نخبگان، در بند نقش ایوان
محمدصادق مصحفی، دانشجوی ارشد فلسفه در یادداشتی ارسالی به انصاف نیوز با عنوان «نخبگان، در بند نقش ایوان» دربارهی برخی اظهارنظرها پیرامون دوچرخهسواری زنان نوشت:
چندیست دوچرخهسواری بانوان، کشور را در ورطه «سقوط» قرار داده و حتی سبب «مرگ» قریبالوقوع برخی مسئولین نیز گشته است. واقعا با این «بحران امنیت ملی» چه باید کرد؟
اخیرا یکی از نمایندگان دلسوز نظام و اسلام، امکان جرمانگاری دوچرخهسواری بانوان را قابل بررسی دانسته و همچنین در نسخهای عاجل بانوان را دعوت به دوچرخهسواری دور از چشم آقایان کرده است![1] پیشتر نیز دوچرخهسواری را توهین به ساحت قدس ربوبی دانسته بودند. سخنانی از این دست و ابراز نگرانیهای شدید در این باره، پیش از این نیز از تریبونهای رسمی، جسته و گریخته شنیده شده بود.
اما آیا واقعا این مساله در این حد جدی است که چنین اظهارنظرهای شدیداللحنی را از مسئولین بشنویم؟ آیا هدف، دلسوزی برای اسلام است و میخواهند دامن اسلام را از هر لکهای محفوظ بدارند؟ آیا اکنون امنیت روانی جامعه با این رفتار بانوان در خطر افتاده است؟
معمولا در رویارویی با تعارضات حاصل از اختلافات فکری و فرهنگی، مردم راهحل و حد وسطی مییابند که سبب دوری از ایجاد خصومت بین دو طرف تعارض میشود و امکان زندگی مسالمتآمیز میان سلایق مختلف را فراهم میکند؛ اما گاه ورود نسنجیدهی فردی خارج از محیط عمومی (بعضا نخبگانی) سبب بر هم ریختن این نظم و آرامش در کف جامعه میشود. مانند برخی اظهارنظرهای شاذ که اقلیتی را تشویق به خشونت علیه بدحجابان کرد؛ درصورتی که قطعا مساله حجاب برای اکثریت مردم به این بغرنجی نیست.
حال سوال پیش میآید که آیا هر آنچه دلخواه مردم است حق است و نباید جایگاهی برای اظهارنظر نخبگان علوم مختلف در نظر گرفت و نظرات ایشان را باید مخل جریان عادی زندگی عمومی دانست؟ قطعا خیر! به نظر نگارنده اتفاقا این اندیشه عامل انحطاط جوامع خواهد بود اما این شیوه از دلسوزی یا انتقاد پیرامون مسائل مستحدثه هم ره به ترکستان خواهد برد.
حضور نخبگان علوم انسانی و ارتباط ایشان با مردم، افزایش سطح مطالعه و افزایش کیفیت آموزش که در نهایت به اعتلای سطح معرفتی و فرهنگی جامعه خواهد انجامید، حتما مورد استقبال هر شهروند دلسوزی است. اما وضعیت در کشور به نحو دیگری است که در این مختصر نمیتوان بدان پرداخت. نکته اینجاست که از شخصیتهای سیاسی و قانون گذار و نخبگان دینی در حال حاضر (که در قدرت و صاحب تریبون رسمی هستند) اظهار نظرهایی شنیده میشود که میتوان هم در علم و تخصص ایشان تردید نمود و هم در حس دلسوزیشان.
در تحلیل گفتههای ایشان به نکاتی میرسیم که میتواند علل اصلی نگرانی این قشر را نشان دهد. البته ممکن است دلایل دیگری هم مد نظر باشد یا دیگران در تحلیل خود به محورهای تازهای برسند که از دید نگارنده مغفول مانده است:
- اجرای احکام اسلامی
قاعدتا پیرو همین دغدغه است که بحث «امکان جرمانگاری دوچرخه سواری بانوان» مطرح میشود. در نظام اسلامی قرار بر این است که قوانین نظمدهنده جامعه، برگرفته از شرع مقدس باشند یا حداقل مغایرتی با اسلام نداشته باشند. آرمان هر مسلمانی است که در محیطی تنفس کند که جریان احکام اسلامی ریشههای جامعه را آبیاری و فضای آن را عطر فضیلت و معنویت سرشار کرده باشد. بنابراین نقد تخصصی به مساله اسلام و احکام اسلامی نیست. اما باید توجه داشت که فقه شیعه اهمیت به سزایی برای شناخت اولویتها قائل است. آنچه میراث فکری شیعه را از دیگران متمایز میکند همین بها دادن به عقل است. از الزامات عقلی بسیاری در استنباط احکام بهره گرفته میشود. از جملهی این قوانین عقلانی، شناخت ضرورتها و اولویتهاست. عقل است که مصلحت یک نظام و یک امت را تشخیص میدهد. در صورت عدم حضور آن، جامعه جولانگاه احساسات و هیجاناتی میشود که گاه به قیمت آبرو و حتی حیات آن جامعه تمام میشود.
