انقلاب، آرمانهای بلند و گامهای کوتاه!
غلامرضا بنیاسدی، روزنامهنگار در یادداشتی با عنوان «انقلاب، آرمانهای بلند و گامهای کوتاه!» که در اختیار انصاف نیوز قرار داده است به بهانهی سالروز پیروزی انقلاب نوشت:
از پرسش، نه تنها نمیهراسیم که باید به استقبال از آن برخیزیم چون منطق نهضت امام خمینی به آن حکم میکند و این هم ریشه در مکتب فکری اسلام دارد که مدام پیروان خویش را به پرسش و نوخوانی و نوخواهی ترغیب میکند. به جرات میتوان گفت، رابطه انقلاب و پرسش، خویشاوندی و حسنه است.خودِ انقلاب، با ایجاد پرسشهای اجتماعی، سیاسی، معرفتی، آغاز شد و با رسیدن به پاسخ، پیروزی را تجربه کرد. امروز هم نه تنها از قرار گرفتن در معرض پرسش ابایی ندارد که میتواند با این مطالبه، همراهی روشن داشته باشد و به تنویر افکار کمک کند.
بله، باید پرسید. خیلی چیزها راهم باید پرسید و باور دارم که مسوولان به همان اندازهای که در ایجاد این پرسشها نقش دارند در پاسخگویی هم باید مسوولیت بپذیرند. ما اهدافِ و آرمانهایِ بلند داشتیم. میخواستیم بهتر زندگی کردن را تجربه کنیم. میخواستیم از جهنم ستم و بیداد به بهشت عدالت برسیم. میخواستیم غبار غم از چهرههای سیلی خورده و”ناشاد” بزداییم و در جهانی که به گفته ملکالشعرای بهار، گریاندن آسان است، اشکی پاک کنیم. میخواستیم بنیادی مانا را پایه بگذاریم که گذر هزارهها هم نتواند بفرسایدش. آن همه خونی که ریخته شد فقط برای حجامت یک ملت در یک دوره تاریخی نبود. هزینه تاریخسازی و به سلامت و سعادت رسیدن ملت بود برای همیشه. میخواستیم و هنوز میخواهیم،
“استقلال” در اوج و” آزادی” در کمال و “جمهوری اسلامی” به عنوان یک الگوی موفق کشورداری، در اقتدار باشد. میخواستیم و میخواهیم که ایرانی، هر روز سرفرازتر از دیروز باشد. میخواستیم فقر در همه اَشکالش، رو به کاهش بگذارد و اِشکالها رفع و مسائل حل شود و و مستضعف، با عزت، از این چالش، سر برآورد.
آن همه خون، آن همه مجاهدت، آن همه خون، آن همه از جان و جانان خویش گذشتن، آن همه صبر برای رسیدن به رستگاری بود. روزگاری چنین هدف حرکت و عدالت، غایت آمال و آرزوهامان بود. برای رسیدن به آن هم تلاش کردیم. حتی میتوان گفت که قدمهای بلندی هم برداشتیم اما به صراحت باید گفت ولی قدمهای نرفتهمان نیز زیاد است، خیلی زیاد. بی تعارف، گاه عقبگردها و ارتجاعهایی هم در حوزه اخلاق مدنی و معرفتی داشتهایم که مرهم را از زخمهای پیشین برداشته و بر آن نمک هم ریخته است. یک نمونهاش، اشرافیگری باز تولید شده است. اگر دیروز فقط در شکل اقتصادی و تبار سیاسی قدرت بود امروزه اشکال گوناگونی پیدا کرده است و اشرافیت معرفتی و خودبرتربینیهای عجیب و غریب هم به آن اضافه شده است. نشستن آقازادگی به جای شاهزادگی از جمله همین اشرافیت تجدید حیات شده و تصویر دقیق ِعقبگردهاست؛ حال آنکه در منطق انقلاب، آقازاده اصلا هیچ خویشیتی با شاهزاده ندارد. اتفاقا او باید زحمت بیشتر بکشد و لقمهای کمتر بردارد خود را به کار برای مردم موظف و نسبت به انقلاب و صاحبان اصلیاش که باز مردم هستند بدهکار بداند نه چون شاهزادگان که خود را مالک الرقاب خلق میدانستند. برخی از این افراد امروز دارند به همان شیوه زندگی میکنند و بارها در فضای مجازی، شاهد خودنمایی آنان در قامت «شاخهای اینستاگرامی» هستیم. نام نمیبرم، قلم را حرمتی صدچندان است که به این اسامی آلوده شود اما با اندک جستجو در فضای مجازی به راحتی میتوان به سیاهه کردن این اسامی سیاه پرداخت.
باری، جای سوال همین جاهاست و باید از این ادبار و عقبگردها پرسید. من توقع داشتم و دارم که نسل امروز به جای پرسش از چرایی انقلاب، که به واقع ناگزیر بود، از چرایی و چگونگی در جا زدنها بپرسد. برای این هم دستهایش را میبوسیم تا یقه بگیرد که چرا چنین میشود و چرا این راه را در پیش می گیرند برخیها؟ چرا در جامعهای که بر رانتخواری و طایفههای هزار فامیل شورید، باز شاهد بازتولید رانت و اختلاس و قبیلهگرایی هستیم؟ چرا به آرمان های بلند انقلاب، توجهها کوتاه شده است. فکر میکنم طرح این پرسشها و پیگیری برای رسیدن به پاسخ میتواند موتور محرکه انقلاب روح الله را شتابی تازه بخشد. شتابی که میتواند در رساندن مردم به زندگی امن و مومنانه و شکوفا کمک کند.
انتهای پیام