خرید تور تابستان

همه قاتلیم

فرهاد تیمورزاده، طبیب‌عمومی و رسانه‌نگار در یادداشتی تلگرامی با عنوان «همه قاتلیم» نوشت:

پدر، مادر ما متهمیم!
سران، سلاطین ما متهمیم!
وزرا، وکلا ما متهمیم!
روسای دانشگاه‌ها، معاونان، اساتید ما متهمیم!
رزیدنت‌های سال بالا، بالا، بالاتر ما متهمیم!

چه کردیم ما؟ چه به سر جوانانمان آوردیم؟
از کودکی از آنان خواستیم شاگرد اول شوند، رتبه برتر، آقا و خانم دکتر! اما یادشان ندادیم چگونه با چالش‌ها دربیاویزند! از شکست‌ها نهراسند. حق خود را بشناسند و از آن دفاع کنند. در برابر ظلم و زور سر تسلیم فرود نیاورند. نه یادشان ندادیم.

پزشک عمومی هم که شدند در برزخ رهایشان کردیم. طناب‌پیچشان کرده بودیم با تعهدات مختلف، خدمت در مناطق محروم، با زور و اجبار قانونی! همان قوانین ترکمانچایی که راه گریز و گزیری از پذیرش آن نیست. به آنان پیام دادیم که خود شما برایمان مهم نیستید، حرفه شما مهم است. شما مجبورید برای ما کار کنید. حقوقی هم اگر می‌گیرید از سرتان زیاد است. آغاز کردیم خردکردن شخصیت طبیبانمان را. مردم اگر شکایتی از ایشان دارید به ما بگویید. خودمان ادبشان خواهیم کرد. برای ما رشته‌های دیگر دانشگاهی مهم نیست. تعهد و خدمت آن‌ها مهم نیست. آنها بخوانند و بروند سر کار و زندگی‌شان! پزشکان اما باید تا گذشت ۳دهه از عمرشان اسیر مستقیم ما باشند. بی‌خانه و خانواده بمانند! ابزار و پیچ و مهره و وسیله رای و میز مدیریت باشند. مثل پرچم گوشه اتاقمان. کاری به قانون اساسی و آموزش رایگان نداریم. برایشان خرج کرده‌ایم باید پس بگیریم. با بدترین شرایط زندگی و حقوقی بخور ونمیر. نمی‌توانیم بیش از این برایشان هزینه کنیم چراکه بیت‌المال برای مخارج دیگر و خاصه‌خرجی‌ها و دزدی‌های سطح بالا و پایین با کسری مواجه خواهد شد. نمی‌شود که، می‌شود؟ اما از پزشکان می‌شود! چندسال دیدید که کردیم و شد. حقوق غیرپزشکان و کادر شبکه‌ها از آنان بیشتر است. توی سرشان هم بزنیم معترض نمی‌شوند‌! تعهد داده‌اند. روحشان را اینجا هم آزردیم که نه، کشتیم!

طرح را که تمام کردند و پروانه طبابت گرفتند، اجازه بسیاری خدمات را از آنان سلب کردیم! ماندند در برزخ. بی‌هویتشان کردیم. در دنیا هم حرفه‌ای به نام طبیب عمومی ندیدند. پزشک خانواده باید می‌شدند که چنین مسیری تعریف نکردیم. در ذهن طبیبان عمومی راه نجات و رستگاری را در تک‌مسیری رقم زدیم به نام تخصص. اما سر راهش سهمیه‌های مختلف را تراشیدیم چون از ابتدا یاد گرفتیم به‌جای تقدیر ایثارگران از بیت‌المال، دست توی جیب سهمیه جوانانمان کنیم و حق یکی را برداشته و در جیب دیگری بگذاریم. همین‌جا هم تقابل بین جامعه پزشکی را ایجاد کردیم. جوانانمان را دلسرد کردیم. از کنکور چنین کرده‌ایم. اما اینجا با پزشکان طرفیم. ۱۹سال درس خوانده‌اند. یاد داده‌ایم خود را تافته جدابافته از جامعه ببینند: آقا و خانم دکتر اما دریغ از احترام و شخصیت مورد انتظار. باز روحش را آزردیم. تا کی باید ببیند دست سیاست در جیبش فرو رفته است؟ ادامه دارد!

آزمون استخدامی، سهمیه
دستیاری، سهمیه
فلوشیپ، سهمیه
عضویت هیئت علمی، سهمیه
همه جا سهمیه و او خود را بی‌پناه و بی‌یاور و مظلوم می‌بیند.

از سد کنکور تخصص و سهمیه‌ها که عبور کرد نگاهی به اطرافش می‌اندازد و همکلاسی‌های کم‌سوادتر را در رشته‌های مطلوب‌تر می‌بیند! با روحیه‌ای متزلزل از ظلمِ سیستم ادامه می‌دهد.

آغاز فاجعه: اول با یک تعهدنامه ستمکارانه به شخصیتش تاختیم. اختیارش را از او سلب و به زور و اجبار به خودمان تفویض کردیم. همان حقه‌بازی تحت عنوان عقد خارج لازم! ذیل ماده ۱۰ قانون مدنی! کجای ماده ۱۰ به این رفتار دیکتاتورمآبانه در قبال دست‌های زیر ساطور، وجاهت قانونی می‌دهد؟ در تعهدنامه به گونه‌ای خطابش کردیم که تو هیچی و ما همه‌کاره! حقوقی نداری! تو برده‌ای و ما صاحب! تو رعیتی و ما ارباب! خردش کردیم، شخصیتش را زیر پایمان له کردیم! تورا فقط برای کار می‌خواهیم، بار بیمارستان بر دوشت! با کشیکهای سنگین، مسئولان سیاسی پرتوقع، مردم گرفتار و دردمند و مشکل‌دار و گاه بداخلاق، خطاهای احتمالی تشخیصی، روسای بیمارستان و اساتید کم‌توجه، دیکتاتوری سال بالایی‌هایی که خود قربانی این سیستم غلط بوده‌ و هستند، خستگی، فرسودگی و کار بی‌مزد، بلی بی‌مزد، بیگاری و نظام پادگانی، غلبه کار و کار و کار به‌جای آموزش! ماهی ۱۵تا ۲۰شب کشیک سخت و طاقت‌فرسا! پر مسئولیت به امید روزهای روشن‌تری که کم‌کم می‌بیند خبری نیست! آینده‌ای مبهم و گاه تاریک! اما او که برای تحمل این سختی‌ها و ظلم‌ها تربیت نشده است. برای گذران زندگی‌اش هنوز دست در جیب پدر و خانواده دارد. خرد و خاکشیرش کرده‌ایم. تا توانستیم کار بر گرده‌هایش قرار داده‌ایم اما پرداخت‌های ناچیزمان را با منت، به نام کمک‌هزینه در حساب بدهکاری‌اش ثبت کرده‌ایم! ای وای ما چه کردیم؟ چه به روز فرزندانمان آوردیم.

بازار خودکشی داغ است! نه! ما کشتیمشان! همه قاتلیم.

انتهای پیام

بانک صادرات

نوشته های مشابه

یک پیام

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا