طلبگی با برند دوو، امامزادگی با برند اسنوا و پتروشیمی رجال
به گزارش انصاف نیوز، حجت الاسلام مسعود دیانی در یادداشتی در وبلاگ خود نوشت:
بنیاد خیریه ی آلا، وابسته به گروه صنعتی انتخاب، در پایگاه اینترنتی اش از یک مدرسه ی علمیه، یک امامزاده و یک مؤسسه ی تربیت مبلغ مذهبی با عنوان مراکز تابعه نام برده است. مراکز تابعه واژه ی زهرداری است. در قاموس نسل ما که با آرمان ها و شعارهایی همچون استقلال حوزه و نهاد دین از دو گانه ی قدرت و ثروت قد کشیدیم همراهی این دو گانه با نهاد دین یادآور سه گانه ی زر و زور و تزویر بوده و هست. برای نسل ما که با شعارهای و آرمانهای دهه ی شصت و هفتاد و ادعاهای دهه ی هشتاد خیلی سخت است که زینبیه ی اصفهان، مدرسه ی علمیه ی خاتم الاوصیاء قم و جامعه المرتضی مراکز تابعه ی خیریه ی یک بنگاه اقتصادی باشند و نام و نانشان به نام و نان برندهایی همچون دوو و اسنوا و حایر و هلدینگ صنایع فولاد و هلدینگ ساختمان و گردشگری بسته و وابسته باشد. سخت است اما این هم هست که این نسل به غبارگرفتگی آرمان هایش و پوچ درآمدن گل شعارهای رسمی و غیر رسمی زمانه اش عادت کرده است. اما به ندیدن و نفهمیدن نه.
خیریه های امروزی سرمایه گذاری اند نه هزینه. همچون تبلیغات. منطق سرمایه داری به مثابه پدیده ای مدرن با منطق بازارهای سنتی متفاوت است. تبلیغات تا آخرین دلار، شعار سرمایه داری معاصر است. در همین نگاه است که فعالیت های خیریه هم معنایی متفاوت از عمل خیر دنیای سنت پیدا می کنند. بر اهالی فن واضح و مبرهن است که یک بنگاه اقتصادی بدون پایگاه دینی، اجتماعی و سیاسی نمی تواند دوام پیدا کند و توفیقی کسب کند. عوامل تعیین کننده در پیروزی و شکست جنگ بازار در نهاد دین، نهادهای اجتماعی و قدرت های سیاسی کرسی دارند و بی توجهی یا کم توجهی به این کرسی ها، موریانه ای است که پایه های کرسی سرمایه داران را خواهد جوید. البته ادب، آداب دارد. پاکت بعد از منبر یک روحانی را باید با آداب، در خلوت و با احترام تقدیم او کرد. بنیادهای خیریه امروز برای رعایت این آداب شکل گرفته اند. تفاوت تازه به دوران رسیدگانی همچون شهرام جزایری و بابک زنجانی که نیامده رفتنی شدند با دیگران که ما می رویم و می آییم و آنها همچنان که هستند، هستند در همین ادب ها و آداب هاست. وگرنه شهرام جزایری درست فهمیده بود که باید با نهاد دین نسبتی پیدا کند و بابک زنجانی درست فهمیده بود که کارتل بزرگ اقتصادی شدن بی لطف و عنایت نهاد قدرت امکان پذیر نیست. در این میان اگر بخشی از هزینه ی فعالیت های خیریه از مالیات تأمین شود که یک تیر است و چند نشان. روغن ریخته نذر امامزاده.
با این همه سخن در عیب جویی از فعالیت های خیریه ی بنگاه های اقتصادی نیست. من هیچ گاه جمله ی آن مدیر خیریه ی آمریکایی را فراموش نمی کنم که در نقد سیستم اخلاقی و شناختی مردم کشورش می گفت: «ما از این که کسی از طریق کمک به مردم ثروت به دست بیاورد ناراحت می شویم و بر می آشوبیم اما این واکنش را به کسانی که بدون کمک به مردم (و من اضافه می کنم در بسیاری موارد با آسیب رساندن به مردم) به دست می آورند نشان نمی دهیم». من با کارکردها و فلسفه ی خیریه های مدرن مشکلی ندارم. در نگاه من صاحبان گروه صنعتی انتخاب که این کارکردها و منافع را از طریق مراکز مددکاری و کمک به بیماران سرطانی به دست می آورند بر کسانی که همین منافع را از طریق سرمایه گذاری در فوتبال و ستاره بازی در می آورند شرف دارند. خداوند همه ی ما را هدایت کناد.
