و جهان اسلام ذیل این سیاست انجام شد، چرا که نمیتوانستند به این دو درخواست مجوز ندهند. ولی سیاست توسعه مطبوعات از آن سال ها شروع شد. ابتدا سلام به میدان آمد، بعد جهان اسلام، همشهری و سپس ایران. در واقع یک فضای مطبوعاتی جدید شکل گرفت.
سلام دو تومانی
ایرنا: سلام چه زمانی منتشر شد؟
عبدی: گمان می کنم سلام حدود ۱۳ پیش شماره طی سه ماه منتشر کرد تا بتواند شماره های اصلی و هر روزه خود را چاپ کند. نخستین پیش شماره از ۲۰ بهمن ۱۳۶۹ آغاز شد و شماره های اصلی از حدود اردیبهشت ۷۰. درباره نیروهای سلام عرض کنم که برخی از نیروهایی که به سلام آمدند سابقه کار مطبوعاتی داشتند از جمله آقای ابراهیم اصغرزاده که آن زمان نماینده تهران در مجلس بود ولی قبلا در کیهان بود.
آن وقت تمام روزنامه ها بعدازظهر روی دکه ها می آمدند. یعنی کادر آنها باید صبح ها سر کار می آمدند تا روزنامه بعدازظهر در دسترس مخاطبان قرار گیرد. اما این امکان برای نیروهای سلام مهیا نبود. خود من صبح ها در مرکز تحقیقات استراتژیک معاون بودم. دیدیم نمی توانیم صبح ها در دفتر روزنامه باشیم. در جلسه ای پیشنهاد انتشار روزنامه در صبح مطرح شد و من نیز حمایت کردم. اما گفتند کار نمی گیرد و مردم صبح ها روزنامه نمی خوانند. گفتم: من چنین اعتقادی ندارم. دنیا دنیای صبح است. انتشار روزنامه در عصر امر غلطی است که جامعه به آن عادت کرده و می توان آنرا تغییر داد.
در نهایت با انتشار صبح موافقت کردند بیشتر از روی اجبار بود. در آن جلسات پیشنهاد دیگری دادم که حرفم را گوش ندادند و این بود که آن موقع قیمت روزنامه ها دوتومان بود. من گفتم بهای سلام را پنج تومان قرار دهیم تا منبع درآمد خوبی از طریق تک فروشی ایجاد شود و بتوان امورات روزنامه را به راحتی چرخاند و دستمزد خوبی هم پرداخت. چون باور داشتم که باید به روزنامه نگاران پول خوب داد. اما گوش نکردند و سلام با همان نرخ دوتومان پا به مطبوعات گذاشت. در حالی که اگر از همان ابتدا بها را ۵ تومان تعیین می کردیم وضع خیلی تفاوت می کرد.
ایرنا: مگر در ادامه به مشکل مالی برخوردید؟
عبدی: حقوق ها خوب نبود. مثلا من به عنوان سردبیر این روزنامه حقوق ناچیزی در حد ۲۵ هزار تومان می گرفتم. البته این مبلغ به سال های پایانی کار سلام مربوط بود که درآمد خوبی محسوب نمی شد. اگر قرار بود ما تمام وقت کار کنیم و در جای دیگری نباشیم باید بیشتر می دادند. این حقوق در حد امرار معاش عادی و پول محدود برای اجاره خانه و این ها بود و آنقدر نبود که رفاهی برای روزنامه نگاران به ارمغان بیاورد.هر چند من بعدازظهرها به سلام می رفتم ولی حجم کار زیاد بود و خیلی وقت ها تا ساعت یک نیمه شب در تحریریه بودم.
ایرنا: حقوق دیگر همکاران سلام چقدر بود؟
عبدی: اخلاق من این بود که راجع به مسائل مالی هیچ وقت سوال نمی کردم.
کیهان را خراب کردند
ایرنا: تیراژ سلام چه تعداد بود؟
عبدی: شمارگان سلام به سرعت به ۶۰ تا ۷۰ هزار نسخه رسید ولی در جریان دوم خرداد ۷۶ بعضا به ۱۷۵ هزار نسخه در روز هم رسید. ولی مساله کلیدی سلام تیراژ آن نبود، بلکه خوانندگانش بودند. در تحقیقی که خود من انجام دادم هر نسخه سلام به طور میانگین توسط سه نفر خوانده می شد. از این مهم تر هم نکته ای وجود داشت و آن محتوای مطالب خوانده شده بود. طبق تحقیقی که انجام شد پنجاه درصد خوانندگان سلام سرمقاله آن را می خواندند در حالیکه فقط چهار درصد مخاطبان همشهری سرمقاله آن را مطالعه می کردند. سلام از نظر خوانده شدن سرمقاله فاصله بسیار زیادی با روزنامه هایی داشت که ۲۰۰- ۳۰۰ هزار نسخه تیراژ داشتند.
ایرنا: آن موقع همشهری این تیراژ را داشت؟
ع: علاوه بر همشهری، کیهان هم تیراژ بالایی داشت؛ کیهان را بعدا خراب کردند. اطلاعات هم فروشش بد نبود . البته همشهری داشت به سرعت جای این دو را می گرفت، ولی خب همشهری روزنامه ای نبود که بخواهد سرمقاله پر و پیمانی داشته باشد. کادر سلام از نظر محتوایی محصول قابل قبولی بود ولی به لحاظ شکلی تجربه قبلی حرفه روزنامه نگاری نداشتند. شاید برای شما عجیب باشد ولی جوانی در بخش توزیع بود که دیپلم داشت. یک روز به اتاق من آمد و گفت: می خواهم به تحریریه بیایم.
گفتم: آنجا چه کار می توانی بکنی؟
پاسخ داد: من در این مدت روزنامه نگاری را یاد گرفته ام.
گفتم: یک مطلب بنویس.
نوشت و دیدم خطش هم قشنگ است. دو سوژه به او سفارش دادم دیدم خوب نوشت. او را به تحریریه معرفی کردم. بعد چند سال روزنامه نگار خوبی شد. الان هم مدیر روابط عمومی جای خوبی است!
منظور اینکه در آن سالها فقط دو روزنامه کیهان و سلام توانستند نیروهای خوبی تربیت کنند. خود من در سلام سعی می کردم بیشتر از فارغ التحصیلان روزنامه نگاری استفاده کنم. خیلی از این نیروها بعد از سال ۷۶ که سلام تا حدی از تک و تاب افتاد راهی روزنامه های اصلاح طلبی شدند که به تازگی پا به میدان گذاشتند.
ایرنا: مطالب سلام چطور تهیه می شد؟
عبدی: روزنامه بیشتر حول محور سرمقاله و یادداشت ها و مقالات و خبرهای ویژه می چرخید. البته بخش های دیگری هم داشت. مثلا سرویس گزارش آن دست آقای اکبر اعلمی بود. سرویس خارجی اش در اختیار آقای وفا تابش بود که بخش اثرگذاری هم بود. سرویس اقتصادی اش هم ابتدا دست من بود ولی بعد به آقای علی مزروعی داده شد.
ایرنا: یادم هست گزارش های صفحه پنج روزنامه سلام شدیدا سیاست های تعدیل اقتصادی دولت آقای هاشمی را نقد می کرد؟
عبدی: لزوما هماهنگی محتوایی دقیقی در همه زمینه ها در سلام حاکم نبود. مثلا ما سیاست های اقتصادی وقت را بیشتر از نظر تکنیک و نحوه اجرا نقد می کردیم. مصاحبه هایی هم با آقایان عزت الله سحابی و طبییان داشتیم. ولی صفحه آقای اعلمی سیاست های تعدیل را بیشتر از نظر محتوا و مبنایی چپ نقد می کرد. صفحاتی مانند الو سلام و پیدا و پنهان هم داشتیم.
ایرنا: الو سلام جز مطالب پرطرفدار آن وقت بود. این مطلب چطور تهیه می شد؟
عبدی: الو سلام فرمی داشت که آقای گلابی هر یک از پیامهای ضبط شده را در یک فرم می نوشت. بعد همه را من نگاه می کردم. در صورت نیاز کمی ویرایش می شد هم به لحاظ ادبی و هم حقوقی. بعضی هایش هم نظر سردبیری به آن اضافه می شد. در واقع بخش مهم این ستون جوابهای سردبیری به آن بود. اگر پاسخ و یا حتی اصل پیام می توانست مساله ساز باشد نظر آقای موسوی خویینی ها هم دریافت می شد. ولی سطح و کیفیت کار ان قدر بالا بود که وقتی من نبودم آقای موسوی خویینی ها خودشان این کار را انجام می دادند.
ایرنا: مخاطبش عام بود؟
عبدی: نخبگان هم بودند. پاسخ هایی را که من در الو سلام می نوشتم با فونت بزرگتر و سیاه کار می شد.
خودمان هم به الو سلام تلفن می زدیم
ایرنا: همه الو سلام تلفن خوانندگان این روزنامه بود؟
عبدی: خیر! همه اش تلفن های مردم نبود. در موارد اندکی خودمان هم تلفن می زدیم! برای ما اینکه شخصی تلفن بزند و پیامی بگوید الزامی نبود. چون مسوولیت انتشار این مطالب در نهایت بر عهده ما بود نه تلفن کننده ها. اما خیلی احمقانه است اگر کسی فکر کند مطالب منتشره در این بخش ساختگی و غیرواقعی بود. چون اگر این طور بود این صفحه هیچ وقت تا این حد جذاب نمی شد. کسانی که این حرف را می زنند نمی دانند که اگر خودت بخواهی دو تا از این حرف ها را بنویسی باید از صبح تا شب رویش کار کنی و ما هم بیکار که نبودیم.
ایرنا: برای مثال اگر یکی از همکارانتان به بازار رفته بود و یک نابسامانی را دیده بودید آن را به عنوان الو سلام منتشر می کردید؟
عبدی: خیر. معمولا می گفتم زنگ بزنید و بگویید. البته خود من هم گاهی مشکلاتی را که در جامعه وجود داشت می نوشتم. اما این چه مشکلی دارد؟ من هم یک شهروندم و دوست دارم مشکلات را بنویسم. گاهی حجم الو سلام به یک و نیم صفحه می رسید. آیا اصلا شدنی است یک و نیم صفحه را بتوان از خود نوشت؟ اتفاقا یک بار وزارت اطلاعات وقت گفت همه این بخش را خودتان می نویسید و کسی به شما تلفن نمی کند. مهم تر از سوالات و انتقادات خوانندگان؛ پاسخ هایی بود که ما به آن می دادیم.
این ظرفیتی است که الان در توئیتر دیده می شود. جذابیت توئیتر در این است که شما می توانید مطلبی را کوتاه، جذاب و خودمانی برای دیگران بگویید. الوسلام در واقع یک توئیتر روزنامه ای بود. حجم مطالب رسیده آن قدر زیاد بود که ما هر روز یک صفحه به آن اختصاص می دادیم. بسیاری هم آن را می خواندند. چون جذاب و جالب بود. هدف این صفحه هم این نبود که سر مخاطبان را کلاه بگذارد. فرقی هم نداشت کسی که این مطلبش در این صفحه آورده می شد مثلا یک کارمند دولت باشد یا سردبیر و مدیرمسوول سلام. چرا که سردبیر و مدیرمسوول سلام هم شهروند بودند و حق بیان مشکلاتشان را داشتند. آنهایی که این صفحه را متهم به جعلی بودن کردند هدفشان کاهش اعتبار آن بود. ما هم کاری به این اتهامات نداشتیم و ستون پویایی خاص خود را داشت.
