رویای نوشتن در آبادی
مهدی فخرزاده، انصاف نیوز: داستان از چهل جلد کتاب و انباری یک خانهی روستایی شروع شد. این روستای امروز به روایت «فرزاد میرشکاری» کتابخانهای دارد که منشأ خیرات بزرگی برای روستا است. «روستای دهکهان حالا یک کتابخانه با 9000 جلد کتاب دارد».
این روزها که کتابخانه در شهرهای بزرگ هم خیلی وضعیت بهسامانی ندارد، گفتن از کتابخانهی روستایی شاید چندان مهم بهنظر نرسد، اما وارد نمایشگاه کتاب که بشوی، زیرمجموعهی غرفههای فعالیت فرهنگی نمایشگاه، صدای موسیقی محلی به محلی میکشاندت که سه کتابخانهی روستایی را در خود جای داده است. سه کتابخانه که در جشنوارهی کتابخانههای روستایی برگزیده شدند. ملاک این انتخاب، طرحهای نوآورانه و کمهزینه در ایجاد کتابخانههای خودجوش روستایی بوده است.
«کتابخانه روستای دهکهان در نخستین و دومین جشنواره روستایی کتاب در اسفندماه برگزیده شد».
میرشکاری انبار خانهی یکی از اهالی را به کتابخانه تبدیل کرد و با چهل جلد کتاب خودش آن را تجهیز کرد. «اولین مشتریان کتابخانهی من سه دختر به نام فاطمه بودند و به همین دلیل نام کتابخانه را فاطمهها گذاشتم». کتابخانهی فاطمهها به عنوان کوچکترین کتابخانهی ایران شناخته شد. شاید کوچکترین شایستهی این کتابخانه که کارهای بزرگی انجام داده است نباشد.
«این کتابخانه هم بر ساختار اقتصادی روستا تأثیر داشت و هم بر ساختار فرهنگی آن. بسیاری از کسانی که در امر تجهیز کتابخانه کوچک این روستای بودند، حالا پیشنهادهایی برای سرمایهگذاری در تبدیل این روستا به منطقهی گردشگری دارند».
این بخشی از اتفاق خوبی است که در روستای کوچک 5000 نفری دهکهان افتاده است. میرشکار معتقد است این کتابخانه و استقبال شخصیتهای فرهنگی از آن روی فرهنگ عمومی روستا تأثیر گذاشته است.
بسیار آنسوتر از دهکهان شهرستان کهنوج، کتابخانهی روستای «چهارروستایی» اینجا کنار غرفهی دهکهان غرفه دارد. سوغات روستا در دستهای گشادهی مسوولین غرفه به همهی مخاطبان تعارف میشود و هرکس وارد غرفه شود میتواند پای درد دل این دلسوختههای کتاب بنشیند. در روستای چهارروستایی سرانهی متوسط کتابخوانی باید بالا باشد. «25 درصد افراد روستا عضو کتابخانهاند».
کتابخانهشان قدمت چهل و سه ساله دارد. امروز این روستا 3000 نفر جمعیت دارد و حتماً روزی که کتابخانه در سال 1352 راهاندازی شده است، بسیار کمتر از این جمعیت داشته است. «انقلاب که شد کتابخانه تبدیل به پایگاه بسیج شد و تا سال 84 این دو کاربرد را داشت. در سال 84 ساختمانی جدید برای کتابخانه تأسیس شد و رونق تازهای به کتاب در این روستا داده شد. گلایهی خانم نوذری این است که پروسه تأیید کتاب برای روستا طولانی است. مردم روستا به این کتابخانه کتاب هدیه میدهند و نهادهای دولتی هم کمک میکنند.
نوذری مسوول کانون فرهیختگان اسلامی روستا است که در این کتابخانه هم کار میکند. سازمان غیردولتیای که در حوزهی آموزش مسائل مذهبی و اجتماعی روستای چهارروستایی کار میکند.
«برنامههای جنبی بسیاری برای جذب مخاطب به نمایشگاه داریم؛ از جمله کارگاه آموزش پیش از ازدواج، محافل ادبی و سالی یکبار نمایشگاه کتاب در بهمنماه». زمین بیآب روستاها گویی تشنه کتاب شده است.
نهاد غیر دولتی، پیشتاز حمایت از کتابخانه
میرشکار میگوید: «نهادهای غیردولتی بیشترین حمایت را از ما کردهاند. تجهیز کتابخانهی ما مدیون این نهادها است». در روستای چهارروستایی نیز هرچند نهاد دولت نقش جدی در تجهیز کتابخانه داشته است، اما هنر مسوول کتابخانه به گفتهی خانم نوذری در این است که با تعامل بین سازمانهای مردمنهاد و نهادهای دولتی، توانسته است امکانات خوبی برای روستا تهیه کند. «نهادهای دولتی کمک میکنند اما پروسه تأیید کتاب برای ما طولانی است».
حالا این کتابخانهها معروف شدهاند و سوژه خوبی برای عکسهای یادگاری برخی از مسوولین است. حتی گاهی نهادهای خارج از کشور هم به این کتابخانهها کمک میکنند.
سربرآوردن از مغاک در فصل سرد
سرآنهی مطالعه در ایران کم است. این روایت شاخصهاست. اما حکایت روستاهای دوستدار کتاب دیگر است. کودکان هر دو روستا اقبال خوبی به کتاب دارند. «در روستای چهارروستایی اقبال به کتاب روانشناسی کودک بسیار بالا است. پس از آن کتابهای روانشناسی، مذهبی، تاریخی و طب سنتی قرار دارند».
در روستای دهکهان نیز کودکان اقبال زیادی به کتاب دارند. شاید فاطمهها دلیل اصلی این موضوع باشند. سه دختری که نماد کتابخوانی در یک روستا شدند.
«شنیدهام در یکی از روستاهای کهنوج به نام دهکهان نهال سبزی با دستهای نازنین و مهربان سه فاطمه کاشته شده، این نهال کوچک دارد بزرگ و بزرگتر میشود. باران محبتها بر این نهال که حالا درختچهای استمیبارد و در آن جماعتی جمع شدهاند و جمع میشوند. یکیشان هم من هستم که بسیار خوشوقتم از اشنایی با این درخت که تناور میشود و نامش کتابخانه فاطمههاست. نام مادر من فاطمه بود. من پسر فاطمه هستم. برای همهی فاطمهها آرزوی موفقیت دارم».
این جمله بر روی تابلویی کنار عکس هوشنگ مرادی کرمانی نقش بسته است. خالق قصههای مجید اینگونه دین خود به فاطمهها را ادا کرده است.
شاید امروز بیآبی روستاهای ما را به ویرانی میکشاند، اما اگر کتابخوانهی یک روستا فعال باشد میشود دل به فردای آن بست. میپرسم آیا در روستاهای شما کسی اهل نوشتن هست و کتابی منتشر شده است؟ میگوید: «همه جا کسانی رویای نوشتن دارند، اما اگر دیروز کسی با این رؤیا مینوشت و روی تاقچهی خانهاش میگذاشت تا خاک بخورد، امروز مینویسد و به دنبال ناشر میرود تا منتشر شود».
شاهنامهخوانان بختیاری
شبهای دراز زمستان در شهرهای بزرگ، شاید بیشتر در خیابانهای شهر گذرانده شود، اما شبهای زمستان عشایر، هنوز پای در رکاب شاهنامه دارد. شاهنامهخوانی سنت دیرینهی عشایر بختیاری است و اگر حتی خود شاهنامه را از بر نباشند، قصههای این کتاب ارزشمند سینه به سینه برایشان نقل شده است.
اما سومین غرفه از غرفههای روستایی تفاوتی عجیب با کتابخانههای دیگر دارد. شاید بتوان آن را کتابخانهی کوچنشین نامید. کتابخانهی روستای فرسش کوچ میکند و زمستان و تابستان خود را در جاهای مختلف سرزمین بکر لرستان در میان عشایر سپری میکند تا به مخاطبش برسد.
اسدی، مسوول غرفهی کتابخانهی «شهدای فرسش» میگوید: «معمولاً مردم نزد کتابخانهها میروند تا به کتاب برسند، اما ما کتاب را به مردم میرسانیم و آنها نیاز نیست نزد کتاب بروند، بلکه کتاب نزد آنها میآیند».
در کشور هندوستان میگویند اگر کودک به مدرسه نرفت، مدرسه را نزد او میبریم، گویی در این روستا برای کتاب و کتابخوان این اتفاق افتاده است. روستای فرسش، از توابع علیگودرز، سالهاست کتابخانه دارد. کتاب در این روستا جایگاه ویژهای دارد.
«در روستای ما بسیاری شاهنامه را از بر هستند».
فرسش حدود 3000 نفر جمعیت دارد اما 2000 نفر عشایر اطراف این روستا هستند. اسدی بیشتر فعالیت این کتابخانه را در ارتباط با عشایر تعریف میکند. «این روستا دوستدارترین روستای کتاب است و ما کتابها را بهوسیلهی خودروهایی به چادر عشایر میبریم. در سیاهچادرها سه چادر به این کتابها اختصاص مییابد»
اسدی که با لباس محلی در نمایشگاه حاضر شده است، عضو یک گروه دوستدار کتاب است که این کتابخانه را راهاندازی کرده است. «قدمت کتابخانهی ما به ابتدای انقلاب میرسد. ما از اول انقلاب کتابخانه داشتهایم اما این کتابخانه از کتابخانهی دیگری که از ابتدای انقلاب فعال بوده است منشعب شده».
او نیز معتقد است نهادهای مدنی در تقویت این کتابخانه بسیار نقش داشتهاند. بههرحال کتابخانهی روستای فرسش، توسط همین نهادهای مدنی تشکیل شده است. «عشایر نسبت به کتاب بسیار علاقهمند نشان میدهند و از کتابخانه استقبال خوبی میشود».
حدود 2000 جلد کتاب گویی همراه عشایر کوچ میکند. با خودروهای شخصی و گاهی حتی در کوه و کمر با قاطر حمل میشود تا بهدست عشایر بختیاری اطراف این روستا برسد.
بیشترین کتابهایی که در کتابخانهی فرسش مورد استقبال مردم است، کتابهای تاریخی و سپس کتابهای مذهبی است. کودکان عشایر بیشتر حکایتهای گذشتگانشان را میشنوند، حکایتهایی که سینه به سینه به آنها رسیده تا برای نسلهای بعد خود بازگو کنند. شاید بجز حکایتهای شاهنامه و بیبی مریم و علیمردان، امروز قهرمانان دیگر عشایر، همچون محمد بهمنبیگی را نیز بتوان برایشان حکایت کرد.
انتهای پیام