فرهنگ شهری با گسترش هایپرمارکتها به کجا میرود؟
دکتر عباس کاظمی، جامعه شناس، چند ماه پیش در یادداشتی در سایت خبری وزارت راه و شهرسازی به «جامعهشناسی هایپرمارکتها» پرداخته بود که انصاف نیوز با توجه به اتفاق اخیر فراخوان مجازی و تجمع جمعیتی از جوانان و نوجوانان در مجتمع «کوروش» در تهران در روزهای اخیر، متن کامل آن را بازنشر می کند:
موج گستردۀ مالسازی در شهرهای بزرگ ایران به راه افتاده و سرمایهگذاری انبوهی در این عرصه در حال انجام است؛ به گونهای که بیش از ۲۶۰ مال در کل کشور یا در دست ساخت است یا بهتازگی مراحل ساخت آن به پایان رسیده است.
یک مثال برای درک بهتر شهر مشهد است که ۱۲۷ مجتمع تجاری دارد. ۸۷ مجتمع تجاری در حال احداث هم دارد و احداث چهل مجتمع دیگر بهتازگی در این شهر به پایان رسیده است که با این حساب تقریباً شمار مالهای مشهد به دو برابر افزایش مییابد. تهران با داشتن ۶۵ مال در حال احداث یا تازه به بهرهبرداری رسیده در ردۀ دوم پس از مشهد قرار دارد. بدین ترتیب شهرهای بزرگی چون مشهد و تهران دارند از شهر خیابانها و سوپرمارکتهای چند دهه قبل، به شهر مالها و مراکز خرید دهۀ نود تبدیل میشوند. ما با پدیدۀ «مالی شدن» شهر مواجهیم، که کنایه به دو فرایند درهمتنیده و مستمر دارد.
وجه آشکار مالی شدن شهر، که گسترش مالها و مراکز خرید است، به گونهای که مالها در نهایت جایگزین شهر میشوند و در نتیجه مردم از درون کوچهها و خیابانها به مالها مهاجرت خواهند کرد. وجه دوم مالی شدن شهر، هرچه بیشتر قرار گرفتن ما زیر نوعی خاص از اقتصاد مالی و سرمایهگذاری تجاری جدید است که براساس آن شهر از نو هویت مییابد. شهری که ذیل بمباران مصرف، هزینه و سرمایهگذاری اقتصاد مصرف قرار گرفته است. شهری که با پول، کالا، مُد و برندها بیشتر هویت مییابد تا با عناصر دیگر. بدینسان اخلاق شهروندی جدیدی در حال ظهور است که بیش از همه با امر مصرف گره میخورد.
عبور از تجربه بقالیها و خردهفروشی
اگر به گذشتهای نهچندان دور نگاه کنیم، وجه غالب و مسلط شهر خیابانها و کوچههایش، بقالیها، سوپرمارکتها و بوتیکها بودند؛ مغازههایی که حضور در خیابان، محله و شهر را ممکن میکردند. در این میان بقالیها به عنوان شکلهای سنتی سوپرمارکتهای جدید جایگاه مهمی در اقتصاد سیاسی محلات داشتند. و به واقع، سوپرمارکتهای زنجیرهای به عنوان پدیدهای قرن بیستمی شکلهای جدید و تکاملیافتۀ بقالیها هستند که گوناگونی بیشتری از مواد خشک و میوه و سبزیجات را وارد مغازه کردهاند. بقالیها به عنوان واحدهای اجتماعی همبسته با محلهها در دورههای تاریخی متفاوت نقشهای مهمی ایفا کردهاند؛ بهخصوص در دوران جنگ با عراق که بقالیها واحدهای اقتصادیای بودند که اجتماع محله را به جامعۀ بزرگتر متصل میکردند و اگرچه تماماً مورد کنترل دولت قرار نگرفتند اما به عنوان واحدهای اقتصادی، کار سهمیهبندیها و توزیع کالاهای کوپنی را برعهده داشتند. دولتها هم تلاش میکردند نظارت بیشتری در مقایسه با امروز حتا روی قیمتگذاری کالاهای غیرسهمیهای داشته باشند. در دورهای که بقالیها و سوپرمارکتها به شهر سلطه داشتند، شکل اجتماعی متناسب با خود را نیز در جامعه توضیح میدادند.
جمعیت عامل مهمی برای توسعۀ فضاهای مصرف و خرید مردم است. جمعیت تهران از دو میلیون و هفتصد هزار نفر در سال ۱۳۴۵ به هشت میلیون و سیصد هزار نفر در سال ۱۳۹۰ رسیده است. به همین میزان آمار افراد تحصیلکرده که به معنای پیدا کردن شغل با درآمد بهتر است در طول این سالها تغییر محسوسی داشته است؛ به گونهای که ۵۵ درصد کارکنان دولت در استان تهران دارای تحصیلات لیسانس و بالاتر هستند. از سوی دیگر تفاوت در سبک زندگی موجب شده تا هزینههای خانوار شهری در طول سالها تغییر محسوسی کند. جدای از افزایش قیمت کالاها، دادهها نشاندهندۀ افزایش سبد خرید مردم در حوزۀ تفریح و کالاهای فراغتی است. گزارشهای جهانی نشان میدهد که تا سال ۲۰۵۰ طبقۀ متوسط مصرفکنندۀ جهانی رشد محسوسی خواهد داشت و بیش از چهل درصد جمعیتی که امروز اقشار پایین محسوب میشوند، به طبقۀ متوسط تبدیل خواهند شد. در این فهرست، ایران نیز جزو اقتصادهای در حال ظهوری خواهد بود که رشد درآمدی بالایی در سطوح پایین طبقاتی خواهد داشت. گزارش دیگر نشان میدهد که حجم طبقۀ متوسط در ایران از ۱۹۹۰ تا ۲۰۱۰ از هجده درصد کل جمعیت به حدود پنجاه درصد افزایش یافته است. نمیتوان تردید کرد که گسترش مراکز خرید و رشد میزان خرید وابسته به گسترش طبقۀ متوسط است.
در پاسخ به این تغییرات بود که ضرورت وجود فروشگاههای بزرگی که پاسخگوی نیازهای جمعیت باشد احساس شد؛ در همین حال، نیازهای ثانویۀ مردم، ما را به عصر مصرف انبوه وارد کرد. از اینرو، بقالیها به حاشیه رفتند و جایگاه کانونی خود را در شهرهای بزرگ از دست دادند. ما در فروشگاههای بزرگ با جمعیت بیشتری روبهرو هستیم؛ جمیعتی که حس در شهر بودن و شهروند بودن به فرد میدهد، حال آنکه در بقالیها تعداد محدودتری حضور داشتند که بیشتر حس محلّگی و دیدن آدمهای آشنا را تداعی میکرد. فروشگاههای زنجیرهای غیرشخصی شدن، غیرمحلی شدن و خرید انبوه و فراتر از نیاز را به ذهن تداعی میکند. غریبگی که در فروشگاههای بزرگ و مراکز خرید هست، روح شهرِ بزرگ را بر آدمهای آن حاکم میکند و جمعیت، هرچه بیشتر مفهوم شهروندی را احساس میکند.
تأسیس فروشگاههای زنجیرهای و مراکز خرید در ایران به دهههای چهل و پنجاه برمیگردد که انفجار قیمت نفت تجربه شد. فردوسی و کوروش دو فروشگاه زنجیرهای بزرگی بود که پیش از انقلاب تأسیس شد. فروشگاههای زنجیرهای فردوسی اولین فروشگاه زنجیرهای ایران است که در سال ۱۳۳۶ اولین شعبۀ آن در خیابان فردوسی افتتاح و بعدها به فروشگاه شهر و روستا تغییر نام داد و بعد از انقلاب به یکی از زیرمجموعههای وزارت بازرگانی پیوست و شعب خود را افزایش داد.
فروشگاه زنجیرهای کور,ش، در سال ۱۳۴۹ با شراکت حمید کاشانی اخوان و احمد خیامی تأسیس شد و در نهایت تا پیش از انقلاب به چهارده فروشگاه رسید. بعد از انقلاب این فروشگاهها با نام فروشگاه قدس زیر نظر بنیاد مستضعفان فعالیت کرد و در نهایت در اواخر دهۀ هفتاد همچون فروشگاههای شهر و روستا تعطیل شدند. فروشگاههای قدس و فروشگاههای شهر و روستا در همۀ شهرهای بزرگ و متوسط ایران بیشتر با هدف توزیع عادلانه و ارزانتر کالاها فعالیت میکردند. آنها برخلاف قاعدة فروشگاههای بزرگ ــ مثل فروشگاههای شهروند و هایپر استار که بر تمایز و پدید آوردن شهروند مصرفکننده تأکید میکنند ــ بیشتر به همسانی میاندیشیدند.
