خرید تور تابستان

رضوی فقیه:‌ بحران‌ها تلنبار و دستگاه اداری فشل است؛ رئیسی نمی‌تواند!

/یک تحلیل از انتخابات 1400، عمر سیاسی لاریجانی‌ها و آینده‌ی ناصر همتی/

زهرا منصوری، انصاف نیوز: سعید رضوی فقیه-روزنامه‌نگار سابق و فعال سیاسی اصلاح طلب- می‌گوید که از نظر او ریاست جمهوری رئیسی برای نظام جمهوری اسلامی پردردسر خواهد شد. ضمن اینکه توان حل مسایل قوه‌ی مجریه را هم ندارد.

وی در ادامه درباره‌ی خانواده‌ی لاریجانی‌ها افزود: خانواده‌ی لاریجانی موقعیت پیشین خود را در نظام از دست داده است. البته آقای علی لاریجانی پس از رد صلاحیت عاقلانه رفتار کرد، اما برادر او آملی لاریجانی حتی پس از برکناری‌اش از قوه‌قضاییه به دور از احتیاط بود.

این فعال سیاسی همچنین درباره‌ی آینده‌ی سیاسی عبدالناصر همتی گفت: بستگی به رفتار او در آینده دارد. اگر می‌خواهد در صحنه‌ی سیاست بماند باید از انتخابات اخیر به عنوان نقطه‌ی عزیمت کار سیاسی استفاده کند.

متن کامل گفت‌وگو با سعید رضوی فقیه درباره‌ی روند انتخابات 1400، ریاست‌جمهوری ابراهیم رئیسی، عمر سیاسی خانواده‌ی لاریجانی‌ها، آینده‌ی عبدالناصر همتی را در ادامه بخوانید:

رضوی‌فقیه: رئیسی برای نظام پر دردسر خواهد بود

انصاف نیوز: ارزیابی کلی شما از انتخابات ریاست‌جمهوری چیست و به نظر شما پیروزی آقای رئیسی چه تاثیراتی بر سیاست‌خارجی و مسائل داخلی ایران می‌گذارد؟

سعید رضوی فقیه: صادقانه اعتراف می‌کنم گمان نداشتم آقای رئیسی گزینه‌ی اصلی نظام برای ریاست قوه‌ی مجریه باشد با این فرض که تصمیم‌گیرندگان اصلی از دردسرهای ریاست جمهوری آقای رئیسی برای کشور و نظام آگاهند و اراده‌ای برای پرداخت هزینه‌های بی فایده‌ی این امر ندارند. گمان می‌کردم اولاً چون آقای رئیسی تجربه‌ای در حوزه‌ی امور اجرایی ندارد و تمام عمر کاری خود را در قوه‌قضاییه سپری کرده و بنابرین در شرایط تلنبار شدن بحران‌های اجتماعی و اقتصادی که به فشل شدن دستگاه اداری کشور منجر شده، نمی‌تواند رئیس موفق و کارآمدی برای قوه‌ی مجریه باشد؛ و ثانیاً به خاطر دهه‌ی شصت بهانه‌ای برای کارزارهای حقوق بشری و اعتراضات دامنه‌دار و دنباله‌دار در سطح جهان خواهد بود یک رئیس حاشیه‌ساز و پر دردسر برای جمهوری اسلامی خواهد بود.

اما به رغم چنین پیش‌بینی خوش باورانه‌ای آقای رئیسی به عنوان گزینه‌ی نظام در رأس قوه‌مجریه قرار گرفت و البته اگر چه نرخ مشارکت پایین‌تر از دوره های قبل بوده ولی به هر حال ایشان حائز اکثریت آرای شرکت کنندگان هم شده است. اگر فرض‌هایی که مبنای استدلال و پیش بینی یاد شده قرار گرفت، غلط نباشد آنگاه می‌توان نتیجه گرفت که اولاً احتمالاً قرار است نقش اصلی مدیریت اجرایی در امور داخلی هم مثل سیاست خارجی به عهده‌ی دیگران باشد و ثانیاً ممکن است توافقاتی در عرصه‌ی سیاست خارجی حاصل شده باشد که مسائل مربوط به سوابق حقوق بشری آقای رئیسی از سطح کارزارهای مدنی و اعتراضات غیر رسمی و تبلیغات رسانه‌ای فراتر نرود. شاید هم سران جمهوری اسلامی به این نتیجه رسیده‌اند که با پشتوانه‌ی پیشرفت‌های هسته‌ای  اساساً بهتر است در این زمینه هم موضع تهاجمی داشته باشند و نه موضع تدافعی. در هر صورت باید منتظر رویدادهای بعدی ماند.

