شاندل از پروردگار خود طلب خاموشی میکند
سیدمحمود کمالآرا (زکریا)، نویسنده و اندیشهپژوه در یادداشتی ارسالی به انصاف نیوز با عنوان «شاندل از پروردگار خود طلب خاموشی میکند» نوشت:
مردم در نظامهای اعتراضی برآمده در سالهای قبل از انقلاب تحت تاثیر اندیشه و ادبیات «شاندل» هستند. گفتمان او بهگونهای است که جامعه دانشجویی را به رهایی، فکر کردن و اندیشهورزی دعوت میکند. شاندل سعی میکند تا اندیشه برای زنده بودن، دستیابی به حقیقت و معنای زندگی و نیز نفی بتهای ذهنی را همانند یک معلم به دانشآموزان خود بیاموزد. او میداند نتیجه فهماندن مردم، سرمایه نهفته یک دگرگونی در جامعه بدون طبقه خواهد بود و به عمده جوانانی که در زمان طاغوت تنها هویتی جسمی برای خود قائل هستند جرات میدهد که بر خلاف جهت رودخانه شنا کنند. شاندل با بالا بردن اندیشه در بین جوانان و دانشجویان و اقشار تاثیرگذار جامعه، گناه همگانی نیندیشیدن را در سالهای قبل از انقلاب کمرنگتر کرده است اما شاید ناآشنایی با زبان دل شاندل سبب شده تا او روزهایی از پروردگار خود طلب خاموشی کند.
شاندل یا شمع یا همان علی شریعتی رسم پرواز و رها شدن را به اندیشه مخاطبین خود میآموزد تا نگرشی نوین به تاریخ و جامعهشناسی اسلام عرضه کرده باشد. او بازگشت به تشیع حقیقی و انقلابی را نیرویی برای تحقق عدالت اجتماعی قلمداد میکند. شریعتی با این نگرش کسانی که خود را سایه و جانشین خدا بر روی زمین میدانند، «خودفروختگانی که هویتشان را به ازای مباحثی فانی واگذاشتهاند» نام میبرد و از آنان به عنوان دیکتاتور یاد میکند و دیکتاتوری و استبداد را همانند شرک میداند و معتقد است اسارتپذیری و خرافه و تقلید توسط مردم در مخالفت با شعار اسلام میباشد. او به عنوان یکی از تاثیرگذارترین افراد در جریان انقلاب معتقد است دموکراسی با رای اکثریت، کاملترین و قابل قبولترین حکومت بر بشر بوده و اعتراض؛ یادآور روحیه عصیانگری و ظلمستیزی و انقلابی یک شیعه ملتزم و واقعی است.
مذهب یک نوع آگاهی عاشقانه است
شاندل اسلام را دین اندیشهورزی و آگاهسازی معرفی، و مفهوم عدالت در اسلام و ایدئولوژی اسلام حقیقی را با این جمله توصیف میکند: «نانت را خودت بخور، حرفت را هم خودت بزن و من فقط برای این هستم که تو به این حق برسی.» و اسلام رادیکال و غیرواقعی را اینچنین شرح میدهد: «تو نانت را بیاور به ما بده و ما قسمتی از آن را به تو میدهیم و آن حرفی را که ما میزنیم فقط بگو».
شریعتی اسلام را بدون تعصب و با قیود واقعی و همانطور که نیازمند جوانان آن دوران است ارائه میدهد و در حضور مردم، خط فکری و آگاهی را به اذهان انقلابی میدهد تا تعصبات را از اعتقاداتشان بزداید. یکی از معروفترین دعوتهای شریعتی به اندیشهورزی در اسلام و اندیشه در زمان قبل از انقلاب به این جمله ختم میشود: «در عجبم از مردمی که خود زیر شلاق ظلم و ستم زندگی میکنند و بر حسینی میگریند که آزادانه زیست و آزادانه مرد».