ایرنا: به غیر از الو سلام ستونی هم به نام «نگاه سردبیری» داشتید. قصه آن چه بود؟
عبدی: اینجا دیگر نامه های شهروندان به سلام آورده و پاسخ داده می شد. البته یکی دو تا از این نامه ها را خود من نوشته بودم با همان منطقی که در سوال قبلی خدمتتان عرض کردم. اما دیگر مانند سلام پیام ها کوتاه و ده بیست کلمه ای نبود بلکه مثلا یک نامه ۵۰۰ کلمه ای هم منتشر و پاسخ آن توسط خود من داده می شد. مثلا درباره سهمیه های دانشگاه من در سه نامه به این موضوع پرداختم و جواب هر سه را نیز دادم. اما چون یک شهروند بودم می توانستم این نامه را بنویسم و چون سردبیر بودم در جایگاهی بودم که پاسخ آن را بدهم.
بگذارید خاطره ای تعریف کنم. می گویند آقای سپهبد بوذجمهری در دوره رضا شاه، همزمان شهردار تهران و فرمانده باغ شاه بود. جایی می گوید صبح که به شهرداری می رفتم نامه ای خطاب به خودم در باغ شاه می نوشتم که آقای سپهبد بوذجمهری لطفا در باغ شاه فلان اقدام را انجام دهید. بعدازظهر که به باغ شاه می آمدم جواب آن نامه را می دادم که متاسفانه این کار را نمی توانیم انجام دهیم یا اینکه حتما اقدام می شود. البته ممکن است کسانی بگویند این کار عباس عبدی اخلاقی نبوده است. اما آنچه اخلاقی نیست تضییع حقوق دیگران است.
ایرنا: گزارشهای صفحه ۵ هم معمولا خواندنی بود؟
عبدی: بله. البته آقای اکبراعلمی زاویه دید متفاوتی با بخش سرمقاله و اقتصاد داشت. ولی خوب مخاطبان خاص خود را داشت و همه در یک مجموعه بودند.
ایرنا: چطور؟ چون منتقد سیاست های تعدیل اقتصادی آقای هاشمی بود؟
عبدی: بله. ما در سردبیری دیدگاه متفاوتی داشتیم. نقد ما به سیاست تعدیل تکنیکی بود ولی آقای اعلمی منتقد ایدئولوژیک سیاست تعدیل بود. یادم می آید سال ۷۳ که قیمت ارز گران شد یکمرتبه تورمی شدید به وجود آمد. دولت هم جلوی صادارت رب را گرفت. چون شوروی از هم پاشیده بود مقدار زیادی رب به جمهوری های آن و همین طور عراق و دیگر کشورهای منطقه صادر می شد. دولت برای مهار قیمت رب صادرات آن را قدغن کرد. من یادداشتی در سلام نوشتم که این چه کاری است بگذارید رب صادر شود. در عوض تولید داخل را زیاد کنید. این یادداشت را هم معمولا بدون نام منتشر می کردم. علت این یادداشتم هم این بود که معتقد بودم مردم می توانند به راحتی حجم مورد نیاز رب که هم کفاف داخل را بدهد هم به مقدار زیاد صادر شود و درآمد زا باشد را دارند. در واقع این نقد ایدیولوژیک نبود، بلکه یک نقد فنی و علمی بود.
ایرنا: سلام در شکل صفحه آرایی روزنامه های آن زمان تفاوتی ایجاد کرد؟
عبدی: بله. صفحه اول روزنامه های آن موقع پر از تیتر و عکس های مختلف و شلوغ بود. اما سلام وقتی تیتر مطلبی را در صفحه نخست می آورد حتما بخشی از مطلب را هم در این صفحه منتشر می کرد با این شیوه تعداد تیترها و عکس های صفحه نخست به شکل محسوسی کم و شکل آن جذابتر شد.
ایرنا: مسوول صفحه آرایی که بود؟
عبدی: نام خانوادگی اش را خاطرم نیست. ما ایشان را «حسین آقا» صدا می زدیم. صفحه آرای روزنامه کیهان بود و با تیمش آمده بود. خیلی هم زحمت می کشید. چون آن موقع رایانه که نبود و همه چیز باید با دست چیده و صفحه آرایی می شد. بعد از سال ۷۶ بود که صفحه آرایی رایانه ای وارد شد. حسین آقا هر شب سر حوصله می نشست و کار صفحه آرایی را با دست انجام می داد. صفحه یک را هم معمولا با هم می بستیم. صفحه دو را خودش می بست و سایر صفحات را می داد به همکارانش.
ایرنا: روزنامه کی به چاپخانه می رفت؟
عبدی: نهایت تا یک و نیم شب به دست چاپخانه می رسید.
هاشمی در طول عرض رهبری بود نه در طول ایشان
ایرنا: دوباره کمی به گذشته برگردیم. واکنش آقای هاشمی به رد صلاحیت های سال ۶۹ شورای نگهبان چه بود؟
عبدی: من اطلاعاتی در این باره ندارم و از سویی علاقه ای هم به ورود به جزئیات ندارم. ولی آن وقت اگر آقای هاشمی تصمیمی را می خواست عملی کند کسی با او مخالفت نمی کرد. وضعیت آقای هاشمی مثل سالهای منتهی به فوتش نبود. اقای هاشمی آن موقع از حیث قدرت در عرض رهبری بود نه در طول رهبری. حتی اگر ایشان آن موقع خودش را در طول رهبری معرفی می کرد واقعا این طور نبود چون ایشان اگر نظری داشت حتما آن را اجرایی می کرد. ولی خب در جریان حذف جناح چپ از خبرگان و مجلس اگر آقای هاشمی می خواست می توانست اقدامات موثری بکند اما ایشان همیشه سعی داشت خودش را کنار بکشد و بگوید دیگران دارند این کارها را می کنند و من در آن دخیل نیستم. آقای هاشمی آن وقت همه کاره مجلس خبرگان بود.
ایرنا: شما آن موقع بزرگترین منتقد آقای هاشمی بودید. به همین خاطر روانه زندان شدید؟
عبدی: خیر. زندان رفتنم ربطی به آقای هاشمی نداشت. من در قضیه انتشار خبر بیماری آقای منتظری بازداشت شدم.
ایرنا: چرا روی سلام آنقدر حساسیت وجود داشت؟
عبدی: مشکل این بود که در بین ۶، ۷ روزنامه آن موقع حرف های سلام متفاوت بود. سلام نقد می کرد و برخی این نقدها را برنمی تابیدند. آن موقع هم به جای اینکه آقای موسوی خویینی ها را مورد بازخواست قرار دهند حملاتشان را متوجه من می کردند. چون من در فضای عمومی فعال تر بودم یا ضربه پذیرتر بودم. به هر حال سردبیر نقش محوری تری در یک رسانه دارد تا مدیرمسوول. اما عده ای فکر می کردند چون من در دوره آقای هاشمی به زندان رفته ام دیگر از دست ایشان عصبانی هستم و با ایشان بد شده ام. در حالی که اغلب نقدهای من به آقای هاشمی متعلق به قبل از زندان رفتنم بود نه بعد از آن. بگذارید مخلص کلام را بگویم آن موقع این که بشود از روی خیرخواهی از یک مقام سیاسی انتقاد کرد معنایی نداشت. یعنی فرد نقاد را دشمن نقد شونده می دانستند البته هنوز هم همین طور است.
ایرنا: یعنی الان این رویکرد مقامات تفاوتی نکرده است؟
عبدی: کما بیش همان وضعیت است ولی نقد کردن و شنیدن کمی عادی تر شده است. یعنی مسوولین تصور می کنند اگر کسی نقدشان کرد حتما با آنها دشمنی و خصومت شخصی دارد. در حالیکه نقد از دو حالت خارج نیست. یا وارد است یا وارد نیست. اگر وارد است خوب آن مقام یا نهاد باید در اصلاح رفتارش قدم بردارد که این به نفع او است. و اگر هم وارد نیست که آن شخص یا نهاد می تواند آن را به طور شفاف پاسخ بگوید و افکار عمومی را روشن سازد.
ایرنا: من چند واقعه را می گویم و از جنابعالی می خواهم موضع گیری روزنامه سلام و واکنش دستگاهها را نسبت به آن بیان کنید؟
عبدی: بفرمایید.
ایرنا: ناآرامی های ابتدای دهه ۷۰ در مشهد و قزوین و اسلام شهر. آن موقع روزنامه سلام لقب آوانگارد در زمینه انتشار این مطالب گرفته بود؟
عبدی: آوانگارد یعنی چه؟ ما روزنامه بودیم و کارمان نوشتن و انتشار اخبار جامعه بود. من همان موقع پنج یادداشت درباره این اعتراضات در سلام نوشتم با عنوان از «لس آنجلس تا قزوین». بعد ها آن را در مجموعه یادداشتی به همین نام منتشر کردم. اما یادداشت شماره شش را که می خواستم منتشر کنم، همین آقای روحانی که آن موقع دبیرشورایعالی امنیت ملی بود جلوی آن را گرفت.
ایرنا: یعنی جلوی چاپ آن شماره از روزنامه را گرفتند؟
عبدی: نه. روزنامه منتشر شد. جلوی ادامه انتشار آخرین شماره اش گرفته شد.
ایرنا: آن یادداشت چاپ نشده را هنوز هم دارید؟
عبدی: خیر. آن موقع دستی می نوشتیم. نمی دانم چه شد. نوشته های من آن موقع هم مثل الان بود. در آن تمجید یا فحش دیده نمی شود. یک ساخت مشخصی داشت و دارد. یعنی مخاطبی که آن را می خواند احساس خشم نمی کند بلکه احساس میکند به او احترام گذاشته شده و دارد با منطق با او صحبت می شود. این یادداشت ها برای سلام خوب بود. سعی می کردیم مطالب دیگر روزنامه هم چنین چارچوبی را داشته باشد. یعنی دروغ، توهین یا غلط در آن نباشد. اگر هم در مواردی این رعایت نشده بود در اسرع وقت آن را اصلاح می کردیم. طبیعی بود سلام در جامعه ای که روزنامه های درست درمانی که انتقاد بکنند وجود نداشت خیلی دیده شود. اما برخی می گفتند عبدی با آقای هاشمی دشمنی دارد که چنین مطالبی را علیه او می نویسد. در حالی که من نسبت به ایشان چنین حسی را نداشتم و اگر آقای هاشمی در چند مورد به پیشنهادهای من گوش کرده بود وضعیت خیلی بهتری پیدا می کرد.
ایرنا: در چه مواردی؟
عبدی: یکی مربوط به نیمه دوم سال ۷۶ یعنی بعد از پایان دوره ریاست جمهوری اش بود. پیشنهاد کردم که در مجمع تشخیص مصلحت بالای دست آقای خاتمی ننشیند. این حرف را به یکی از نزدیکان آقای هاشمی گفتم و آقای محمدعطریانفر هم شاهد است. گفتم اگر شما همین الان از قدرت کنار بروید یک روزی می توانید در این ممکلت گره ای را باز کنید که هیچ کس دیگر قادر به باز کردنش نیست. اما ایشان مسیر خودش را رفت و با حضور در مجمع کماکان حضورش در قدرت را تداوم بخشید.
بعد از آن در انتخابات مجلس ششم صریح و روشن به ایشان پیشنهاد دادم که شخصی که ۸ سال رییس جمهور و ۸ سال رییس مجلس بوده نباید دوباره به ساخت رسمی قدرت برگردد و اگر چنین کند عوارض زیادی دامن او را خواهد گرفت و معنای بدی در ذهن جامعه متبادر خواهد شد. اما ایشان باز هم این ایده را نپسندید. این منطق را نه فقط برای آقای هاشمی بلکه برای آقای خاتمی که علاقه داشتم به ایشان بکار بردم. شما قانون بازنشستگی را نگاه کنید. منطقی پشت سر آن نهفته است. همه جای دنیا روسای جمهور پس از پایان دوره شان به زندگی عادی خود برمی گردند. با همین منطق در انتخابات ۸۸ هم به آقای خاتمی توصیه کردم حضور پیدا نکند. البته این یکی از دلایل مخالفت من با حضور آقای خاتمی در آن انتخابات بود.
ایرنا: گفته می شود جنابعالی اواخر سال ۷۵ که بحث نامزدی آقای خاتمی در انتخابات ریاست جمهوری مطرح می شود به همراه آقای محسن کدیور در جلسه ای ایشان را فاقد مقاومت لازم برای چنین پستی می دانستید؟
عبدی: خیر. چنین چیزی صحت ندارد. ما سال ۷۶ اصلا فکر نمی کردیم که آقای خاتمی بتواند رای بیاورد که بخواهیم چنین حرفی را بزنیم. هدف از نامزدی آقای خاتمی فقط یک تمرین و حضور سیاسی برای انتخابات آینده بود.
شش ماه انفرادی بودم
ایرنا: خبر بیماری آقای منتظری چه طور به این رسانه راه پیدا کرد؟
عبدی: من اطلاعی ندارم. چون آن موقع در بازداشت بوم. ماهها بعد که آزاد شدم هم دیگر آن قضیه کهنه شده بود. در دوران بازداشت نیز به روزنامه ها دسترسی نداشتم.
ایرنا: زندانتان چقدر طول کشید؟
عبدی: ۸ ماه. شش ماهش انفرادی بود.
ایرنا: پس علت زندان رفتنتان چه بود؟
عبدی: در قضیه بیماری آقای منتظری سلام خبری را به نقل از آقای فلاحیان وزیر اطلاعات وقت منتشر کرد. وزیر اطلاعات هم از ما پرسید شما این خبر را از کجا آورده اید؟ آقای خویینیها پاسخ داده بود؛ همان طور که شما منابعی برای کسب اخبارتان دارید ما هم منابع خبری خاص خود را داریم. او هم عصبانی شد و چون نمی توانست آقای خویینی ها را بازداشت کند، گفت که عبدی را بگیرید. حتی تا سه روز من حکم بازداشت نداشتم که برای آقای بازداشتکنندگان یک آبروریزی فاجعه بار بود.
ایرنا: موضع سلام در قبال انتخابات مجلس چهارم چه بود؟
عبدی: روزنامه سلام در آن ایام دو واکنش داشت. واکنش نخست مخالفت با رد صلاحیت های نامزدها توسط شورای نگهبان بود. از این نظر هم مواضع متفاوتی با دیگر روزنامه های آن زمان داشت چرا که روزنامه های دیگر معمولا به این مساله ورود پیدا نمی کردند. اما وقتی انتخابات انجام شد ارزیابی ما با بقیه جناح چپ متفاوت بود. ما اعتقاد داشتیم که شورای نگهبان و حاکمیت با رد صلاحیت نامزدهای چپ اشتباه بزرگی کردند. چرا که شکست جناح چپ در این انتخابات خیلی ارتباطی با رد صلاحیت نامزدهای آنها نداشت. یعنی بدون رد صلاحیت هم راست آن انتخابات را می برد. مبنای تحلیلمان هم این بود که مردم هر جا که جناح چپ حاکم بوده از آن خسته و به جناح راست رای داده اند و بالعکس. به عبارتی مردم علیه وضع موجود رای دادند و چون چپ در مجلس سوم اکثریت بود تقریبا به همین نسبت مجلس چهارم معکوس شد. من این را همان موقع در سلام طی تحلیلی نوشتم و با ذکر جزییات نشان دادم. مردم از وضع موجود ناراحت بودند و به عکس آن رای می دادند. به همین دلیل روزنامه سلام در انتخابات مجلس چهارم درباره نتیجه آن موضع منفی نگرفت. چون می دانست جناح چپ شکست خورده است و اتهام جرزنی کار درستی نیست.
ایرنا: موضع سلام در قبال انتخابات ریاست جمهوری در سال ۷۲ چه بود؟ بین آقایان اکبرهاشمی و احمدتوکلی کدام یک را ترجیح می دادید؟
عبدی: تقریبا بی موضع بودیم. چون عملا رقابتی در کار نبود. ولی چون پیش از ان روابط با آقای هاشمی خراب شده بود؛ طوری شد که مجمع روحانیون مبارز حاضر نشد بیانیه بدهد و مردم را به مشارکت در انتخابات دعوت کند. شاید دلیلش دلخوری آنها از هاشمی به خاطر موضع ایشان در انتخابات دومین دوره مجلس خبرگان رهبری و چهارمین انتخابات مجلس شورای اسلامی بود. البته بسیاری از اعضای مجمع به صورت شخصی بیانیه ای دادند و مردم را به رای دادن به آقای هاشمی دعوت کردند. اما حاضر نشدند بیانیه ای به صورت جمعی و تحت نام مجمع روحانیون مبارز را در حمایت از ایشان صادر کنند.
