امام زمان و مردم سالاری؟
حجتالاسلام احمد حیدری در یادداشتی ارسالی به انصاف نیوز با عنوان «امام زمان و مردم سالاری؟» نوشت: در نیمه شعبان، سالروز تولّد موعودی هستیم که جهانیان، هر کدام به نامی انتظار قدومش را میکشند. در مباحث مهدویت یکی از مسائل مهم، قیاس حکومت امام زمان با دموکراسی و «مردمسالاری» است. «مردم سالاری» یعنی «پایه ریزی حکومت و قانون بر طبق خواست و اراده اکثریت مردم». برای اداره جامعه دو چیز لازم است: قانون و مجری. قانون تعیین کننده حقوق، وظایف و شرایط حاکمان و مردم است که باید مقبول اکثریت باشد. مجریان نیز توسط مردم انتخاب میشوند. اگر افرادی بدون خواست و اقبال عمومی بر مردم حاکم شوند و یا قانونی وضع کنند که از طریق نمایندگانشان نبوده و مورد خواست و تایید مردم نباشد، آن نظام به واقع دیکتاتوری بوده و نمیتواند خود را مصداق دموکراسی و «مردم سالار» بداند.
تاریخ بشر در گستره جهانی و به مدتی بسیار طولانی شاهد سلطه شوم استبداد و حکومت خودکامه فردی حتی به نام دین بوده است. حکومت کلیسا در غرب و خلافت اسلامی در کشورهای مسلمان، نمونه آشکار آن است؛ از این رو در قرون اخیر، جهان اقبال بیسابقهای به دموکراسی و مردمسالاری از خود بروز داده به گونهای که همه حکومتها برای مقبول نشان دادن خود، چارهای جز ادعای دموکراسی ندارند و اگر حکومتی ناهمسان با دموکراسی جلوه کند، حتی اگر به نام خدا و دین هم باشد، مقبول نخواهد بود.(ر.ک: خِرد در سیاست، مجموعه مقالات، جمع آوری و ترجمه عزت الله فولادوند، ص362)
گر چه مردمسالاری یا دموکراسی سابقه در تمدن یونان قدیم دارد، ولی با توجه به حاکمیتهای طولانی استبدادی قرون وسطی و بعد از آن در غرب، اقبال دوباره به دموکراسی ناشی از آشنایی متفکران غرب با اندیشه سیاسی مسلمانان بهخصوص قرآن و نهج البلاغه – این دو منبع ناب معرفت اسلامی- و حکومت نبوی و علوی در جنب آن دو در طول جنگهای صلیبی بود. این دو منبع معرفتی و آن دو سابقه عملی، سرشار از نمودهای مردمسالارنه در عرصه حکومت و سیاست است ولی متأسفانه مکتب خلافت در جهان اسلام اجازه بروز و ظهور به این نمودهای افتخارآفرین نداد و حیات سیاسی مسلمانان هم نه بر اساس مردمسالاری مبتنی بر دین و سیره نبوی و علوی، بلکه بر اساس ملوکیت استبدادی اموی، عباسی، صفوی و… ادامه یافت و متفکران مسلمان هم، در فکر سیاسی خود تحت تأثیر سلطه فراگیر این استبداد تاریخی، از پرورش مفاهیم مردمسالارانه دین ناتوان شدند و لذا از گذشته تا امروز متفکرانی اسلامی در نحلههای مختلف را میبینیم که حکومت دین را «حکومت خدا» و نقیض و مقابل «حکومت مردم» میشمارند و مردمسالاری و دموکراسی را سوغات غرب و از مصادیق شرک میانگارند و به مخالفان دین هم بهانه میدهند تا حکومت دین را با حکومت استبدادی و غیر مردمسالارانه منطبق بشمارند حال آن که متفکران غربی با وام گرفتن از دو متن قرآن و نهج البلاغه و دو سیره عملی حکومت نبوی و علوی، به بازاندیشی دوباره در مفهوم دموکراسی و مردمسالاری همت کردند و آن را پرورش دادند و ما مسلمانان بعد از قرنها تحمل حکومتهای دیکتاتوری تحت عنوان خلافت و ولایت صفوی و…، به وام گرفتن دموکراسی از آنان همت کردیم و متاعی که خود داشتیم، از آنان عاریه خواستیم!