یعنی مسائل حقوق‌بشری می‌تواند در روند ریاست‌جمهوری آقای رئیسی خللی ایجاد کند؟

بله همچنانکه گفتم برداشتم این است که حضور آقای رئیسی در جایگاه دومین مقام رسمی کشور می‌تواند دردسرهایی را برای این نظام در مناسبات بین‌المللی و نیز در مدیریت مسائل اجرایی در داخل ایجاد ‌کند. اما باید منتظر آینده ماند. رد صلاحیت‌ها در این سطح هم غیر قابل پیش‌بینی بود اما اتفاق افتاد. رد شدن صلاحیت آقای لاریجانی و حتی رد شدن صلاحیت آقایان جهانگیری و پزشکیان چندان مورد انتظار نبود.

البته پس از رد صلاحیت شدن آقای هاشمی در سال 92، اینها خیلی عجیب نبود.

بله کاملا درست است اما با این همه رد صلاحیت‌های اخیر اگر چه محتمل بود خیلی هم منتظره نبود.

«خانواده‌ی لاریجانی موقعیت پیشین خود را در نظام از دست داده»

فکر می‌کنید واقعا رد صلاحیت آقای لاریجانی بر خلاف منویات رهبری بود؟

پاسخ قاطعی ندارم اما اگر به رفتارهایی که سال گذشته با آقای صادق آملی لاریجانی شد، دقت شود، در آن مورد نیز آقای صادق لاریجانی از یک طرف پیش از پایان دومین دوره‌ی پنج ساله‌ی ماموریتش جابجا شد و از طرف دیگر مورد هجوم تبلیغاتی گسترده‌ای از سوی اصولگرایان از جمله آقای زاکانی قرار گرفت. دستگیری آقای طبری تبعات سنگینی برای آقای آملی لاریجانی و حیثیتش داشت و نامه‌نگاری تند میان آقای آملی و مرحوم یزدی اوج این تنش‌ها بود. همه‌ی اینها حکایت می‌کرد که خانواده‌ی لاریجانی موقعیت پیشین خود را در ساختار قدرت جمهوری اسلامی از دست داده است. البته مدتی بعد آقای خامنه‌ای از شیخ صادق لاریجانی دفاع کرد و گفت ایشان خودش پیشگام مبارزه با فساد بوده ولی به هر حال تغییری در وضعیت ایجاد نشد الا اینکه حملات رسانه‌ای پایان یافت.

به نظر می‌رسد دفاع یاد شده صرفاً در حد دلجویی برای التیام زخم‌ها و جلوگیری از شکاف و نقار بیشتر بوده. به هر حال بعید به نظر می‌رسد، اصولگرایان تندرو بدون هماهنگی‌های لازم دست به چنین حملات گسترده و دنباله‌داری زده باشند و بعد هم تذکر و اخطاری نگیرند. در مورد آقای علی لاریجانی هم دقیقاً همین اتفاق افتاد و احتمالاً استنباط اکثریت اعضای شورای نگهبان این بوده که رد صلاحیت علی لاریجانی مجاز است. خبرهایی هم پیش از اعلام رسمی نظر شورای نگهبان در رسانه‌های اصولگرا انتشار یافت که با آنها هیچ برخوردی نشد. بعد از آن هم آقای خامنه‌ای تلویحاً از علی لاریجانی و خانواده‌اش دفاع کرد. با این تفاوت که بر خلاف مورد پیشین آقای خامنه‌ای نام علی لاریجانی را به صراحت بر زبان نیاورد.

به نظر شما بین آقای آملی لاریجانی و آقای رئیسی رقابتی برای رهبری آینده در جریان است یا قبلا بوده؟

شخصاً اطلاعات دقیقی در این زمینه ندارم. نمی‌دانم آقای رئیسی نقش بازیگردانی دارد یا خیر. همچنین خبر نداریم آقای آملی لاریجانی جزو گزینه‌های جانشینی بوده یا خیر. و همچنین معلوم نیست آقای رئیسی با تصدی مقام ریاست جمهوری یک گام به جانشینی نزدیک شده یا اصلا از آن دور افتاده است. در این موارد هم نمی‌توان پیش بینی کرد و باید منتظر حوادث آینده ماند.