فکر کنم چیزی حدود شصت تا هفتاد درصد اعضای مجمع به صورت حقیقی و شخصی از هاشمی حمایت کردند. اما آقای هاشمی به نمازجمعه آمدند و به جای تشکر از این افراد یا حتی سکوت، پاسخ خیلی بدی را داد و مطلبی به این مضمون گفت که اینها از من حمایت کردند. در حالی که من نیازی به حمایت آنها نداشتم. اعضای مجمع مانده بودند چه پاسخی به آقای هاشمی بدهند. البته احمد توکلی هم رای ایشان را شکست و در واقع سقوط آقای هاشمی از آن موقع شروع شد. اما سلام در آن انتخابات از آقای توکلی که قطعا حمایت نکرد، ولی از آقای هاشمی هم حمایتی نکرد. مردم را هم به شرکت یا عدم شرکت در آن انتخابات دعوت نکردیم، چرا که رقابتی نبود.
ایرنا: چرا آن موقع خود مجمع نامزدی را به طور مستقل معرفی نکرد؟
عبدی: اصلا آن وقت به فکر کسی نمی رسید که بخواهد چنین کاری بکند. چون فضا رقابتی نبود. اگر مجمع می خواست چنین کاری کند سال ۶۸ باید می کرد ولی آن موقع هم نکرد، چون می دانست با توجه به جو سال ۶۸ برنده انتخابات کسی جز آقای هاشمی نبود و اصولا او را قبول هم داشتند. ما خودمان در مجلس دوم و سوم از نامزدی اقای هاشمی حمایت کرده بودیم.
استفاده از شکاف راست سنتی با کارگزاران
ایرنا: در انتخابات مجلس پنجم موضع روزنامه تان چه بود؟
عبدی: در این دوره حزب کارگزاران سازندگی تشکیل شد. مجمع به شکل یک شخصیت حقوقی باز هم در این انتخابات شرکت نکرد. اما روزنامه سلام فعال بود. فعال به این معنی که از شکاف بین ساخت رسمی قدرت که بیشتر در سیطره راست سنتی بود با کارگزاران سازندگی استفاده و آن را تشدید کرد. راست سنتی حاضر نشد حتی ۵ نماینده را در لیست تهران خود به کارگزاران اختصاص دهد و فکر می کرد به تنهایی می تواند مجلس را در اختیار کامل خود بگیرد. کارگزاران هم از این اقدام ناخرسند شدند و از راست سنتی جدا شدند. سلام در آن مقطع تنها رسانه سیاسی بود که سوار این جریان شد و سعی کرد این شکاف را تشدید و راست سنتی و کارگزاران را از یکدیگر متمایز کند که در این کار نسبتا موفق هم بود. اما سال ۷۵ که تمام شد فشار به روزنامه سلام هم افزایش یافت.
ایرنا: از سوی چه نهادی؟
عبدی: وزارت اطلاعات. البته اینجا نکته ای وجود داشت. هر موقع بین وزارت اطلاعات آقای فلاحیان و دادگاه ویژه روحانیت که آقای ری شهری رییسش بود اختلاف وجود داشت نان سلام در روغن بود و بالعکس. یعنی این شکاف باعث می شد که در مسائلی که برای سلام پیش می آمد یکی از آنها طرف ما را بگیرد. اما اگر روزی این دو نهاد به وحدت می رسیدند دمار از روزگار سلام در می آوردند. سال ۷۵ این دو به وحدت رسیدند و کار برای سلام دشوار شد. در ابتدای آن سال هر دو سلام را تهدید کردند که اگر همین طور پیش برود تعطیلش می کنند و به طور مشخص گفتند که عبدی دیگر حق ندارد در سلام مطلب بنویسد. آن موقع بسیاری از سرمقاله ها و یادداشت های سلام توسط من نوشته می شد ولی اسم نویسنده پای آن نمی خورد.
ایرنا: این موضوع به آقای موسوی خویینی ها ابلاغ شد؟ تاریخ دقیقش را می دانید؟
عبدی: دقیقا یک تیر۷۵ یعنی درست همان روزی که چهل ساله شدم. من آن موقع یادداشت هایی سریالی را با موضوع خاطرات ۸ ماه زندانم در سال ۷۲ را نوشتم. اسم ستون «انسان بی پناه» نام داشت که بعدا در کتاب از لس آنجلس تا قزوین هم عینا آورده شد. با این ابلاغ غیررسمی این ستون هم تعطیل شد. آقای موسوی خویینی ها هم به طور کامل فتیله سلام را پایین کشید. چه در سرمقاله و یاداشت و چه در الو سلام. حتی تصمیم گرفت سلام را تعطیل کند، چرا که اعتقاد داشت وقتی نمی گذارند چیزی بنویسیم انتشار ما دیگر چه توجیهی دارد.
برای این کار جلسه ای در سلام تشکیل شد. من مخالفت خود با بستن سلام را اعلام کردم و خطاب به آقای خویینی ها گفتم شما انتشار سلام با همین کیفیت را ادامه دهید و مطمئن باشید این وضعیت استمرار نخواهد داشت. این پیشنهاد مورد موافقت قرار گرفت و سلام تدوام یافت. شما اگر آرشیو سلام در سال ۷۵ را ملاحظه کنید می بینید که در سراسر تابستان این روزنامه فقط چند یادداشت منتشر کرده است. در آن مقطع سلام به صورت یک روزنامه بی خاصیت در آمده بود. اما پاییز همان سال ورق برگشت چرا که دوباره بین دادگاه روحانیت و وزارت اطلاعات شکاف ایجاد شد.