با توجه به مقدمات بالا به نظر لازم است حکومت موعود مهدوی با «مردمسالاری» قیاس شده و رابطه آن معلوم گردد. در مورد حکومت مهدوی ما با دموکراسی در بالاترین استاندارد مواجهیم زیرا:
۱. بشر مخلوق یک خدا است که بر اساس فطرت توحیدی، حقشناس و حقطلب خلق شده و رهسپار به لقای حق مطلق است و هر گاه فطرت و عقل او (که هر دو نور خدایند) مخاطب گردند و معارف و احکام مطابق فطرت و براساس برهان و منطق ارائه شود، به طور طبیعی جذب آن میشود.
۲. تمدن بشری رو به رشد است و جهان با همه گستردگی به سوی دهکده شدن روان است و این دهکده بودن جهان، هر روز نمود بیشتری مییابد و لذا حکومت واحد جهانی، امروز مسألهای کاملا پذیرفتنی و در دسترس است.
۳. میراث دینی ما از زبان امامان، دهکده شدن جهان و حکومت واحد جهانی را پانزده قرن پیش وعده داده و مهدی موعود را برپادارنده حکومت عدل جهانی معرفی کردهاند.
۴. دین امری قلبی و اختیاری است و اقامه قسط وظیفه انسانها است و پیامبران، دعوت کننده به این وظیفهاند. حاکمیت دینی با خواست و اقبال و اراده مردم شکل میگیرد تا اقامه کننده قسط و عدل در جامعه باشند.
۵. دین و پیامبران نه برای حکومت که برای هدایت بشر آمدهاند و حکومت فقط در راستای هدایتگری و وسیلهای برای گسترش هدایت ارزش دارد و گر نه حکومت از نگاه اولیای خدا هیچ ارزش ذاتیای ندارد.
۶. حکومت یا بر اساس خواست و پذیرش آزاد مردم است یا بر اساس زور و تحمیل؛ و راه سومی وجود ندارد. دومی قطعا از بزرگترین مصادیق ظلم است و اولی برترین مظهر دموکراسی و مردمسالاری است.
۷. قرآن به هیچ وجه اجازه جنگ ابتدایی برای تحمیل دین یا حاکمیت دینی یا تداوم تحمیلی آن را به هیچ کس از پیامبر، امام یا دیگران نداده است.
۸. کسانی که دارای سخن و ایدهاند، به جدّ طالب صلح و آرامشاند تا بتوانند ایده نجاتبخش خود را ارائه دهند. جنگ منطق انسانهای قدرت طلب و سلطهجویی بیمنطقی است که ایده جذّابی برای ارائه ندارند و برای جعل و بسط تسلّط خود، راهی جز توسل به زور نمییابند.
۹. پیامبر به مدت سیزده سال در مکه فقط دعوت کرد و تمام رنجها و ستمها را تحمل کرد و وقتی با اقبال مردم مکّه مواجه نشد، از آنها دل کند و به دنبال یافتن جای دیگری برای ارائه تعلیمات خود برآمد که با اقبال مردم مدینه مواجه شد و با دعوت عام آنان، از مکه بدانجا هجرت کرد. در مدینه هم با دعوت و پیمان پیش رفت و با داشتن قدرت برای تحمیل دین، به هیچ قبیلهای هجوم نبرد.
۱۰. امام زمان با اقتدا به سنت جدّش با دعوت و ارائه ایدههای ناب جدّش، بشر را متوجه خود میسازد و همچون جدّش به طور طبیعی مورد قهر قدرتمندان بیمنطق و سلطهجو واقع میشود و به ناچار برای دفاع از خود، یاران و مظلومانی که چشم به نجاتبخشی او و ایدههایش بستهاند، دست به شمشیر میبرد.
۱۱. ایشان برای جذب جهانیان و ایجاد حکومت واحد جهانی، به اذن خدا به دو اهرم دیگر هم متوسل میشود. همان گونه که شاهدیم جهان امروز تحت سیطره سه دین مهم است: مسیحیت، اسلام و یهودیت. امام زمان میراثبر اسلام و دین جدّش رسول خداست و به همراه خود، حضرت مسیح را دارد تا مسیحیان جهان را به اطاعت دعوت کند و الواح تورات را که جذب کننده یهودیان است. حضرت با توسل به این دو عامل قلوب پیروان صادق این دو دین و به تبع، پیروان عدالتخواه دیگر ادیان و نحلهها را جذب میکند و حکومت واحد جهانی اقامه میشود.
امید که در میلاد نورانی آن حضرت خود را برای یاری وی آماده سازیم تا افتخار همرکابی با بنیانگذار حکومت عدل جهانی را به دست آوریم.
انتهای پیام