اکنون دوچرخهسواری بانوان در مقایسه با هزاران معضل جدی چه جایگاهی دارد؟ به گواه متخصصین در حال حاضر قوانینی وجود دارند که یا اجرایی نمیشوند و یا نیاز به بازبینی دارند و مسئولین ذیربط عملا به هیچ کدام نمیپردازند. در این وضعیت پرداختن به دوچرخه سواری بانوان (نه بدحجاب، بلکه بانوان محجبه نیز خواستار این حق هستند) چقدر جز اولویتهای قانونگذاری است؟ بزرگوارانی که چنین نظرات فقهی یا قانونی را بیان میکنند، آیا متوجه بازخورد آن در جامعهای که مردمش به دلیل سوءاستفاده نااهلان از دین به وضعیت تردید رسیدهاند، هستند؟
- حفظ ظاهر جامعه اسلامی
پیش از پرداختن به این نکته باید روشن کنیم، آیا برای جامعه ما ظاهری اسلامی باقی مانده که نگران حفظ آن باشیم؟ مفاسد اقتصادی افراد شاخص یا وابستگان آنها نُقل محافل خبری است. هرروزه در اخبار رسمی از پروندهای تازه در فساد رونمایی میشود و همین جمع مال حرام از مهمترین عوامل فشار بر زندگی طبقات پایین جامعه شده است. برای رسیدن به عدالت انقلاب شد. شاید سادهترین وجه عدالت، عدالت اقتصادی باشد. ویژگی ظاهری دوران زمامداری حضرت امیر (ع) همین برابری غنی و فقیر و زدودن جامعه از سنتها و رفتارهای اشرافی بود. نیاز به آمار و ارقام نیست تا بدانیم شکاف طبقاتی و اقتصادی با مردم چه میکند و چگونه زندگی را به رنج مداوم تبدیل کرده است. عدالت همان است که شهید بهشتی در «سالهای ابتدایی» انقلاب دغدغه آن را داشت و جامعه ای با معضلات و اختلافات اقتصادی و طبقاتی را اسلامی نمیدانست. اضافه کنید به مساله عدالت، روایات مربوط به تقابل فقر و ایمان را، نتیجه خود به خود حاصل است.
با صرف نظر از ویژگیهای اساسی دیگر که میتوان برای جامعه اسلامی برشمرد حال آیا دوچرخهسواری بانوان (نه بدحجابی) اصلا میتواند زخمی بر چهره خونآلود جامعه اسلامی باشد؟
- امنیت روانی جامعه
از احادیث اسلامی تا علوم مدرن انسانی یک سخن میگویند، جامعهای که نتواند نیازهای بنیادیناش را تامین کند به امور معنوی و دینی به سختی میتواند بپردازد. در بند قبل اشارتی رفت که بین فقر و ایمان کشمکشی جدی برقرار است. سالها پیش نهادهای ارزشی زبان به نقد گشودند و از فقر و فحشا سخن گفتند، اما این داستان تلخ نه تنها پایان نیافت بلکه مصیبتهای تازه تری هم بر آن افزوده شد. مشکلات و بن بستهای اقتصادی، از هم پاشیدگی کانون خانواده (فارغ از دلایل آن)، افزایش آمار طلاق و معضلات مهم و بنیانسوز دیگر که متاسفانه در جامعه شاهد آن هستیم. حقیقتا سخت است که در این شرایط از امنیت روانی سخن گفت.
نمایندهای نگران نگاه مردی به زنی دوچرخهسوار است؛ چه خوب که آرامش روحی و روانی یک فرد از جامعه این میزان از نگرانی را در نماینده ای برانگیخته است! اما ای کاش این احتمال را هم بدهد که آن مرد فکر و ذکرش خرجی زن و فرزند و اجارهی عقبافتاده است و ای بسا آن زن را اصلا نبیند.
تن و روان مردم، کم یا زیاد در رنج بر طرف کردن نیازهای ساده فرسوده گشته، موجودیت و حیات و معیشت آن مردان و زنان به خطر افتاده و روح و روانشان از این مضعلات در رنج است. مردم را زنده نگاه داریم، تامین امنیت روانی پیشکش!
انتهای پیام