ایرنا: دلیلش چه بود؟
عبدی:آقای ری شهری رییس وقت دادگاه ویژه روحانیت فکر کرد بیاید و نامزد رییس جمهوری شود. بنابراین موضع آزادتری گرفت و دوباره راه سلام باز شد. برای ما واضح بود که او در این شرایط به سلام گیر نخواهد داد، چرا که می خواست رییس جمهور شود و باید افکار عمومی را در جهت رای دادن به خود بسیج می کرد. برای همین ما دوباره فتیله سلام را بالا کشیدیم و مجددا تبدیل به یک روزنامه جاندار شد. اواسط نیمه دوم سال که آقای خاتمی نامزد شد کار ما از قبل هم قوی تر شد.
ایرنا: نقش سلام در انتخابات ۷۶ چه بود؟
عبدی: من در انتخابات از کانال دیگری حضور داشتم که ربطی به سلام نداشت. جلساتی با تعدادی از دوستان از حدود سال ۷۳ با آقای خاتمی داشتم که بحث دیگری را می طلبد. از آن دوران چند ماه پیش از انتخابات چیز خاصی یادم نیست. بویژه چند ماه را درگیر تصادف و فوت همسرم و جمع و جور کردن بچه هایم بودم. اما سه نظرسنجی که داشتیم را یادم می آید. آن موقع خب هیچ کس فکر نمی کرد آقای خاتمی رای بیاورد. یکی از نظرسنجی ها اوایل فروردین ۷۶ بود. دیگری در اوایل اردیبهشت و سومی در اواخر اردیبهشت.
این نظرسنجی ها هم فقط مربوط به شهر تهران بود. نظر سنجی نخست بیانگر آن بود که خاتمی با فاصله زیاد انتخابات را به آقای ناطق نوری خواهد باخت. نظرسنجی دوم اما شانسی را در مسیر رشد آرا برای آقای خاتمی پیش بینی می کرد. اما نظر سنجی سوم بسیار روشن بود که خاتمی حداقل در تهران پیروز می شود و من چون معتقد به مرجعیت رای تهرلن در کشور بودم تحلیلی در سلام نوشتم و پیش بینی کردم که آقای خاتمی با حدود ۶۰ درصد رای نتیجه را از آن خود خواهد کرد. البته نظر سنجی این ۶۰ درصد را نشان نمی داد ولی تحلیلم این بود که با توجه به شیب تند افزایش آرای آقای خاتمی در روزهای پایانی ایشان بازی را خواهد برد. این تحلیل را چهارشنبه ۳۱ اردیبهشت ۷۶ یعنی دو روز مانده به برگزاری انتخابات در سلام نوشتم. آن موقع سلام به بالاترین حد تیراژ خود رسیده بود. آن شماره هم چون مربوط به آخرین روز تبلیغات انتخاباتی بود پر از تبلیغ به نفع آقای خاتمی بود. اما این شماره هیچ وقت به روی دکه نیامد و در چاپخانه توقیف شد. چون از اثرگذاری آن به نفع خاتمی می ترسیدند.
ایرنا: آن شماره را برای خودتان نگه نداشته اید؟
عبدی: خیر. اولا اجازه چاپ داده نشد بعلاوه آن موقع مثل الان رایانه ای نبود و همه چیز دستی بود و بنده نمی دانم که چیزی از آن مانده است.
ایرنا: واکنش روزنامه سلام در قبال قتلهای زنجیره ای چه بود؟
عبدی: ریشه این قضیه مربوط به قبل از دوم خرداد ۷۶است. یادم هست پیش از آن وقتی خبر قضیه ناپدید شدن فرج سرکوهی در روزنامه گفتند، حدس زدیم چه اتفاقی افتاده است. ولی کسی جرات نمی کرد درباره آن بنویسد چون اطلاعات قطعی هم نداشتیم. یا قضیه اتوبوس ارمنستان یا دو خانمی که در قم دستگیر شدند یا دیگرانی که به قتل رسیدند. تحلیل این وقایع قبل از ۷۶ هم برای ما دشوار نبود. چون بخش عمده ای از دوستان قبلا در وزارت اطلاعات کار کرده بودند و با این مسائل آشنایی داشتند. ولی واقعیت این است که در فضای رسانه ای قبل از ۷۶ نه می توانستیم این موارد را در سلام بنویسیم و نه امکان اثبات آنها را داشتیم. اما بعد از ۷۶ وضع تغییر کرد. روزنامه های فراوانی به میدان آمدند و مانند گذشته کنترل آنها در عمل دیگر امکان پذیر نبود.
از همان روزهایی که این قتل های زنجیره ای رخ داد ما تقریبا مطمئن بودیم قضیه از کجا آب می خورد. بعدها فهرستی منتشر شد از افرادی که قرار بود به قتل برسند و من هم جزو آنها بودم. در مورد افشای قتل های زنجیره ای اما روزنامه « صبح امروز» آقای سعید حجاریان پر و پیمان تر بود. اما سال بعد در بحث اصلاح قانون مطبوعات سلام بهتر از بقیه ظاهر شد و آن نامه را منتشر کرد.
ایرنا: آقای حجاریان هم مزد پرداختن به این قتل ها را گرفت؟
عبدی: بله. سیاست است دیگر.
کوی دانشگاه به راحتی می توانست اتفاق نیفتد
ایرنا: آن نامه صحت داشت؟
عبدی: صددرصد.