به نظر شما عمر سیاسی لاریجانی‌ها تمام شد؟

شاید از این خانواده فقط آقای علی لاریجانی منتظر فرصت دیگری باشد تا در جایی دیگر و موقعیتی دیگر نقش‌آفرینی کند، اما بر اساس شواهد فعلی می‌توان گفت عمر سیاسی این خانواده تمام شده و گویا دیگر قرار نیست اعضای خانواده‌ی لاریجانی در ساختار قدرت نقش آفرین و تاثیرگذار باشند.

«رفتار لاریجانی محتاطانه، عاقلانه و همراه با خونسردی بود»

رفتار آقای علی لاریجانی را بعد از رد صلاحیت چگونه ارزیابی می‌کنید؟

رفتارش محتاطانه، عاقلانه و همراه با خونسردی بود. بر خلاف برخورد آقای صادق آملی در واکنش به ماجراهای پس از کناره‌گیری‌اش از ریاست قوه‌قضائیه. انتشار خبر قصد وی برای مهاجرت به نجف و سپس مجادلات کتبی با شیخ محمد یزدی ناشی از غلبه‌ی خشم و به دور از احتیاط بود.

یا مثل عقب‌نشینی از توییتی که درباره‌ی رد صلاحیت‌ها منتشر کرد.

بله دقیقاً در همین ماجرای رد صلاحیت علی لاریجانی نیز واکنش سریع و نسنجیده‌ای داشت که زود هم عقب‌نشینی کرد. در واقع یک گام از برادرش علی لاریجانی عقب ماند.

البته برخی هم گفتند تا وقتی برادرش را رد صلاحیت نکردند، اعتراض نکرد.

بله این موضوع که در چهل سال گذشته تقریبا یک قاعده بوده است. در بسیاری موارد تا قانون‌شکنی و ظلم گریبان خود مسئولان را نمی‌گرفت یا آنرا نمی‌دیدند و یا نادیده می‌انگاشتند.

به نظر شما نسبت به چهار میلیون آرای باطله‌ در این دوره چیست؟ آیا صرفاً حرکتی اعتراضی بوده یا به انگیزه‌ی مهر خوردن شناسنامه بوده است؟

من نه تنها آرای باطله بلکه حتی رای ندادن را هم مبتنی بر انگیزه‌ی واحد تلقی نمی‌کنم. طیف وسیعی از نیروهای سیاسی از رضا پهلوی تا محمود احمدی‌نژاد با اعتراض در انتخابات شرکت نکردند. کسانی مثل مهندس موسوی و دیگر اصلاح‌طلبان هم یا صراحتاً گفتند رأی نمی‌دهند یا اینکه رای ندادند. موضع و انگیزه‌ی آنها متفاوت است و نمی‌توان رای ندادن همه‌ی آنها را بر اساس انگیزه‌ی واحد تفسیر کرد. درباره‌ی آرای باطله هم همینطور است. اما گمان می‌کنم  افرادی که آرای باطله به صندوق‌ها انداختند در سه گروه قابل دسته‌بندی باشند؛ اول کسانی که رایشان اعتراضی بود و به رد صلاحیت‌ها اعتراض کردند. دوم کسانی که گزینه‌ی مورد نظر خودشان را نیافتند اما در عین حال می‌خواستند رأی هم بدهند. سوم کسانی که فقط می‌خواستند مهر شرکت در انتخابات در شناسنامه‌شان باشد.