به عقیده شریعتی مذهب یک نوع آگاهی عاشقانه است یا عشق آگاهانه، شعور و شناختی که شور و ایمان برانگیزد، در آن عقل و احساس از یکدیگر جداییناپذیرند. دیدگاههای متفاوت او از پذیرش استبداد در جریانهای قبل از انقلاب، مستمعین زیادی را پای سخنرانیهایش میکشاند. شریعتی در دوران پهلوی میگوید: «پذیرش استبداد شرک است. اگر سرنوشت خود را به دست کسی بسپاریم یا در دست کسی بیندازیم شرک آوردهایم؛ اگر آزادی خویش را به کسی فروختیم یا کسی را صاحب خود پنداشتیم یا ادعای کسی را که خود را صاحب ما میشمارد پذیرفتیم، مشرکیم».
برچسب التقاط بهخاطر نقد بر یک اصطلاح اسلامی
شریعتی در کتاب «امت و امامت» نظریه پیشوایی را مطرح میکند و از طرفی رهبری و امامت را در جوامع عقبمانده جهت دستیابی به سطح مطلوب قابل قبول میخواند. به عقیده او رهبر متعهد است که در مستقیمترین راهها، با بیشترین سرعت و صحیحترین حرکت، جامعه را به سوی تکامل رهبری کند، حتی اگر این تکامل به قیمت رنج افراد باشد، البته رنجی که اکثریت، آگاهانه پذیرفتهاند. شریعتی در کتاب «شیعه یک حزب تمام» از استراتژیهای سیاسی ائمه سخن میگوید و حتی برای دعای امام سجاد شأن استراتژیک قائل میشود و از آن برای رهایی دعوتی میسازد.
با در نظر گرفتن محورهای کتب فوق و نظریههای نزدیک به روحانیون، اما تعابیر علی شریعتی در خصوص عالم دینی و نیز تغییرات محوری اسلام همراه با ظهور سلطنت صفوی، موجب شده تا برخی او را منهای روحانیت بدانند. او در حوزه عالم دینی معتقد است؛ «اساساً اصطلاح «روحانیت» را یک اصطلاح اسلامی و شیعی نمیدانم و معتقدم این اصطلاح اخیراً از مسیحیت گرفته شده و در متون اسلامی ما چنین کلمهای بدین معنی نیامده است، بلکه در اسلام به جای روحانی و جسمانی، ما عالم داریم و متعلم و بنابراین باید به جای روحانی گفت:عالم اسلامی».
آیت الله بهشتی، شریعتی را شکافی بر استبداد پهلوی میداند
بعد از دهه چهل جریانهای متفاوتی وارد فضای سیاسی ایران می گردد و حتی در برههای از «مثلث خشم» به مادر انقلاب ایران تعبیر میشود؛ مثلثی که به گفته آیت الله بهشتی: «اضلاع آن از امام خمینی(ره)، شریعتی و مجاهدین تشکیل شده و مولد بیشترین اتفاقات از منظر فرهنگی و رشد و نبوغ است و بر دیوار استبداد پهلوی شکاف میاندازد».
گفتمان شریعتی غربال اندیشه در جامعه
در تمام نظم و یا بینظمی گروههای مختلف در دوران قبل از انقلاب که هر حزبی مسلح شده و سهمخواهی از انقلاب پیش رو میکند، اندیشه شریعتی توانسته هزاران جوان را بسیج کند و از خواستهها، شعارها و مطالبات آنها گفتمانی به وجود بیاورد. شریعتی حلقهای در زنجیره انقلاب میشود که توانسته با ترویج ایدئولوژی خود، خطوط و مرزها را روشن کند و تغییر رژیم سیاسی و آینده انقلاب ایران را از دل دموکراسی، عدالت اجتماعی و رشد توسعه عمومی تبیین کند. علی شریعتی که زنجیره تحولات ایران را به یک جنبش تبدیل میکند، از آن جنبش در حال حاضر با عنوان «نواندیشی دینی» یاد میشود. در تحولات تاریخی و دوران قبل از انقلاب به نوعی شریعتی در میانه میایستد، از طبقات جامعه عضوگیری میکند و میتواند به نوعی پاکسازی و غربال اندیشه را در اجتماع به وجود آورد.