سخن در ارزان فروشی محصولات دینی توسط متولیان آن است. متولیانی که متاسفانه در این حوزه نیز همچون بسیاری از حوزه های اجتماعی، فرهنگی و سیاسی دیگر فهم دقیقی از واقعیات ندارند. این کم فهمی به ارزان فروشی و مفت فروشی منجر شده که هیچ، آهسته آهسته بساط قدرت و مرجعیت اجتماعی تضعیف شده ی حضرات را نیز جمع خواهد کرد. آقایانی که این گونه با بنگاه های اقتصادی آب و گاو را یکی کرده اند آب زیر خود انداخته اند. هر چند این نیز هست که ضعیف شدگی امروزین آنها را به این ورطه کشانده است.
نهاد دین (به صورت خاص حوزه) هیچ گاه مستقل از نهاد بازار نبوده است. بازار همواره بازوی نهاد دین بوده و دین حمایت کننده ی نهاد بازار. مرجع تقلید بی خمس و کمک های مالی مردم عادی و بازاریان به عالمی دینی در گوشه ی مسجد و محراب و مدرسه تبدیل می شود. بماند که بی کمک مردم و بازار نه مسجدی در کار است و نه مدرسه ای. هم مدرسه خرج دارد و هم مسجد. شهریه ای که من طلبه در همه ی سال های طلبگی ام گرفته ام از خرده خمس های مردم عادی و کلان خمس های بازاریان بزرگ تأمین شده است. ساختمان مدرسه هایی که در آن درس خوانده ام و چهار دیوار حجره هایی که در آن نفس زده ام و حقوق اساتیدی که از محضرشان آموخته ام و غذاهایی که ظهر و شب با کیفیت و بی کیفیت خورده ام، همه از همین راه تأمین شده اند اگرچه در این سال ها بوی نفت نیز در برخی موارد استشمام می شود. این نسبت امر غریبی نبوده و نیست. پوشیده و پنهان هم نبوده و نیست. اما معانی پنهان و آشکار فرهنگی اش متفاوت با آن چیزی است که امروز در حال رخ دادن است.
در عالم واقع شهریه ی ما هم از بنگاه های اقتصادی بزرگ و کوچک تأمین شده و می شود. اما مرجعیت در این میان نقشی بازی می کرد که ما شهریه را به عنوان پول امام زمان دریافت می کردیم. واژه ی دستمالی شده ای که بعدها حتی یارانه های نفتی را نیز شامل شد. چه عیب دارد؟ همه ی عالم متعلق به حضرت است. نیست؟ بگذریم. نقشی که مرجیعت در این میان بازی می کرد استقلال حوزه را تا حدی تأمین می کرد. می گویم تا حدی و پیچیدگی های پنهان این رابطه را مد نظر دارم. با این همه ما شهریه مان را از مرجع گرفتیم. امروز هم با جسارت و صراحت مقابل هرکسی که مدعی شود ما از پول خمس او گردن کلفت کرده ایم و پروار شده ایم می ایستیم و نشانی بیت مرجع را کف دستش می گذاریم. امروز اما صاحبان بنگاه های اقتصادی با فهمی که از ضعیف شدگی نهاد مرجعیت پیدا کرده اند خود مستقیما وارد این بازی شده اند. با نام و نشان و برند. این تفاوت ماجراست. من در سال های طلبگی ام هرگز نفهمیدم پول شهریه و هزینه ی تحصیلم به صورت مشخص از کجا و چگونه به دست مرجع رسید. طلبه ی مدرسه ی علیمه ی خاتم الاوصیاء اما چگونه فراموش می کند که نانخور فروش محصولات دوو و اسنوا و حایر و هلدینگ های اقتصادی فلان و بهمان است؟ و چگونه حاضر است پای سخنرانی مدیر این بنگاه اقتصادی بنشیند و او برایش از باید ها و نبایدهای طلبگی سخن بگوید؟
صاحبان بنگاه های اقتصادی امروز رؤیاهای بزرگی در سر دارند. آنها دانشگاه تأسیس کرده اند. دبیرستان و مدرسه های کوچک و بزرگ دارند. بنیادهای خیریه دارند. امامزاده دارند. بله. امامزاده. در شهر ما اصفهان رقبای اقتصادی امامزاده های انحصاری خود را دارند. گروه انتخاب یک جور، مجتمع پتروشیمی رجال و ظریف مصوری ها یک جور. یکی امامزاده زینبیه ی اصفهان را در دست گرفته است و دیگری امامزاده جعفر کنار فرودگاه اصفهان را. جالب آنکه هر دو هم با یک شاخه از روحانیت رفیق گرمابه و گلستان شده اند و جای تعجب نیست که هر دو در اداره ی این امامزاده از شیوه های یکسانی بهره می برند. مردم شهر هم صاحب و متولی اقتصادی هر امامزاده را می شناسند و هم روحانیون مرتبط با بنگاه داران را. وقتی می شود با پول دانشگاه و مدرسه و مسجد و امامزاده داشت چرا مدرسه ی علمیه و حوزه نداشت؟
بازار دین بازاری ارزان اما سودآور است. با اندک هزینه ای می توان سودهای سرشار برد. کسب اعتبار و قدرت و شهرت و تضمین سرمایه و بازار هدف در ازای هزینه ی آب و برق و گاز و کاشی کاری یک امامزاده و حق القدم امام جماعتش و احتمالا فهرستی از هزینه های دیگر که متولیان به موقع در مقابل علما می گذارند و از توجه و اهتمامشان به امور دینی و فرهنگی سخن می گویند. اما از هزار و یک سودی که از این ره گذر به دست می آورند سخن نمی گویند.
صاحبان گروه صنعتی انتخاب نمی توانند در دفتر هلدینگ هایشان با رییس مجلس و امام جمعه و استاندار و نماینده ی خبرگان و نماینده ی مجلس و معاون صدا و سیما و مدیر حوزه های علمیه قرار ملاقات بگذارند. عیب است. حرف تویش در می آید. آقایان ملاحظات خاص خودشان را دارند. نباید انگ بخورند. مردم چه می گویند؟ خب یک امامزاده داشتن، یک مدرسه ی علمیه داشتن، یک مؤسسه ی تبلیغ دینی داشتن خیلی از این ها را پوشش می دهد. می گویید نه؟ کمی در پایگاه اینترنتی مدرسه ی خاتم الاوصیا و آستانه ی زینبیه و بنیاد خیریه ی آلا پرسه بزنید.
آقایان علما! حضرات اوقاف! و همه ی کسان. اگر قرار به فروش دین است لااقل ارزان نفروشید. قیمت دین در جامعه ی ایران خیلی بیشتر از این حرف هاست. اگر قرار به فروش است اول باشگاه های آبی و سرخ ورزشی را بفروشید بعد دین را. دوستی داشتم که از یک کشور آفریقایی بازگشته بود. می گفت آنجا با پول می شد هرکسی را بخواهی ببینی. ملاقات فرماندار در حد میلیون خرج داشت و ملاقات رییس جمهور در حد ده ها میلیون. قیمت بازار دین اینی نیست که می فروشید. این صورت حساب ها پول چند دقیقه تبلیغ بازرگانی در برنامه ی تلویزیونی خندوانه هم نمی شود. حالا که قرار است بفروشید ارزان نفروشید. این کاری که سرمایه دارن با روحانیت و دین می کنند با آب حمام دوست گرفتن است. همین.
انتهای پیام
با حساب ایشان اگر کمپانی های مثلا دوو و حایر و شاید بریتیش پترولیوم و کمپانی هند شرقی و…… پول به مرجع بدهند و ایشان با واسطه مرجع دریافت کند ایرادی ندارد.
شهامت شما در بازگویی واقعیات و احساس خطر نسبت به دین و دنیای این ملت ستودنی است، متأسفانه تجارب فاجعه بار مربوط به فرجام کشور در پایان عصر ساسانیان، سلجوقیان و صفویان، ثابت کرده است که ما ایرانیان هیچگاه نیاموخته ایم که از تاریخ درس بگیریم و لذا ناچار به تکرار آن تجربه می شویم حتی به قیمت گذاف و جبران ناپذیری بی دینی یا بهتر بگویم بی هویتی ملت و برباد رفتن استقلال و یکپارچگی ملت خود. تطابق دقیق رفتارهایی که این روزها در قالب دین ورزی و اعمال خیر صورت می گیرد، با گزارش های تاریخی مربوط به دوران های اشاره شده، آینده را کاملاً روشن و مشخص نموده است، لیکن افسوس که در کشور ما همواره [بخش هایی از] صاحبان قدرت و ثروت هم کور بوده اند و هم کر و هم البته ……(به قول آقای جوادی آملی مبتلا به دیاثت سیاسی و ……)
در نهایت: انکه ناموزد ز درس روزگار(تاریخ) هیچ ناموزد ز هیچ آموزگار
“جاده لغزنده است”
سلام.امیدوارم به موفقیتهای بیشتری برسید.