خرید تور تابستان

حساسیت حسنعلی منصور در دفاع از وزرایش

مقایسه‌‌ی منصور و هویدا در مواجهه با اطرافیان

هوشنگ نهاوندی ، وزیر آبادانی و مسکن حسنعلی منصور، به قیاص منش حسنعلی منصور و امیرعباس هویدا -که پس از ترور منصور به سمت نخست‌وزیری برگزیده شد- پرداخته است. متن پیاده‌شده‌ی بخشی از گفته‌های هوشنگ نهاوندی در پروژه‌ی تاریخ شفاهی را در ادامه می‌خوانید:

هوشنگ نهاوندی

«مرحوم منصور نسبت به همکارانش خیلی حساس بود، هم از آنها توقع بسیار داشت و هم در حفظ آنها خیلی می‌کوشید. باید در این زمینه از او دو خاطره‌ی جالب تعریف کنم.

خاطره‌ی اول اینکه شبی بعد از هیئت دولت، سه نفر از وزرا را به دفتر خود خواست؛ دکتر هادی هدایتی، دکتر محمود کشفیان بودند و بنده. وقتی وارد اتاق شدیم دیدیم که منصور خیلی برآشفته و ناراحت است. گفتیم «چه شده جناب نخست‌وزیر؟» گفت «الان از سازمان امنیت به من اطلاع دادند که فردا صبح در مجله‌ی خواندنی‌ها یک شرح خیلی مهمی درمورد عالی‌خوانی –وزیر اقتصاد- نوشته شده است و اشاره‌ای شده است به پرونده‌‌ی شکر که عالیخوانی در آن آلوده شده بود و همان موقع هم یک کمیسیونی در هیئت دولت به ریاست دکتر وکیلی مامور رسیدگی به این پرونده‌ی شکر شده بود که در آن اتهاماتی هم به عالی‌خوانی وارد کرده بودند.

بعضی از مدارک این پرونده از دادگستری درز کرده بود و در خواندنی‌ها منتشر شده بود.

دکتر هادی هدایتی که مثل همه‌ی ما از سابقه‌ی عداوت مرحوم منصور و عالی‌خوانی خوب اطلاع داشت و می‌دانست که عالی‌خوانی را تحمیل کرده‌اند گفت «جناب نخست‌وزیر! بگذارید مقاله چاپ شود؛ بالاخره شما که از روز اول تصمیم داشتید عالیخوانی را عوض کنید.» منصور با عصبانیت گفت «بله! هنوز هم تصمیم دارم عالیخوانی را عوض کنم و بالاخره این پدرسوخته را از دولت بیرون می‌کنم؛ خودم بیرون می‌کنم ولی یک روزنامه نباید اجازه داشته باشد که به وزیر من توهین کند؛ تا موقعی که وزیر این کابینه است من خودم مدافعش هستم.»

برای من این بیان خیلی دلنشین بود. چند روزی گذشت؛ دعوتی داشتیم به محوطه‌ی دانشگاه ملی و قرار بود که در مراسمی که در محوطه به دعوت وزارت کشاورزی برگزار می‌شد، اعلیحضرت اصل تازه‌ای از انقلاب را دائر بر سپاه آبادانی و ترویج، اعلام کنند، که یک قسمتی از آن هم به وزارت آبادانی و مسکن می‌رسید. همیشه مامورین تشریفات دربار سعی می‌کردند که نسبت به وزرا رفتار شایسته‌ای نداشته باشند، اینهم یکی از سنت‌های دربار ایران بود؛ در آن موقع یک چادری در آنجا زده بودند، نخست وزیر، وزیر دربار، روسای دو مجلس و یکی دو نفر دیگر، احتمالا دکتر اقبال، قرار بود که پشت اعلیحضرت بنشینند و بقیه همه دور بایستند. عشایر و ایلات و زارعین؛ هیئت دولت را هم در میان آنها ایستاده نگاه داشته بودند، جزو مدعوین درجه دوم بافاصله‌ی بسیار زیاد.

