داستان کتاب «ع.باغی» علیه انجمن حجتیه
عمادالدین باقی، نویسندهی کتاب قاعدین زمان، بخشی از گفتگوی خود با مجله آگاهی نو دربارهی انجمن حجتیه را در صفحهاش بازنشر کرده است؛ «یک گفتگوی مفصل درباره ماجرای نوشته شدن کتاب حزب قاعدین در حدود ۴۰ سال پیش و درباره انجمن حجتیه و دیدگاهی که در باره آن وجود داشت و تغییراتی که در نظرات من نسبت به انجمن حجتیه پدید آمده است».
نام آقای باقی در این کتاب که در سال ۶۰ منتشر شده است در روی جلد به نام اختصاری «ع . باغی» درج شده است.
بخشی از این گفتوگو در پی میآید:
… یکی از بحثهای داغ درباره انجمن حجتیه این بود که انجمن مبارزه با علت العلل را رها کرده و درگیر معلول شده است. انقلابیون میگفتند روش انجمن باعث سرگرمی و انحراف از مبارزه اصلی و تخلیه انرژی جوانان میشود و درنتیجه باعث دوام و بقای رژیم است. در کتاب حزب قاعدین در صفحات مختلف از جمله صفحه ۴۰ این دیدگاه نقل شده. انقلابیون میگفتند اگر همه نیروها برای از بین بردن ساختار و سیستم کنونی به عنوان علت اصلی بسیج شوند مشکل به طور اساسی حل میشود و دیگر نیازی به صرف این همه وقت و انرژی برای مبارزه با معلول نیست. چون آن زمان هنوز تجربه انقلاب و نتایج آن را نداشتیم و سیاستمداران و انقلابیون جوان ما تاریخ و تجربه تاریخ را نخوانده بودند و تحت تاثیر نظام دو قطبی جهانی و فضای بین المللی چپ و ضد امریکایی و انقلابی قرار داشتند لذا تاریخ انقلابها و یا کتابهایی مثل «کالبدشکافی چهار انقلاب» از «کرین برینتون» را نخوانده بودند که ببینند نمیتوان قول داد که این نظریه حتماً نظریه موفقی است لذا نظریه آنها به عنوان یک راه حل بسیار طرفدار داشت و همه فکر میکردند که روش «تربیت فردی» که خیلیها از جمله انجمن حجتیه داشتند و معتقد بودند ما باید افراد را تربیت کنیم و بدون تربیت افراد نمیشود جامعه را و ساختار را تغییر داد، یک روش فرساینده و زمانبر است و رژیم به دلیل اینکه تمام ابزارهای قدرت را دارد حتی در ساختن فرد هم موفقتر از اینها خواهد بود چه رسد به ساختن اخلاق و فرهنگ جمعی.
البته اتخاذ آن شیوه انقلابی تبعات و الزامات خود را دارد. وقتی شما معتقد شدید که باید ساختار را منهدم کرد تا راه برای اصلاحات گشوده شود شما با منطق هزینه و فایده مجازید از هر روشی برای تخریب آن ساختار و تسریع در رسیدن به نتیجه استفاده کنید و همانطور که در کتاب «تولد یک انقلاب» توضیح دادهام یکی از روشهایی که به صورت آگاهانه اتخاذ میشد روش پخش شایعه بود. آقای محسن رضایی میگوید خرابکاری در باره باجههای تلفن و سینماها و ساختمانهای دولتی و انداختن به گردن رژیم را آموزش میدادیم (صفحه۱۳۶).
بعد از انقلاب هم کسانی که با همان دستگاه فکری و همان منطق و نظریه عمل میکردند الزامات آن را هم مشروع میدانستند. دهها مثال برای آن میتوانم بیان کنم. برای مثال چند سال پیش خبری در رسانهها پیچید که فاضلاب بند ۳۵۰ دچار گرفتگی شده و آب آلوده و نجس به راهرو و مسیر عبور و زندگی زندانیان راه پیدا کرده و در محیط بسته زندان موجب بوی تععن و بیماری و مشکلات شده است. این خبر باعث ایجاد یک موج منفی خبری شده بود و بی کفایتی و بی لیاقتی سازمان زندانها را نشان میداد. در این که ضعفهای شدید مدیریتی در کل کشور و در سازمان زندانها داشته و داریم تردیدی نیست. اینکه بودجه کشور به شیوههای مختلف اتلاف میشود و زندانیان خاطر کمبود بودجه سازمان زندانها دچار مشکلات بهداشتی و تغذیهاند اما در این مورد خاص بعدها فهمیدم واقعیت چیز دیگری بوده است چون یکی از سران بهائیت که در زندان بود در انتقاد از روشهای مجاهدین خلق تعریف میکرد که شخصا شاهد بوده که با بعضی از آنها با هندوانه چاه فاضلاب را بستند که چنین اتفاقی بیفتد.
جالب است که حتی در امریکا هم این اختلاف دیدگاهها وجود دارد و چپهای رادیکال، ساختار موجود را منبع تضاد طبقاتی و فساد و تبعیض میدانند و معتقدند باید هر طور شده آن را منهدم کرد. البته چپهای اروپایی به ویژه پس از جنبش دانشجویی ۱۹۶۸ تعدیل شدهاند.
امروز که ما با اعتقاد به توسعه و تثبیت جامعه مدنی فعالیت میکنیم هم دقیقاً با همان معضلی مواجهیم که سالهای پیش از انقلاب وجود داشت یعنی همانطور که آن زمان نارضایتی از حکومت کار را به نقطه انفجار رسانده بود و روشهای مدنی را سازشکارانه میدانست الان هم کسانی هستند که به ما میگویند این روش که بکوشید افراد را یک به یک از زیر دندان اینها در زندان و یا از زیر اعدام بیرون بکشید ارزشمند است اما کاری فرساینده و زمان بر است و جامعه را خسته و مایوس میکند و ساختار را اصلاح نمیکند. اینها معتقدند به جای این کار باید نیروها را برای تغییر ساختاری بسیج کرد. البته ما چون تجربه گذشته را داریم لذا نقدساختاری و نجات فردی را توامان دنبال میکنیم ولی در چارچوب کنشگری مدنی نمیتوان آن انتقاد را به شیوه فعالیت وارد دانست. نمیشود به بهانه مشکلات ساختاری، تربیت فردی یا نجات فردی را کنار گذاشت…
انتهای پیام