ایرنا: آقای اکبرخوش کوشک از متهمین آن پرونده در گفت و گو با انصاف نیوز گفته بود یکی از اعضای وزارت اطلاعات آن نامه را سرقت کرد و به سلام داد. سلام هم آن را منتشر کرد و واقعه کوی دانشگاه رخ داد؟
عبدی: این ارتباط دادن به نظرم بی ربط است. کوی دانشگاه خیلی راحت می توانست اتفاق نیفتد. بعید می دانم این ها چنین برنامه ریزی پیچیده ای داشته باشند. در رابطه با کوی دانشگاه از روز شنبه ۱۹ تا دوشنبه ۲۱ تیر این ها کاملا منفعل شده بودند و برایشان یک جهنم درست شده بود.
ایرنا: اینکه آقای خاتمی رییس جمهور وقت، کوی دانشگاه را پیامد قتل های زنجیره ای دانسته بود چه؟
عبدی: اینکه کسی بگوید این نامه دست سلام رسید تا کوی دانشگاه به وجود آید من شخصا چنین اعتقادی ندارم. اگر ادعای خوش کوشک صحت داشت و کسی نامه را عمدا ربوده و در اختیار سلام گذاشته است. این شخص اولا از کجا مطمئن بود سلام آن را منتشر می کند. ثانیا از کجا می دانست که دانشجویان چنین واکنشی نشان می دهند.
ایرنا: آن نامه دست شما رسید یا آقای خویینی ها؟
عبدی: دست من نرسید. اگر بگویم آن نامه ساختگی است پیامدی برایم ندارد اما اصلا ساختگی نبود. من آن موقع کمتر در سلام بودم و در صبح امروز کار می کردم. سلام تا حدود زیادی خود را از آن فضا کنار کشیده بود.
ایرنا: چرا؟ چون سلام به هدفی که در انتخابات ۷۶ داشت رسیده بود؟
عبدی: شاید و تا حدودی بله. سلام خیلی دنبال اسم در کردن نبود. دنبال کسب درآمد هم نبود. آقای خویینی ها هم دوست نداشت در فضای جدید به وجود آمده بعد از دوم خرداد موضع رادیکال بگیرد. من آن روز در صبح امروز بودم. تردیدی هم نداشتیم که این نامه، نوشته شخص سعید امامی است. دست خط او بود. اما یک چیز را مطمئنم اگر سلام مطمئن نبود این نامه واقعی است اصلا آن را منتشر نمی کرد. قطعا از جایی معتبر و مطمئن دستشان رسیده بود که منتشرش کردند.
ایرنا: فکر می کردید واکنش دانشجویان به توقیف سلام این طور باشد؟
عبدی: واکنش دانشجویان عادی بود. آنها تا بزرگراه جلال آل احمد آمدند و شعار دادند و تمام شد و رفت. بارها در کوی دانشگاه این اتفاق می افتاد. اصلا اتفاق خاصی نیفتاد اما بعدا طرف مقابل عصبانی شد و به آنها حمله کرد و آن وقایع تاسف بار رخ داد.
ایرنا: برخی می گویند عده ای از انتشار آن نامه برآشفته شده بودند؟
عبدی: شاید هم این طور بوده است. اما به نظرم همیشه در دانشگاه ها چنین اعتراضاتی اتفاق افتاده و می افتد. واکنش دانشجویان هم چیز غیرمنتظره و عجیبی نبود.
ایرنا: مدتی قبل با آقای حمید رضا ترقی عضو حزب موتلفه صحبت کردم. ایشان می گفت پروژه قتل های زنجیره ای اقدامی برای تضعیف وزارت اطلاعات بود و باعث شد دیگر وزارت اطلاعات هیچ وقت نتواند قدرت قبلی خود را بیابد؟ ایشان همچنین از اختلاف بین گروه سعید امامی با گروه سعید حجاریان در این وزارتخانه صحبت کرد.
عبدی: من نمی توانم این حرف را رد کنم به خاطر اینکه نمی توانم آن را تایید کنم. اصلا سعید امامی هم رده سعید حجاریان نبوده است. اینکه سعید حجاریان در وزارت اطلاعات طرفدارانی داشته حتما درست است. اینکه سعید امامی هم نیروهایی داشته است می تواند درست باشد. اما وضع سعید حجاریان با سعید امامی در این وزارتخانه اصلا قابل قیاس با یکدیگر نیستند. سعید امامی وزارت اطلاعات را خراب کرد و بخش هایی از آن را در مسیر جنایاتی چون قتل های زنجیره ای انداخت که از کارکرد اصلی آن فاصله زیادی داشت. در آن شرایط عده زیادی در وزارت اطلاعات با این کارهای سعید امامی مخالفت می کردند. اطلاعات به خاطر این ادعا تضعیف نشد. وزارت اطلاعات به خاطر این ضعیف شد که آقای سعید امامی و فلاحیان وزیر وقت آن را وارد فازهای دیگری کردند.
وزارت اطلاعات که باید چشم و گوش و چراغ کشور باشد وارد این اقدامات و درگیری شده بود. اگر آن روند ادامه می یافت یک فاجعه تمام عیار در این سرزمین رخ می داد. اما وقتی امامی برکنار شد وزارت اطلاعات تا حدی به ریل اصلی خود برگشت. در عوض برخی این را مستمسک قرار دادند تا نهادی موازی آن درست کردند. سعید امامی باعث شد عده زیادی از ناراضیان از اقدامات او عطای ماندن در این وزارتخانه را به لقایش ببخشند و بروند و وزارت اطلاعات به این دلیل ضعیف شد.
انتهای پایم