به نظر شما نحوه‌ی برگزاری این انتخابات و بازتاب جهانی آن کار آقای رئیسی را سخت‌تر می‌کند یا بر عکس نزدیکی او به مرکز ساختار قدرت روند مذاکرات با غرب را تسهیل می‌کند؟

مجموع اتفاقات دو ماه اخیر اقتضا می‌کند در تحلیل شرایط موجود و پیش‌بینی آینده محتاط‌تر و شکیباتر باشیم. ما بر اساس ظواهر و داده‌های موجود ماجراها را تحلیل می‌کنیم که ظاهراً بسیار محدود و اندک است. بخش اصلی کوه یخ وقایع زیر آب است. با این همه می‌توان انتظار داشت که مذاکرات با غرب در مورد بازگشت به برجام همچنان ادامه یابد چون همه طرف‌ها می‌دانند خطوط اصلی سیاست خارجی ایران چیست و کجا ترسیم میشود. البته این امر اختصاص به ایران ندارد که سیاست خارجی کشور در جایی غیر از وزارت‌خارجه تعیین ‌شود. دیده‌ایم در آمریکا هم وقتی رئیس‌جمهور با مشاور امنیت ملی یا وزیر خارجه منصوب خودش هماهنگ نیست او را برکنار می‌کند. نقش وزارت خارجه در کشورهای مختلف متفاوت است و این تفاوت فقط به ساختار دولت یا وزارت‌خارجه مربوط نیست، بلکه گاه به شخصیت و موقعیت وزیر ربط دارد. یک وزیر ممکن است کاملاً مطیع و مجری باشد و ممکن است بر اساس شخصیت و موقعیتش قدرت مانور بیشتری داشته باشد. آندری گرومیکو وزیر خارجه‌ی اسبق اتحاد شوروی تا زمانی که زنده بود، نقش تعیین کننده در سیاست خارجی شوروی داشت و در تصمیم‌سازی‌ها و تصمیم‌گیری‌ها موثر بود. با این همه در نهایت به عنوان وزیر خارجه مجری سیاست‌های تعیین شده در نهادهای بالاتر بود. هرچند خودش در فرایند آن تصمیم سازی‌ها و تصمیم‌گیری‌ها ایفای نقش داشت. الان هم به نظر می‌رسد سرگی لاوروف همین نقش را دارد و مجری محض نیست.

«ظریف کارگزار بوده اما کارگزاری تاثیرگذار!»

آیا آقای ظریف فقط مجری بود؟

به گمانم آقای ظریف هم به عنوان یک دیپلمات باسواد، با تجربه و مورد اعتماد در فرایند ساختن و گرفتن تصمیم‌ها نقش داشته و به عنوان یک وزیر خارجه‌ی قوی و جدی توانسته مشاور خوبی برای همین نظام باشد. یعنی کارگزار بوده اما کارگزاری تاثیرگذار. کسی که میتوانسته به عنوان کارشناس خبره‌ی حوزه‌ی خودش چانه‌زنی و گفت‌وگو کند و مبنایی برای تصمیم‌گیری‌ها بسازد. اما در نهایت و در گام بعدی مجری همان سیاست‌ها بوده است یعنی مجری سیاست‌های رهبری و شورای امنیت ملی. البته یک مجری خوب که برنامه‌ها را به خوبی اجرا کرده و این هم کار هر کسی نیست. آقای ظریف طی چهل سال گذشته جایگاه ممتازی در سیاست خارجی کشور داشته است. در همان فایل صوتی کذایی هم متوجه می‌شویم آقای ظریف در تعیین سیاست خارجی نیروی فعالی بوده است وگرنه مجالی برای چانه زنی و بحث با دیگران نمیداشت. او را می‌توان با منوچهر متکی مقایسه کرد. شخص اخیر توانمندی نداشت و صرفاً مجری محض سیاست‌ها بود وگرنه او هم وارد چالش با دیگران می‌شد. اصلاً تداوم  ماموریت تیم مذاکره‌کننده در شرایط فعلی نشان دهنده‌ی تاثیرگذاری و کنشگر بودن آقای ظریف است.

احتمالاً آقای رئیسی شخصاً نمی‌تواند در مورد ترکیب تیم مذاکره کننده و سوگیری مذاکرات ورود کند و در نهایت نظر رهبری این خواهد بود که مذاکرات با همین تیم و با همین سوگیری ادامه پیدا کند. یک وجه این ماجرا این است که سیاست خارجی در نهادهایی بالاتر از دولت ساخته و پرداخته می‌شود اما وجه دیگرش هم اینست که توانایی امثال ظریف و دستیارانش برای مذاکرات سخت بیشتر قابل اعتماد و اتکاست. این در حالیست که در ماجرای تنش‌زدایی با آمریکا و شالوده‌ریزی مذاکرات منتهی به برجام در اواخر دولت دوم احمدی‌نژاد وی را عملاً  کنار گذاشته بودند و در حوزه هسته‌ای و گفت‌وگو با آمریکا سیاست خارجی نظام پیش می‌رفت نه سیاست‌خارجی دولت و رئیس جمهور.