وقتی که اعلیحضرت تشریف آوردند و مراسم شروع شد مرحوم منصور را هدایت کردند به پشت اعلیحضرت و نشست. شاه هم نشست. بعد سلام شاهنشاهی نواخته شد و وزیر کشاورزی گزارش داد که برای تشریفات باید مقدار زیادی طول بکشد و بعد هم در پایانش قرار بود اعلیحضرت نطق کند. مرحوم منصور جای خود را ترک می‌کند، همه هم داشتند نگاه می‌کردند و خیلی هم عجیب بود، کنار شاه نشسته بود؛ جای خود را ترک می‌کند و می‌آید کنار وزرا می‌ایستد، خیلی دور. باعث این می‌شود که روسای دو قوه هم که نشسته بودند چون منصور به آنها ارشد بود، مجبور می‌شوند بایستند. خلاصه بعد از چند دقیقه شاه هم برمی‌خیزد و بعد اینکه همه هم متوجه می‌شوند منصور به اعتراض این کار را انجام داده است، بلافاصله می‌رود به اعلیحضرت می‌گوید که توهین کردن به وزرای اعلیحضرت بی‌احترامی به خود ایشان است و این رفتاری که با وزرای من شده است قابل تحمل نیست و خلاصه ایشان قائله‌ای به‌پا می‌کند که چرا وزرا را ایستاده نگاه داشتند و برای‌شان صندلی نگذاشته‌اند؛ اینقدر به این مسائل حساس بود.

از مرگ مرحوم منصور دو ماهی گذشته بود، شبی در همان اتاقی که مرحوم منصور را ما شاهد بودیم که در خشم بود بخاطر مقاله‌ای که قرار بود منتشر شود در مورد عالیخوانی، و می‌خواست جلوی این مقاله را بگیرد، مرحوم هویدا با دو-سه تا از وزرا نشسته بودند، باز هم بعد از جلسه‌ی هیئت دولت و بازهم به ایشان تلفنی شد در حضور ما. اما نه از سازمان امنیت بلکه از سوی مجله‌ی خواندنی‌ها و از مرحوم امیرانی مدیر خواندنی‌ها که متن مقاله‌ای را که قرار بود دو روز بعد برضد جمشید آموزگار وزیر دارایی و رقیب احتمالی هویدا بنویسد برای ایشان پای تلفن می‌خواند و ما شاهد بودیم که مرحوم هویدا چیزهایی را اضافه می‌کرد که «اینها را هم در مقاله‌تان بر ضد جمشید آموزگار بنویسید» که البته به خصایص مرحوم هویدا و حسن و عیبش بعدا خواهم پرداخت؛ حداقل آنچه که من فکر می‌کنم و قضاوت‌ها یکسان نیست، اما به هرحال این وجه تمایز بین دو مرد که باهم دوست هم بودند وجود داشت که مرحوم منصور خیلی مقید بود به رعایت احترام اطرافیان و همکارانش و حفظ حرمت وزیران، حال آنکه مرحوم هویدا که خیلی از منصور باسوادتر و مسلما بینش سیاسی بیشتری داشت، فرهنگ سیاسی بیشتری داشت ولی نه بینش ایرانی، و اصلا ایران را نمی‌شناخت که منصور می‌شناخت، و اصلا فارسی نمی‌دانست که منصور می‌دانست، این صفت در او بود که شاید به دلیل یک نوع عقده‌ی حقارت سعی می‌کرد که اطرافیان خود را کوچک کند و به اینها توهین کند و افراد کوچک را انتخاب کند.

منصور همیشه علاقه داشت به اینکه در اطرافش چندنفر افراد بزرگ –یا آن کسانیکه او خیال می‌کرد آدم‌های معنونی هستند باشند؛ مثلا همیشه مقید بود که سپهبد ریاحی، دکتر نصیری یا جواد صدر که وزرای مسن کابینه بودند باشند، چون به هرحال او رئیس اینها بود و به این ترتیب شان بیشتری پیدا می‌کرد.

مرحوم هویدا درست سلیقه‌ی خلاف این را داشت. به هرحال در آن شب آخر ششم بهمن بعد از اینکه مرحوم منصور فوت کرد یا اینکه دستگاه‌های حیات مصنوعی را قطع کردند، نیمه شب هیئت دولت تشکیل می‌شود و هویدا که کفالت نخست‌وزیری به او تفویض شده بود استعفای دولتی را که دیگر موجودیت خود را با مرگ نخست وزیر از دست داده بود، یازده شب می‌برند تحویل اعلیحضرت می‌کند در کاخ اختصاصی شهر.

انتهای پیام

بانک صادرات

نوشته های مشابه

یک پیام

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا