کارکنان اورژانس اجتماعی، مددجویان فردا؟
سرویس اجتماعی انصاف نیوز: زهره نجاتی، یکی از کارشناسان اورژانس اجتماعی که از نیروهای خرید خدمتی بهزیستی است -یعنی تحت نظارت پیمانکاری که با بهزیستی کار میکند- در گفتوگو با انصاف نیوز از مشکلات نیروهای پرشماری چون خودش گفته است. از دیرکرد در تصفیهی حقوقها و پرداخت حق بیمه تا تاخیر در واکسیناسیون این قشر که کم از کادر درمان نداشتهاند و واکسیناسیون آنها به تازگی درحال انجام است.
نجاتی با اشاره به اینکه مدتها تلاش کردهاند که این مشکلات در درون سازمان حل شود، به انصاف نیوز گفت: «در اولویت ما نبود که از طریق رسانه مسائلمان را مطرح کنیم و فکر میکردیم مسائلمان باید درون خود سازمان پیگیری و حل شود؛ اما علیرغم پیگیریها توجهی به مشکلات ما نشد.
ما یکسری نیروی خرید خدمتی هستیم؛ یعنی یک پیمانکار واسط میشود، سازمان بهزیستی حقوق را میریزد به حساب پیمانکار و طبق توافقی که دارند بخشی از آن را پیمانکار برمیدارد و بخشی هم قرار بوده ماهانه به حساب ما واریز شود. بقولی میگویند که شما نیروی سازمان بهزیستی نیستید و در اصطلاحی به ما «نیروی کلینیکی» میگویند؛ یعنی کلینیک و پیمانکاری میآیند و با بهزیستی قرارداد میبندند و میگویند من حقوق مثلا فلان درصد از کارشناسان شما را پرداخت میکنم. اکثر آنها که خرید خدمتی هستند، کسانی هستند که در حوزهی آسیب، اورژانس اجتماعی کار میکنند. یکی از سختترین و پرآسیبترین بخشهای سازمان بهزیستی، اورژانس اجتماعی است.
با همکاران ما از طریق ماشینهای 123 تماس گرفته میشود و آنها به گزارشی که هست، حال مورد کودکآزاری، همسر آزاری، سالمند آزاری، تجاوز و خودکشی و انواع خشونتهاست، مراجعه میکنند. من مطمئنم بخاطر عشق به کارشان و اینکه خدمت کردن را دوست دارند و به رشتهی تحصیلیشان مرتبط است، علاقمند هستند که در این حوزه کار میکنند. شرط اولی که شما بتوانید با غم و غصههای آدمها کنار بیایید و تحمل کنید و با این مسائل کنار بیایید و بدنبال یک راهکار باشید این است که علاقمند به این حوزه باشید.
تعداد قابل توجهی از آدمهای این کشور تمایل نشان دادهاند و در این حوزه کار میکنند، اما پاسخی که در مقابل خدمترسانی خودم و سایر همکارانم داده میشود پاسخ مناسبی نیست.
او که خود مبتلا به کروناست با اشاره به موضوع واکسیناسیون این قشر گفت: اول اینکه موضوع واکسن موضوع بسیار مهمی بوده است؛ چرا تا الان نادیده گرفته شده بوده است؟!
البته زهره نجاتی و یکی دیگر از کارشناسان اورژانس اجتماعی به انصاف نیوز میگویند که در دوهفتهی اخیر واکسیناسیون این قشر نیز آغاز شده است. اما با اینحا تا کنون تعداد قابل توجهی ازکارکنان به کرونا مبتلا شدهاند.
او ادامه داد: مراجعین ما اکثرا افراد آسیبدیده هستند؛ خیلی از آنها اصلا محل سکونت ندارند، آلوده هستند. این آلودگی میتواند طیفی از HIV یا کرونا و دیگر ویروسها را در برگیرد، اما همکاران من مجبورند برای جانمایی از این مراجعین آنها را همراهی کنند. گاهی کیس اعصاب و روان است و هر آن امکان دارد حرکت غیرقابل پیشبینی انجام دهد و همکاران من ناچارند همراه آنها باشند؛ با این وجود هنوز واکسن به ما تعلق نگرفته است. من الان خودم درگیر کرونا و قرنطینه هستم و برای بار دوم بیماریام عود کرده است و میدانم که منشا جایی که از آن این ویروس را گرفتهام محل کارم است که بشدت آلوده است. چرا سازمان بهزیستی و دولت اصلا به این قضیه اهمیتی نمیدهد؟! کسانیکه در خط مقدم آسیب هستند و دارند با افراد آسیبدیده کار میکنند باید در اولویت واکسن میبودند. ما کم از پزشک و درمانگر و پرستاری نداریم که با کیس کرونایی درگیر است.
قسمتی داریم به نام خانهی امن؛ زنان و دختران در معرض آسیب و آسیب دیده حدود یک هفته یا سه ماهه و اگر تمدید شود چندماهه، بخاطر مشکلاتی که دارند در این خانهها مستقر میشوند؛ ما با اینها زندگی میکنیم. مربیان ما با اینها زندگی میکنند و خیلیهایشان متاسفانه درگیر کرونا شدند. چرا تا الان این نیاز به قید فوریت دیده نشده بوده است؟! درست است که ما آمدیم کار کنیم اما قرار نیست که هرنوع نادیدهگرفتن و سهلانگاری بخشهای بالاتر را بپذیریم.»
او در ادامه به مسئلهی تاخیرها در پرداخت حقوق و بیمه و… میپردازد: «اگر ما کار میکنیم علاوه بر علاقهی شخصی انگیزهی کسب درآمد هم داریم که زندگی خودمان را هم بچرخانیم. اما متاسفانه ما یک حقوق در فروردینماه -که حقوق فروردینماهمان بود- را گرفتیم، حقوقی که اردیبشتماه قرار بود بگیریم را نیمهی دوم تیر گرفتیم. خیلی صبوری کردیم و برای من گفتن این جملات خیلی سخت است؛ اما زمانیکه موضوعی در درون سازمان حل نمیشود یکی از راههایش این است که ما یکی را از بیرون قاضی و داور ماجرا کنیم.
اگر من مشکل اقتصادی در زندگی خود داشته باشم -که اگر حقوق نگیرم به چنین مسائلی دچار خواهم شد- اگر من شرایط اقتصادی مناسبی نداشته باشم و نتوانم از پس مشکلات خودم بربیایم، چگونه میتوانم مشکل یک مددجو را حل کنیم. ما هم آدمیم و در این سازمان کار میکنیم، با اصرار فراوان حقوق اردیبهشتماهمان ر ا در اواسط تیر دادند. متاسفانه همکاران ما به نقطهای رسیدند که گفتند ما اعتصاب میکنیم و کار نمیکنیم؛ نمیشود که ما پرونده پیگیری کنیم و مدام به سراغ راه حل پیدا کردن برای مشکلات مردم باشیم درصورتیکه خودمان اینجا در معرض آسیبیم.
خیلی از همکارانی که وارد این فیلد کاری شدند کسانی هستند که از شهرستان آمدهاند و مستاجرند. آدمهای بادغدغهای هستند؛ اما حتی اگر آدمهای مرفهی هم باشند و بخاطر دغدغهمندیشان این حرفه را انتخاب کرده باشند دلیل نمیشود که حقوق آنها پرداخت نشود. حقوقی پرداخت نمیشود و در مقابل اگر همکارانم اعتراضی هم بکنند با رفتارهای بدی روبرو میشوند که «شما باید کار کنید و اگر کار نکنید تعدیل نیرو میشوید»؛ این فشار روانی را ایجاد میکنند که «اگر کار نکنید اخراج میشوید و اسامی معترضین را اعلام کنید تا ما ببینیم چه کسانی بودند!». منطق و انصاف و عقل و ادب حکم میکند که اگر نتوانستید حقوق را پرداخت کنید، عذرخواهی کنید، نه اینکه ما را زیر سوال ببرید.