«اینکه رهبری گفت وزارت خارجه مجری است، در واقع پیامی برای غرب بود»

اما در آن زمان اتفاق خاصی در این زمینه رخ نداد.

چون فرایند به نتیجه رسیدن مذاکرات طولانی بود. دولت روحانی ادامه‌دهنده‌ی همان مذاکراتی بود که در اواخر دولت آقای احمدی‌نژاد آغاز شد و الان هم دولت رئیسی همان رویه‌ی دولت روحانی را ادامه خواهد داد. البته تا زمانی که سیاست‌های نظام همین باشد. در سال 90 اوباما به جای آقای احمدی‌نژاد به آقای خامنه‌ای نامه نوشت و در آن زمان مشخص شد که پایگاه اصلی مذاکره وزارت‌خارجه و قوه‌مجریه نیست. اینکه رهبری گفت وزارت‌خارجه مجری است، در واقع پیامی برای غرب به همراه داشت مبنی بر این که هر دولتی در ایران سر کار بیاید، سیاست خارجی ایران تغییر نخواهد کرد و ظاهراً همه‌ی طرف‌های خارجی مدت‌هاست این را فهمیده‌اند.

آقای همتی در مناظره‌ها گفتند که ایشان صدای بی‌قدرتان است، چرا این شعارها از سوی مردم مورد استقبال قرار نگرفت؟

به نظرم این ماجرا دو وجه دارد، یکی توانمندی کاندیدا در معرفی کردن خود و دیگری اقبال مردم به او. عدم اقبال مردم لزوماً ناشی از ناتوانی نامزد انتخابات نیست. در گذشته هم مشابه این اتفاق برای اصلاح‌طلبان رخ داده است. در انتخابات دومین دوره‌ی شورای شهر اصلاح‌طلبان شکست خوردند، با اینکه آقای تاجزاده در راس فهرست حزب مشارکت بود. ایشان هم نتوانست رای بیاورد. در انتخابات سال 84 هاشمی رفسنجانی در رقابت با احمدی‌نژاد شکست خورد. پس رأی آوری فقط به توانمندی نامزد مربوط نیست و بخش زیادی از آن به اقبال جامعه بستگی دارد.

گاهی مردم اصلا تمایلی به رأی دادن ندارند. مثل سال 98 یا 81 و همین انتخابات اخیر. به هر حال روحانی هشت سال رئیس جمهور بوده و آقای همتی هم مدیر همین دولت بوده است. طبیعی است که بخشی از مردم به جهت مشکلات موجود و ناکارآمدی‌ها از دولت مستقر روی می‌گردانند و به جریان مقابل آن تمایل پیدا می‌کنند. دولت روحانی بویژه در حوزه‌ی معیشت کارنامه‌ی خوبی نداشت و این ارزیابی با در نظر گرفتن تحریم‌ها هم صادق است. حتی اگر تصمیم‌گیری‌های اقتصادی فراتر از حیطه‌ی اختیارات دولت روحانی بوده باز هم در نظر بسیاری از مردم او مسئول نابسامانی اوضاع اسفناک کنونی قلمداد می‌شود. پس آقای همتی از این حیث هم خوش اقبال نبوده است.

«اگر سال 92 یا 96 بود شاید همتی پیروز انتخابات بود»

یعنی اگر شرایط مساعد بود، آقای همتی رأی می‌آورد؟

چرا که نه؟ اگر آقای همتی با همین میزان توانمندی شخصی‌اش در شرایطی مثل انتخابات سال 92 و یا 96 حضور می‌یافت ممکن بود آرای بسیار بیشتری کسب کند یا حتی پیروز رقابت باشد. ولی برعکس اگر آقای جهانگیری در این دوره به جای آقای همتی اصلاح‌طلبان را نمایندگی می‌کرد، احتمالاً همین نتایج اخیر نصیبش می‌شد چون اساساً زمینه برای مشارکت گسترده فراهم نبود. مثل انتخابات دوره‌ی دوم شوراها. آقای خاتمی قبلاً در جایی گفته بودند اگر من هم دوباره تکرار کنم کسی پای صندوق نمی‌آید.

