تبعات مطالبات حداقلی از طالبان | ابوالفضل نجیب
ابوالفضل نجیب، روزنامهنگار، در یادداشتی که در اختیار انصاف نیوز قرار داده است دربارهی نوع ارتباط با طالبان نوشت:
آنچه از مدتها پیش از سوی حامیان داخلی در تبرئه طالبان به تغییر این گروه بر آن تاکید شد، به تضمین امنیت و تغییر رفتار خصمانه و خشونتآمیز این گروه علیه شیعیان و در مقایسه با گذشته محدود و معطوف بود. این نگاه تنزلگرایانه بارها از سوی طیفهای مختلف سیاسی در حمایت از به قدرت رسیدن طالبان تکرار و به مهمترین مولفه تغییر طالبان ارتقا پیدا کرد. این تلقی که ناظر بر نازلترین انتظارات و توجیه و تبرئه طالبان از اندیشه و عملکردهای افراطی و بنیادگرایانه است، کمترین اهتمام و التفات به سایر جنبههای فکری و رفتاری طالبان ندارد. و عجیب اینکه چنین تغییر نازلی در تبرئه طالبان هیچگاه محل نقد و اعتنای مخالفان داخلی طالبان قرار نگرفت.
غافل از اینکه در این منازعه داخلی آنچه مغفول میماند توجه به سایر مولفهها و آموزههای طالبانی در تنظیم رابطه با سایر اقوام قومی، مذهبی، فرهنگی و… در یک کلام دگراندیشان است. که از اساس ماهیتی توامان ضداسلامی و مغایر با حقوق بشر را نمایندگی میکند. منظور از دگراندیشی در اینجا هر گونه قرائت و گفتمان و گرایش عقیدتی مخالف طالبان است که حتی بخشهای وسیعی از اهل سنت را نیز در بر میگیرد.
نکته قابل تامل همسویی یا موضع انفعالی مخالفین فکری طالبان در دنبالهروی از جریانی است که تغییر طالبان را به توقف کینهتوزی علیه شیعیان و در خوشبینانهترین حالت به تعامل و تحملپذیری این گروه تنزل می دهد.
متاسفانه این نگاه تنزلگرایانه با نشانهها و دلالتهای میدانی از جمله آزادی عمل شیعیان برای برگزاری مراسم عزاداری محرم زیر سایه حکومت تثبیت نشدهی طالبان و از سوی دیگر برخی گزارشهای رسانه ملی در اثبات تغییر رفتار طالبان نسبت به شیعیان به اطمینان خاطر مخالفان سنتی طالبان ارتقا پیدا کرد.
تبرئه طالبان با گرفتن تضمین تامین امنیت شیعیان از سوی طالبان به همان اندازه که میتواند به تنزل دادن جان و حیات نوعیت انسانی تعبیر شود، ماهیتا بر نگاه تبعیضآمیز این گروه از حامیان طالبان نه تنها در ارتباط با سایر اقلیتهای مذهبی و قومی و فرهنگی که بهطور عام بر ماهیت نگاه تبعیضآمیز به سایر شهروندان به آنچه در نگاه خوشبینانه به شهروند درجه دوم تعبیر میشود، دلالت و تاکید دارد. نگاهی که میتواند زمینه اجحاف و ظلم بر نوعیت انسانی در افغانستان را با کمی صبر و حوصله طالبانی به قانون شریعت ارتقا و ان را مبنای تنظیم رابطه با غیر خودیها قرار دهد.
این نگاه تنزلگرایانه میتواند بر نادیده گرفتن تعمدی و یا غیر مسئولانه این حامیان بر رویکردهای دفعی و خشونتآمیز طالبان همچنان که بر زنان بر اقشار جوان و همان نسبت در طرز لباس پوشیدن و تعاملات اجتماعی و مظاهر و نشانههای تمدن و تجدد دلالت و تاکید داشته باشد.
آنها که با نادیدهانگاری تعمدی یا ناآگاهانه تغییر رفتار و تنظیم رابطه طالبان با شیعیان را موضوع اصلی تغییر دیدگاههای طالبان تلقی و طالبان را تبرئه میکنند، نه الزاما از نگاه انسانمحور و برخورداری از حق و حقوقی که مورد تاکید اعلامیه جهانی حقوق بشر که حتی از نگاه روادارانه اسلامی، و شاید بی آن که خود بدانند در گفتار و رفتار و موضع گیری در همسویی با اندیشه طالبانی چیزی کم نمیگذارند.
سکوت و انفعال معنی دار آنها در ارتباط با سایر آموزههای این گروه که بر ضدیت کور و هیستریک بر زنان و جوانان و جریانهای ملی و دمکراتیک و فعالان مدنی و در نهایت هر گرایش و تمایل به نوع دیگری از زندگی در چارچوب ارزشهای طالبانی تاکید و دلالت دارد، اگر نتوان به همسویی با ارزشهای طالبان تعبیر کرد، جز به نااگاهی از ماهیت طالبان نمیتوان تعبیر کرد.
این تلقی (ناآگاهی) هر چند در نگاه نخست خوش بینانه، اما در نهایت بازخورد و نتیجهای جز تشدید ذهنیت جامعه و بهخصوص نسل جوان نسبت به همسویی و سمپاتی حامیان داخلی طالبان همراه نخواهد داشت. مضاف بر اینکه برخی نگاههای تنگنظرانه مسئولان در تنظیم رابطه با آنچه غیر و یا ضدارزشی تعبیر میکنند، از جهات زیادی بر شباهتهای فکری و رفتاری با طالبان تاکید و دلالت دارد. نکته تاسفآور اینکه برخی به اصطلاح اصلاحطلبان نبر با توجیهات پراگماتیستی و منفعتجویانه از این شرایط به همسویی تمام قد با جریانی کشیده شدند و میشوند که در صورت ظاهر هیچ سنخیتی با جریانهای سنتی ندارند.
در این خصوص کافی است به اظهارات سعید لیلاز ارجاع دهیم که به بهانه تامین منافع ملی ضدیت طالبان با زنان را در زمره مسائل داخلی تعبیر و با صراحت اعلام میدارد این موضوعات به ما ربطی ندارد. میشود با همین نگاه و آنچه امثال لیلاز با توجیه تامین منافع ملی بر ان چشم میپوشند، بر روی جنایات آتی طالبان نه الزاما بر شیعیان که بر نوعیت انسانی ملتی مظلوم چشم پوشید.
انتهای پیام
شوربختانه مدعیان جریان اصلاحطلبی درایندیاررا اشخاصی شامل شده اند که سالهاست دربند وقیدافکار وتعابیر کهنه ورنگ ورورفته سه دهه قبل است…معنی امنیت وبه بهانه ان مشروعیت به طالبان یکی از تبعات چنین تفسیری است…چیزی که هرگز وهرگز با مبانی وپایه های فکری انان سنخیتی ندارد..والبته ضدیت انها با هرچه نحله فکری وفرهنگی غیراز خودشان اشکار شده است…مجوس نامیدن هزاره ها وپنجشیری ها ومهدورالدم دانستن انهاوکشتن وتیرباران کردن انها محصول همین تفسیرشان از مذهب وغیرانست…
نمیدانم انانیکه طالبان را تاییدمیکنندبرچه اساس ودلیل روشنی برای ان گرگان ادمخوارچنین وصفی قائل شده اند…براستی خطر انان را درک نمی کنند..