از این رو پراکندگی در دل طرفداران شریعتی را میتوان در دوران انقلاب و پس از آن دید. شاید علت آن از دید برخی نداشتن استراتژی و درگیری در یک دوگانگی است. شریعتی خود معتقد است: «انسان عبارت است از یک تردید. یک نوسان دائمی. هر کسی یک سراسیمگی بلاتکلیف است». او از طرفی به تغییر دعوت میکند و از سوی دیگر مدارا کردن را گزینهای بهتر میداند و به گونهای درگیر یک نقش مضاعف دوگانه است. شاید به گفته برخی تفاوتهای عمدهای میان تعاریف و نگرشهای او از یک انقلاب تمامعیار و یک انقلاب آگاهیبخش باشد، نه مطلق منفی و نه مطلق مثبت. ملکیان در نقد دوگانهگویی و یا به تعبیری جانبداری از دو اندیشمند توسط شریعتی با این مضمون میگوید: «اگر که من از دو اندیشمند و متفکر با دو نگرش متفاوت یاد کردم، بدانید که لااقل دانش من از یکی از آن دو شخصیت متفکر ناقص است که توانستهاند در خیالخانه ذهن من کنار هم بنشینند».
شریعتی در اقلیت اما همسو با واقعیت
شریعتی را برخی معلم آگاهی میدانند و برخی دیگر معلم امید. چرا که او هم موافق تغییر است و هم انقلابهای زودرس را محکوم میکند. عدهای معتقدند شریعتی با آگاهی و نگاهی که به تجربیات انقلابها و جامعه ایران دارد، اگر در آستانه انقلاب حضور داشت، مخالفت میکرد. فرزند او در این باره میگوید: «شریعتی در اقلیت قرار میگرفت، اما در برابر واقعیت قرار نمیگرفت و مخالفت نمیکرد».
شاید بهترین تعبیر برای شاندل تعریفی باشد که او در زمان حیاتش به آدمهایی که نیستند، ولی هستند نسبت می دهد: «شگفتانگیزترین آدمها در زمان بودشان چنان قدرتمند و باشکوهاند که ما نمیتوانیم حضورشان را دریابیم، اما وقتی که از پیش ما میروند نرم نرم آهسته آهسته درک میکنیم، باز میشناسیم، میفهمیم که آنان چه بودند، چه میگفتند و چه میخواستند. ما همیشه عاشق این آدمها هستیم، هزار حرف داریم برایشان؛ اما وقتی در برابرشان قرار میگیریم قفل بر زبانمان میزنند. اختیار از ما سلب میشود. سکوت میکنیم و غرق در حضور آنان میشویم و درست در زمانی که میروند یادمان میآید که چه حرفها داشتیم و نگفتیم. شاید تعداد اینها در زندگی هر کدام از ما به تعداد انگشتان دست هم نرسد».
سخن پایانی
شاید میراث اندیشه شریعتی به دلیل برخی تفاسیر از انقلاب درونی وجودی و فکری او در سالهای پس از انقلاب ایران تصفیه و حتی کنار گذاشته شده باشد، باید پذیرفت با این که به نوشته ها و سخنرانیهای شریعتی با نام «اباطیلی» یاد می کردند، اما انقلابیونی به جامعه تحویل داد که هریک دارای ایدئولوژیای بر پایه سرنگونی رژیم سیاسی وقت داشتند.
امام خمینی(ره) همیشه در خصوص نفی و یا موضعگیری در برابر علی شریعتی سکوت کردند تا گسستگی در صفوف انقلابیون رخ ندهد. ایشان گفتمان شریعتی را برای جناحهای چپ و لائیک بازتولید کرد و با موضعگیری نکردن در برابر شریعتی و حسینیه ارشاد و نیز نقد روحانیت سنتی باعث شد تا جوانهای طرفدار شریعتی هم جذب انقلاب 57 ایران شوند.
– با سپاس از مشاورت و راهنمایی اساتید و پژوهشگران در این مقاله:
- جناب آقای دکتر مرتضی کریمی، استاد دانشگاه و تحلیلگر علوم سیاسی
*سرکار خانم دکتر شیرین بقایی، نویسنده و پژوهشگر
*سرکار خانم دکتر مهوش نیکپور، نویسنده و پژوهشگر - جناب آقای علی اکبر بابا، دیپلمات ارشد و پژوهشگر
- سرکار خانم ندا سیفی پور، کارشناس ارشد یونسکو و پژوهشگر
- سرکار خانم فهیمه نظری، روزنامه نگار و تاریخ پژوه
- سرکار خانم زهیرا افغان، پژوهشگر علوم سیاسی و تاریخ
انتهای پیام
سپاسگذارم از مطلب جالبتون