دموکراسی در سرزمین همه و هیچکس
احمد غلامی، سردبیر روزنامهی شرق در یادداشتی با عنوان «دموکراسی در سرزمین همه و هیچکس» نوشت:
خاورمیانه همواره برای آمریکا پراهمیت و دردسرآفرین بوده است. این کشور از اواخر جنگ جهانی دوم با عزمی راسخ توسط رئیسجمهور وقت، فرانکلین روزولت (۱۹۴۵) پا به معادلات خاورمیانه گذاشت. با اینکه روزولت با بیماری سختی دست به گریبان بود و دو ماه بعد از این تاریخ درگذشت، در مسیر بازگشتش از کنفرانس یالتا به ملاقات پادشاه عربستان، عبدالعزیز آلسعود که در دریاچه «گراند بیتر» در حاشیه کانال سوئز در مصر بود، رفت. روزولت با این دیدار ایالات متحده را به یکی از بازیگران اصلی در خاورمیانه تبدیل کرد. بازیگری با این سیاست؛ رابطه فرد با فرد یا رئیسجمهور با خودکامه.* رویکردی که در بسیاری مواقع خاصه در بهار عربی، آمریکا را ناگزیر به موضعگیریهای دوگانهای کرده است: انتخاب بین مردم و دیکتاتورها. اما آمریکا در نهایت با حمایت از چهرههایی همچون سادات، بنعلی و مبارک نشان داده است وقتی پای منافعش در میان باشد، او از منافعش حمایت خواهد کرد؛ ازاینرو در تاریخ حضور آمریکا در خاورمیانه از ریگان گرفته تا اوباما، رؤسای جمهور این کشور علنی یا پنهان با خودکامگان رابطه تنگاتنگی داشتهاند. اینبار با بازگشت طالبان که به دست خود آمریکاییان از قدرت کنار گذاشته شده بود، این سیاست دوگانه آنان را در معرض شدیدترین انتقادات قرار داده است به گونهای که میتوان گفت بعید است رئیسجمهورش، جو بایدن بتواند از این مهلکه جان سالم به در برد. با اینکه هنوز چیزی از عمر ریاستجمهوری بایدن نگذشته است، اما او در نازلترین سطح محبوبیت خود قرار دارد. با خروج برنامهریزیشده آمریکا و بازگشت قاطع جنگجویان طالبان به افغانستان و سقوط پیدرپی شهرهای بزرگ آن، این تصور تقویت شد كه اینک بهترین زمان برای تثبیت ایدئولوژی طالبانی است. ازاینرو آنان در اولین قدم پرچم طالبانی را به جای پرچم ملی افغانستان گذاشتند. این اولین اشتباه فاحش طالبان در دولتسازی است. این گروه با داشتن پرچمی مختص به ایدئولوژی و جریان خود درصدد برآمده است تا جایگاه پرچم افغانستان را که ملیبودنش تا حدودی مورد پذیرش همه جریانهای سیاسی است، با پرچم خود تغییر بدهد. اگر طالبان بخواهد دولتی تشکیل بدهد حتی نه دولتی فراگیر، ناگزیر است معادلات دولتسازی را به کار گیرد. مهمترین ملات در دولتسازی، پرچم است که نماد پایداری و وفاداری مردم به یک سرزمین است. انسجام دولت با ایجاد حس هویت ملی در اتباع و با وفاداری به آموزههای دینی و قومی شکل میگیرد. با این ملاتهاست که اتباع مجبور یا ترغیب به خدمت در دولت یا جنگیدن برای آن میشوند. طالبان نمیتواند در افغانستان یک دولت فراگیر تشکیل بدهد حتی اگر در ظاهر نیز به خواست دولتهای مؤثری همچون چین و روسیه چنین اتفاقی رخ بدهد. این خاصیت ایدئولوژی است که دیگر جریانها را میتاراند یا میخواهد آنها را تحت سلطه خود درآورد. تجربه طالبان نشان داده است این گروه قادر به اقناع مردم نیست و ناگزیر از اهرمی استفاده خواهد کرد که در آن تبحر دارد…
اجبار. اجبار و اقناع، دوقلوهای تشکیل یک دولتاند پس بعید است افغانستان به ثبات و آرامش طولانیمدت دست یابد. اگر خصلت بارز طالبان در نیروی گریز از مرکز آن باشد، نمیتواند ثبات را به افغانستان بیاورد. دولتهایی هم که از ثبات در افغانستان سخن میگویند منافعشان بیش از هرچیز در عدم ثبات این منطقه است. تعارض منافع قدرتهای بزرگ –چین، روسیه و آمریکا- بعید است بگذارد به این زودیها افغانستان روی آرامش ببیند. همسایههای افغانستان هم به دلیل اینکه طالبان جریانی ایدئولوژیک و رامنشدنی است ترجیح میدهند ثبات در افغانستان با اقتدار طالبانیها صورت نگیرد. طرفه آنکه همسایههایی که چندان دلبستگیای به دموکراسی ندارند، این روزها همواره از دولتی فراگیر دم میزنند. اما مشکل اصلی طالبان، در دو دهه غیابش از فضای افغانستان است. آنان همچون مردگانی از گور برخاستهاند. همهچیز برای آنان با آمیزهای از بهت و حیرت همراه است. تجلی این بهت و حیرت را میتوان در مواجهه مردان جنگجوی اسلحه به دست در شهربازی دید. صحنهای کمدی و رقتانگیز از ماشینسواری طالبانیها در پیست شهربازی. افغانستانِ این روزها شبیه داستانهای رئالیسم جادویی است. جنگجویان طالبانی ذوقزده سوار ماشینهای برقی میشوند و عدهای از مردم از وحشت آنان سوار بر بال هواپیما شده تا از دست طالبانیها جان سالم به در برند. در کجای تاریخ مگر فیلمهای هالیوود دیدهایم که بشود بر بال هواپیما به آسمان رفت. در این میان برخی تحلیلها برآنند نشان بدهند طالبان هرگز نرفته بود که بازگردد. طالبان همواره در افغانستان بوده و استناد آنان به قاضیالقضات طالبانی است که در دولت اشرف غنی حضور داشته و هرگز در رد عملیات انتحاری سخنی نگفته است. میتوان این موضوع را از منظری دیگر اینگونه مطرح کرد؛ طالبانیها نهتنها در افغانستان بلکه در همه کشورها یی که با چنین ایدئولوژی مأنوس هستند حضور دائمی دارند. حتی با این تلقی هم نباید منکر قدرت مردم شد و همه مردم را با یک چوب راند و آنان را یکدست در انقیاد ایدئولوژی طالبانی دانست. حتی اگر مردمی به اندازه انگشتان یک دست در افغانستان وجود داشته باشند که به دموکراسی باور دارند، باید از دموکراسی دفاع کرد. دفاع از دموکراسی در افغانستان دولت فراملی را روی کار خواهد آورد، اما دولت فراملی الزاما دموکراسی به بار نخواهد آورد. چه کسی میتواند منکر تصویر شهامت زنانی باشد که در برابر طالبانیها ایستادهاند و شعار میدهند. همین چند زن هستند که اتوریته طالبان را در اوج وحشت و کشتار به سخره گرفتهاند. نباید نهادهایی را که در این دو دهه پاگرفتهاند نادیده گرفت. این روزها روشنفکران مسئولیت بزرگی دارند و کشورهایی كه واقعا دلسوز افغانستاناند نباید بگذارند طالبانیها نهادهایی را که در این دو دهه برقرار شدهاند پایمال کنند. آن هم با وجود چنین زنانی که در میانه میدانم آرزوست. آنچه همواره اشتباه انگاشته میشود برتری خشونت بر شجاعت است. در صورتی كه اینگونه نیست، این شجاعت است که بر خشونت توفق دارد؛ چراکه اهل خشونت نشان دادهاند در برابر خشونتی بالاتر خاضعاند، همچون طالبانیها. «جان لی اندرسون» در یادداشتی در نیویورکر به نکته مهمی اشاره میکند. او که خود از خبرنگاران حاضر در حمله آمریکا به افغانستان بوده است میگوید: «بعد از گذشت سالها از حضور آمریکا در افغانستان، طالبانیها پیامی برای آمریکاییان فرستادند که حاضرند اسلحه زمین گذاشته و به زندگی عادی خود بازگردند. اما آمریکاییان درخواست آنان را رد کردند چراکه باور داشتند با کارت طالبان میشود بازی بهتری انجام داد».
اگر بپذیریم که طالبان از افغانستان هرگز نرفته است، پس باید بپذیریم آمریکا هم از افغانستان نرفته است. اگر بپذیریم طالبان بازگشته است، پس باید بپذیریم آمریکا هم بازمیگردد با این تفاوت که اینبار در جای خالی موقت آمریکا دولتهای قدرتمند دیگری تلاش میکنند جایش را بگیرند. در این هنگام فقط و فقط باید از مردم و دموکراسی بسیار شکننده افغانستان حمایت و صیانت کرد. طالبانیها همه مردم افغانستان نیستند. نباید گذاشت افغانستان سرزمین همه و هیچکس باشد.
*نقل به مضمون از کتاب، در دست ترجمه ریگهای روان: ایالات متحده در خاورمیانه، نوشته جوئل میگدال، مترجم مرضیه بیگی
انتهای پیام