الان که مردادماه هستیم، حقوق خرداد و تیر با اصرار و کلنجارهای بسیار داده شد. من که الان در قرنطینه هستم و باید تغذیهی مناسب داشته باشم و درمان مناسب داشته باشم، همهی اینها با پول اتفاق میافتد. نیازمند نیستم، طوری دارد رفتار میشود که خود کارشناسان هم تبدیل به مددجو شوند. با تمام تلاشهایی که کردیم دیروز، 10 مردادماه، حقوق خرداد و تیرماه ما را واریز کردند.»
نجاتی در مورد مقدار حقوق نیز گفت: «آیا با منطق و باوجود فشارهای اقتصادی که برای همه وجود دارد، حقوق 4 میلیون و 300 هزار تومان با یک فرزند حقوق معقولی است؟ آیا آن مقداری که حق است را داریم میگیریم؟! ما در فضایی کار میکنیم که انواع و اقسام نیروی قراردادی و نیروهای رسمی هستند؛ ولی حقوق سایر همکاران من، اضافهکاری و انگیزشیشان سرجایش است. آیا نیرویی که به اصطلاح برچسب کلینیکی خورده است، نباید انگیزشی یا اضافه کار دریافت کند؟! فقط به این خاطر که نیروی کلینیکی است تنها حقوقی که دریافت میکند همان حقوق 4 میلیون و سیصدی است. من با یک فرزند اینقدر میگیرم و مطمئنا آنها که فرزند ندارند یا مجردند از من هم حقوقشان پایینتر است.
در خیلی از مواقع برای مثال دو همکار که یکی قراردادی است و دیگری نیروی کلینیکی، من که کلینیکی هستم از اول تا آخر همان حقوق پایهام را دریافت میکنم، اما نیروی قراردادی حقوقش را دارد، اضافهکار دارد، انگیزشی دارد، اگر هر مناسبتی شود، هفتهی بهزیستی شود، پاداش و هدیه را دارد؛ فروردینماه امسال ما حدودا 5 میلیون و خردهای پاداش و… برای همکاران قراردادی واریز کردند. چرا برای ما نباید دریافت این وجه را قائل شوند. نیروی قراردادی هم مثل من در یک ساعت کاری و با یک فیلد کاری، کار میکند و تنها تفاوتمان قراردادی بودن اوست. این تفاوتها چقدر میتواند انگیزهی یک آدم را بکشد. میگویند ما نیروی کلینیکی هستیم! اگر کلینیکی هستیم، چرا در بهزیستی استان گزینش شدیم؟! پس در فضای سازمان بهزیستی و مراکز آن چه میکنیم؟! چرا ما مرخصی میرویم و ماموریت امضا میکنیم؟! پس ما متعلق به خود سازمانیم ولی اینکه اینقدر بیعدالتی باشد که عدهای را کنار بگذارید واقعا ظلم فاحش است.
ما حداقلها را هم نداریم. به جرئت میتوانم بگویم -به نمایندگی از همکارانم میگویم، من را «من» نبینید- من زمانیکه نیروی طرحی سازمان بودم میتوانستم دوسال آنجا کار کنم، آسه بروم و بیایم و بعد هم خداحافظ؛ اما من در آن زمان -به فرض ما حقوقمان 2 میلیون تومان بود و من سالانه 24 میلیون دریافتی داشتم- اما 120 میلیون تومان برای آن مرکز تلاش کردم و مشارکت جذب کردم. آیا چنین برخوردی با چنین نیروهایی درست است؟!
نمونههای خیلی زیادی است که همکاران من پروندهها و کیسهایی را رسیدگی میکنند و به مناطقی میروند که واقعا خدا مراقبشان است؛ آن امنیتی که باید داشته باشند را ندارند. مثل اینکه به یک آتشنشان بگویید برو این محدوده که آتش گرفته را خاموش کن اما هیچ امکانات و ابزاری در اختیارش نگذارید. ما هم دقیقا در همین وضعیم.»
او در مورد وضعیت قرارداد خود و همکارانش هم گفت: «الان ما برج 5 هستیم اما هنوز قرارداد نداریم! معمولا هر 3 ماه یا 6 ماه یکبار قراردادی با ما میبندند و ما آن را امضا میکنیم؛ اما هنوز هیچ قراردادی با ما امضا نکردند، در بلاتکلیفی هستیم، حتی نمیدانیم داریم کار میکنیم یا کار نمیکنیم. هر دورهای یک پیمانکار عوض میشود، دقیقا امسال بعد از دوسال، فروردینماه پیمانکار گفت که دیگر نمیخواهد با سازمان همکاری کند؛ طی یک پروسهی خیلی طولانی فردی جایگزین ایشان شد. برای من جالب است، ما حتی بعنوان یک نیروی بیرونی که داخل سازمان خدمت میکنیم، یکی از شروط این است که اگر پیمانکاری دارد تغییر میکند باید سال گذشته به آن فکر میکردند، نه اینکه تازه همان موقع به این نتایج برسند، نیروها چه میشوند بدون پیمانکار؟!
مطمئنا اگر ما علت این تاخیر در حقوقمان را بپرسیم اشاره به تغییر پیمانکار میکنند؛ اما اگر برای سازمان ارزش داشتیم، اینکه برای سال آینده چه کسی قرار است پیمانکار ما باشد، همان قبلی است یا پیمانکار جدید؟ این مواردی است که در اسفندماه باید درموردش صحبت شود نه در سال 1400. ما هنوز هم بیمههایمان به مشکل خورده است. بعد از فروردین هم در حقوق و هم در بیمهمان به مشکل برخوردیم.»
این کارشناس با انتقاد از اینکه اصلا چرا باید پیمانکاری وجود داشته باشد، ادامه داد: چرا باید فردی را پیدا کنیم و بگوییم ما بابت هرنیرویی مثلا 5 میلیون به تو میدهیم، از این 5 میلیون 20 درصدش برای شما؛ این لفظ درست نیست، اما چرا در حرفهی ما باید واسطی باشد؟ چرا پیمانکار؟ چرا حقوق ما را سازمان نمیدهد، ما که در بطن موضوع داریم کار میکنیم. یکی از ستونهای محکم بهزیستی همین اورژانس اجتماعی است.
اما با اینحال میپذیریم که در تمام ارگانها پیمانکار وجود دارد و ما هم به حضورش احترام میگذاریم؛ اما یک مقدار همسانسازی که میتوانند بکنند. من نباید این مقدار تفاوت را میان خودم با همکار دیگری که نوع دیگری از قرارداد را با سازمان دارد لمس کنم؛ انگیزهی من را میگیرد. ما بابت این موضوع خیلی تلاش کردیم که صدایمان شنیده شود؛ اگر من این ماجرا را برای رسانه طرح کردم، فارغ از حقوق و قرارداد و هرنوع مسئلهی فردی، میخواهم تاکید کنم که توجه نکردن به این موضوع یک آسیب است. چون اگر دوصباح دیگر که آسیبهای جدیدی دارد بروز میکند، اگر ما به آن قشر از آدمهایی که در حوزهی آسیب کار میکنند توجه نکنیم، تا چند سال دیگر مطمئنا یکسری آدم بیتفاوت و بیمسئولیتی خواهیم داشت که خودشان آسیبدیده از یک سازمانی هستند. اینها نمیتوانند فردا روزی کارشناسان خوبی باشند. آسیبهای ما هرروز دارد بدتر و بدتر میشود. ما در آیندهی نه چندان دور با سیل عظیمی از آسیب روبرو میشویم و آنجا کارشناسان با انگیزه میتوانند کمک کنند. کارشناسی که دیده شده و به او توجه شده میتواند کارآمد باشد.»
یکی از کارشناسان خرید خدمتی اورژانس اجتماعی در تکمیل صحبتهای زهره نجاتی تاکید میکند که قول افزایش چشمگیر در حقوقها را داده بودند که با واریز سه ماه حقوق معوقه شاهد افزایش حقوقی نبودیم.
نجاتی در توضیح راهکار پیشنهادی خود گفت: «اول که مشخص کنند وضعیت ما چگونه است، نیروی سازمان هستیم یا نه؛ وضعیت حقوق و بیمهمان را مشخص کنند. اینها اولویت اولمان است که باید درموردش صحبت شود و به یک نتیجهای برسد.
من اگر مشکلی دارم میروم به بزرگترم میگویم، مثلا اگر الان این مشکل وجود دارد، اول با دکتر آرام -بهزیستی شهر تهران- صحبت میکنیم؛ بعد میرویم با دکتر شاهرخی -بهزیستی استان تهران- صحبت میکنیم و بعد از آن درخواست میکنیم با آقای قبادی دانا -بهزیستی کشور- هم صحبت کنیم؛ چون احساس میکنیم ار خودشان هستیم و مثل یک خانواده است. حال اگر خانوادهی من بگوید «من شرایط شما را درک میکنم و ناراحت شدم»، نه! ما اصلا انتظار نداریم بزرگانمان شرایطمان را درک کنند؛ اصلا نمیتوانند، چون بین حقوق دریافتی ما و حقوق دریافتی آنها تفاوت بسیار زیادی است. یا مزایایشان با ما قابل مقایسه نیست.
اما چرا به بزرگانمان میگوییم؟ به این خاطر که اگر آنها آن بالا قرار گرفتهاند باید تدبیری بیاندیشند؛ نمیشود ما مدام اعتراض کنیم و آنها فقط بگویند ما میدانیم و درک میکنیم. درصورتیکه تنها آنها توانایی کاری انجام دادن را دارند. آنها سمت دارند و ما سمتی نداریم.
الان میگویند برای شما ردیف باز نشده و شرایط تبدیل وضعیت نیست، شرایط تبدیل وضعیت را ندارند اما شرایط همسانسازی که دارند. کمی شرایط را به سمت مساوات ببرند و اینکار شدنی است و درونسازمانی است.
من در اخبار اقای زنگنه را دیدم که دغدغهشان این بود یکسری کارمندانشان به مشکلی برخورده بودند و ایشان کنشگر بودند و دغدغه داشتند؛ دنبال راهکاری بودند که مشکل پرسنل خود را حل کنند. اما متاسفانه سازمان از ما حداکثر فعالیت و تلاش و از زندگی زدن را میگیرد، ولی در مقابل ما نیروی سازمان نیستیم و اصلا نمیدانیم نیروی کجا هستیم. درخواست ما این است که دکتر قبادی دانا، دکتر شاهرخی و دکتر آرام این مسئله را دغدغهی سازمان بدانند و این را مطالبه کنند؛ مطمئنا میتوانند از طریق مجلس و مذاکره با ریاست جمهوری و ارتباط با رهبری موضوع را حل کنند. مطمئنا مشکل ما آنقدر بزرگ نیست که حل نشود. اما حل نشدن این موضوع عزت همکاران ما را از آنها گرفته است.
ما از مقام معظم رهبری هم حتما میخواهیم که یک نگاه ویژه به کسانیکه در حوزهی آسیب کار میکنند داشته باشند؛ حتما به رئیس جمهور منتخب نامه میزنیم و حتما از مجلس شورای اسلامی میخواهیم؛ اما تمام این اتفاقات میتواند به قلم آقای قبادی دانا انجام شود و نیاز به این نیست که ما اینقدر فشار روانی را تحمل کنیم.
انتهای پیام
سلام.
بله این خانم همکار محترم ما کاملا درست گفته و ما خودمون داریم تبدیل به کانون آسیب تبدیل می شیم.
این نکته رو اضافه کنم که میزان پرداختی حقوق در همه استانها یکی نیست مثلا در گیلان برای یک شخص مجرد مبلغ 3 میلیون و 600 واریز میشه.
سلام.
دقیقا همکار خانم ما حرف همه مارو زدن…تو استان آ.غربی برای یک همکار متاهل 3,700 پرداختی حقوق داریم؟
واقعا برای یک شخص متاهل با کلی هزینه و مشکلات این مقدار حقوق کفاف مخارجشو میکنه؟اونم درست زمانی که بقیه افزایش حقوق داشتن و پاداششون سر موقه پرداخت میشه؟