به نظر شما آقای همتی در مناظره‌ها خوب ظاهر شدند؟

شاید به عنوان یک نامزد تکنوکرات خوب ظاهر شد، حداقل بهتر از نامزدهای دیگر بود یا اینکه بدتر از آنها نبود. اما ظاهراً یا ارزیابی افکار عمومی نسبت به او خوب نبوده و یا اینکه اساساً رای دادن موثر تلقی نشده وگرنه افراد بیشتری به او رأی می‌دادند.

فکر می‌کنید آقای همتی از  این دو میلیون رأی برای تشکیل حزب و یا یک رسانه می‌تواند استفاده ‌کند؟

تاسیس یک حزب فقط بر اساس میزان آرای یک نفر نیست. باید توانایی جمع کردن نیروهای سیاسی و اجتماعی و فرهنگی وجود داشته باشد. تجربه‌ی آقای عارف نمونه‌ی خوبی در این زمینه است. آقای همتی نمی‌تواند بدون همراهی با شمار قابل توجهی از نیروهای سیاسی توانمند و صرفاً با تکیه بر سوابق خودش در بانک مرکزی وارد عرصۀ سیاسی شود و به عنوان یک شخصیت جریان ساز نقش آفرینی کند. در سه چار دهه‌ی گذشته عده‌ی کمی بوده‌اند و هستند که توانسته‌اند یک تشکیلات تاثیرگذار سراسری را پشت سر شهرت و نفوذ و احترام خود داشته باشند. آقای هاشمی، آقای خاتمی و آقای کروبی در این زمینه موفق بوده‌اند. اما حتی آقای روحانی به عنوان پدر معنوی حزب اعتدال و توسعه تشکیلات قوی و سراسری پشت سر خود ندارد و موقعیت آقای همتی قطعاً بهتر از آقای روحانی نخواهد بود. در مورد رسانه هم باید گفت بدون تاثیرگذاری اجتماعی با یک وبلاگ شخصی فرقی ندارد. مثل برخی روزنامه‌هایی که کارکردی جز خبررسانی و انعکاس نظرات و خواسته‌های اقشار مختلف دارند.

بنابرین به نظر شما آینده‌ی سیاسی آقای همتی چه خواهد شد؟

بستگی به رفتار او در آینده دارد. اگر می‌خواهد در صحنه‌ی سیاست بماند باید از انتخابات اخیر به عنوان نقطه‌ی عزیمت کار سیاسی استفاده کند و از موضع منتقد وضع موجود با تدوین برنامه‌ای جامع به عنوان برنامه‌ی جایگزین به جذب نیرو در سطوح مختلف بپردازد و جایگاه مشخصی در آرایش نیروهای سیاسی برای خود و هوادارانش تعریف کند. وگرنه صرف سابقه‌ی اجرایی و مدیریتی در حوزه‌ی اقتصاد کسی را به رهبری سیاسی نمی‌رساند. مدیرهای اقتصادی زیادی داریم که هیچ‌کدام چهره‌ی سیاسی تاثیرگذاری نشده‌اند. آقای آخوندی خیلی تلاش کرده اما ناکام ماند. قطعاً آقای همتی در شرایط فعلی موقعیت و پشتوانه‌ی آقای آخوندی را نخواهد داشت. آقای محسن رضایی هم که چند دوره یک پای انتخابات ریاست جمهوری بوده جز سمت‌های رسمی انتصابی‌اش جایگاه سیاسی مشخصی در جامعه‌ی ایران ندارد. پس اگر آقای همتی می‌خواهد جریان تازه‌ای ایجاد کند باید هم حرف بزند هم برنامه ارائه دهد و هم عمل کند. این هر سه فقره نیز علاوه بر اینکه مستلزم تلاش و پشتکار است، هزینه‌هایی هم در پی خواهد داشت.

انتهای پیام

بانک صادرات

نوشته های مشابه

یک پیام

  1. شاید عدم احراز صلاحیت لاریجانی توسط شورای نگهبان به او کمک کرد تا نقش او در پیمان 25 ساله با چین به مباحث عمومی تبدیل نشود، که اگر میشد رای بسیار کمی می آورد و احتمال تداوم آن مسئولیت نیز تضعیف می شد..

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا