روابط بینالملل و اعتماد متقابل | احمد زیدآبادی
احمد زیدآبادی، روزنامهنگار در یادداشتی تلگرامی با عنوان «روابط بینالملل و اعتماد متقابل» نوشت:
بیش از یک سال پیش، مطلبی با عنوان “روابط بینالملل بر اعتماد استوار نیست” در همین کانال نوشتم که با حذفِ پاراگراف نخست آن، در اینجا بازنشرش میدهم:
اگر اعتماد را به اطمینان نسبت به صداقت و یکرنگی و نیت پاک و خالص دو طرف نسبت به یکدیگر تعریف کنیم، چنین امری بین دوستان نزدیک و صمیمی در زندگی شخصی هم به سختی یافت میشود چه رسد به میان دولتها که اساساً روابطشان مبتنی بر بیاعتمادی است!
در حقیقت، اگر انسانها بخواهند هر نوع تعامل خود با دیگری را به عنصر اعتماد مشروط کنند، امور بشر به کلی فلج میشود.
برای نمونه، یک فرد عادی در طول روز ممکن است برای روشن شدن صورت مسئلهای یا حل مشکلی با دهها نفر از رانندۀ تاکسی و تعمیرکار گرفته تا مغازهدار و صاحب بنگاه معاملاتی وارد بحث و گفتگو شود بدون آنکه به صداقت و درستکاری آنها اطمینان و اعتمادی داشته باشد. حال اگر چنین فردی در صدد برآید که تمام امور زندگی خود را از راه تعامل با افراد مورد اعتماد خود پیش ببرد، باید روابط خود را به چند نفر محدود کند و به جای بسط مناسبات اجتماعی خود، در منزلش بست بنشیند!
از قضا، تعاملات مادی بین انسانها معمولاً مبتنی بر بیاعتمادی است و به همین دلیل وقتی پای معامله یا بده – بستانی پیش میآید، حتی دوستان نزدیک هم بحث قرارداد شفاف و رسمی را پیش میکشند تا بعدها حرف و حدیثی پیش نیاید! به همین علت کسانی که معاملات خود را بر پایۀ اعتماد به طرف مقابل پیش میبرند اغلب خود را نادم و پشیمان معرفی میکنند و انگشت حسرت به دندان میگزند که چرا سادگی کرده و به طرفشان اعتماد داشتهاند!
حال وقتی بین دوستان هم عمدتاً بنا بر بیاعتمادی در امور مادی است، انتظار اعتماد بین رقیبان و دشمنان چه وجهی دارد؟
اساساً دولتهای ایران و آمریکا روی چه مبنایی باید به هم اعتماد داشته باشند؟ چه چیزشان به هم شبیه است؟ کدام سیاست واحد را در منطقه و جهان دنبال میکنند؟ کدام ارزشهای مشترک را نمایندگی میکنند؟ چه منافع یکسانی را برای همدیگر به رسمیت میشناسند؟
ممکن است گفته شود حال که اینطور است پس مذاکره بین آنها دیگر چه معنایی دارد؟ درواقع مذاکره به منظور کشف یا خلق ایده، ارزش، سیاست و نفع مشترکی است که بر اساس آن بتوان به خصومت پایان داد یا دست کم آن راکنترل کرد و از دامنهاش کاست.
اگر انگیزهای برای کشف یا خلق چنین مشترکاتی بین دو کشور وجود نداشته باشد، در آن صورت باید تصدیق کرد که مذاکره امری بیهوده و نه لزوماً مذموم، به منظور خرید زمان توسط یک یا هر دو طرف ماجراست، اما سرنوشت نهایی چنین وضعی افزایش خصومت تا از پای درآمدن یکی توسط دیگری است.
در واقع آنچه برجام را از جان انداخت، مسئلۀ اعتماد و بیاعتمادی نبود، بلکه فقدان اراده در بخشی از محافل هر دو سوی ماجرا، برای کشف و بسط زمینههای مشترک برای همکاری بود.
به عبارت روشنتر، آنچه یک توافق را پایدار یا ناپایدار میکند حرکت دو طرف بر ریل منافع مشترک و همسو است، وگرنه هر دولتی هر زمان که پی ببرد یک توافق زمینهساز حرکت طرف مقابل در جهت عکس شده است، دیر یا زود بهانهای برای لغو آن پیدا میکند. این هم بخشی از سرشت روابط بین کشورهاست و با اصول اخلاقِ فردی نیز قابل توضیح و تبیین نیست!
انتهای پیام