اختگی نهاد دانشگاه | جابر تواضعی
جابر تواضعی، روزنامهنگار در یادداشتی با عنوان «اختگی نهاد دانشگاه» که در اختیار انصاف نیوز قرار داده است، درباره اخراج دکتر بیژن عبدالکریمی از دانشگاه آزاد نوشت:
اخراج دکتر بیژن عبدالکریمی از دانشگاه آزاد در ابتدای استقرار دولت جدید در ایران و همچنین وحوش طالبان در افغانستان، میتواند معانی فرامتنی بسیاری داشته باشد. گرچه مدتها است که وارد دور جدیدی از مناسبات با اهالی اندیشه و دانشگاه شدهایم و حالا داریم میوههایش را میچینیم. نتیجه این مناسبات این است که نهاد دانشگاه برای مدرسان صرفاً برابر است با یک حریم امن شغلی و آبباریکه مالی و برای دانشجویان کارخانه تولید مدرک.
میگویم «مدرس» و نمیگویم «استاد»، چون با تعریف من استاد دانشگاه مساوی است با یک فرد کنشگر؛ کسی که مهمترین هدف و دلمشغولیاش تعقل، گفتوگو، نوشتن و ارتباط در دو سطح دانشگاه و عموم با قصد ایجاد تغییر باشد، مدام با سخنرانیها و کتابهایش جامعه را در جریان آخرین تأملاتاش بگذارد و پیوسته آنها را بازخوانی و بازتعریف کند، حتی اگر این نتیجه، در کوتاهمدت کام جامعه را تلخ میکند.
نهاد دانشگاه – بهطور خاص در علوم انسانی – مدتها است وظیفه اصلیاش یعنی کنشگری را رها کرده و وارد مرحلهای شده که آن را «اختگی» مینامم. تکیه بر آمار بالای پایاننامه و مقاله به نشانه تولید علم، یک شوخی بیمزه است. از طرف دیگر همین مدارک بیمایه و بیمصرف دانشگاهی از یکسو و از سوی دیگر بالا رفتن ضریب نفوذ اینترنت و شبکههای مجازی، سطح دیگری از تفکر را در روح جمعی جامعه ایجاد کرده و تقریباً همه مردم همه چیز را میدانند و میفهمند، جز همانها که باید بدانند و عمل کنند.
بهعبارت دیگر اگر عموم مردم از کارشناسان و عقلای دانشگاهی جلوتر نباشند، عقبتر هم نیستند. این همانقدر برای مردم حسن است که برای خواص، عیب. و بهگمان من معنیاش این است که خواص از عموم – و نه عوام – عقب ماندهاند. برای همین عبدالکریمی و امثال او که تعدادشان از انگشتان دو دست تجاوز نمیکند، بیشتر حکم پسرک جسور داستان هانس کریستین آندرسون را دارند که لختی پادشاه را فریاد میزنند. چیز بدیهیای را به زبان میآورند که دیگران جسارت گفتناش را ندارند.
اما سیستم، پذیرای همین مقدار کمِ حرف از همین تعداد اندک آدمِ جسور هم نیست. برای همین عبدالکریمی مدتها قبل در آن ویدئوی کوتاه، در قیاس امثال خودش با ستارههای ورزشی اینطور نتیجه گرفت که کشور واقعاً به آنها نیاز دارد، اما بدون معلم فلسفهای مثل او هم میتواند به حیاتاش ادامه دهد. به زمان زیادی نیاز نبود تا با قربانی شدن خود راوی بفهمیم حرف او یک ننهمنغریبام ساده یا مظلومنمایی نیست؛ بلکه نتیجه تداوم رفتار سیستمی است که مصرانه «دستور» زبان خودش را بر نهاد دانشگاه تحمیل میکند و از قرار معلوم به همین میزان اختگی و بیمصرفی هم قناعت نخواهد کرد.
انتهای پیام
میشوداختگی وعدم رفتارمعقول متولیان دانشگاه را به اختگانی تشبیه کرد که چون نازاهستندوفاقدتوان تولید راندارند(دراینجازمینه ایجادوتولیدعلم والبته قبل از ان تمهیدات لازمه ای برای زمینه بحث ومباحثه است)دستورقلع قلع وقمع وقطع توان زایش است….