در دهۀ اول انقلاب به دلیل ضعف عملکرد فروشگاههای زنجیرهای و دولتی شدن آنها و البته تضعیف قدرت خرید مردم، بقالیها دوباره نقش محوری یافتند. بعد از جنگ، فروشگاههای زنجیرهای بزرگ که محصولات زیادی را به مشتریان عرضه میکردند از نو به راه افتادند اما بخشی از محصولات را در قالب بُن یا به صورت قسطی به مشتریان میدادند که بهنوعی یادآور همان فروشگاههای دولتی بود. اما در ابتدای دهۀ هفتاد، شهرداری تهران فروشگاههای شهروند را تأسیس کرد که با سایر فروشگاههای بعد از انقلاب متفاوت بود. این فروشگاههای زنجیرهای جدید، گامهای اولیهای بودند برای فهم دموکراتیزه شدن خرید و مصرف در زندگی روزمره. با این فروشگاهها مفهوم حق خریدار و مصرفکننده و در اختیار گذاشتن کالاها با استاندارد و بستهبندی مطلوبتر برای یک جامعۀ مصرفی ممکن شد. مردم کمکم در میان برندها و انواع متعدد از یک محصول حق انتخاب یافتند و به طور کلی هویت جدیدی از خریدار برای تولید و عرضهکنندگان کالا پدیدار شد که باید آن را اقناع میکرد، به آن احترام میگذاشت و سلایقش را هم در نظر میگرفت. به این ترتیب آنچه فروشگاههای زنجیرهای خلق کردند، گونۀ جدیدی از خریدار بود که پیش از این وجود نداشت. حالا مراکز خرید بزرگ بیشتر با نوع جدید مصرفکننده شناخته میشوند تا خریدار. به عبارت دیگر، فروشگاههای زنجیرهای به کنش خرید کردن (doing shopping) شکل و معنای تازهای دادند اما با ظهور مراکز خرید بود که خرید رفتن (going shopping) و شکل فراغتی رفتن به خرید بدون آنکه ضرورتاً کالایی ابتیاع شود ممکن شد.
تولد مگامالها در دهۀ نود
در دهۀ هشتاد شهر تهران تحولات بزرگی را پشتسر گذاشت. شهرداری تهران از یکسو پروژههای عمرانی بزرگی چون بزرگراه دوطبقۀ صدر، بازسازی بافتهای فرسوده، گسترش و توسعۀ ناوگان حملونقل شهری، توسعۀ خطوط مترو را دنبال کرد و از سوی دیگر مشوق توسعۀ بلندمرتبهها، برجها و مگامالها شد. توسعۀ بزرگراهی و حل معضل ترافیکی به دلیل کمبود بودجه به پروژههای دومی یعنی گسترش برجها، بلندمرتبهها و مگامالها انجامید؛ چرا که صدور پروانۀ تجاری پنج برابر پروانههای عادی برای شهرداری درآمد ایجاد میکرد. جدای از حجم انبوه پروژههای عمرانی در شهر، همزمان با فعالیت شورای سوم شهر در اواخر دهۀ هشتاد، ساخت مگامالها به شکل وسیعی آغاز شد. سرمایهگذاران عمدۀ مالها، شرکتهای دولتی، بانکها و مؤسسات مالی اعتباری بودند. و حالا پرسش مهم این است که توسعۀ مگامالها چه پیامدهای سیاسی ـ اقتصادی میتواند بر شهر داشته باشد؟
وقتی شهرداری فروشگاههای زنجیرهای شهروند و مراکز خرید را در دهۀ هفتاد دایر کرد، نگاهی غالب شد که شهردار میخواهد نقش بازار سنتی را که با جناح سیاسی خاصی پیوند دارد کم کند و قدرت تازهای به گروه جدیدی از بازار با مردمان جدیدی که مراکز خرید تولید خواهد کرد بدهد. اما اکنون داستان، متفاوت و پراهمیتتر شده است. مگامالها اساساً از بازار مرکززدایی کردهاند و نقش محدودی به آن در شهر دادهاند. مگامالهای جدید برخلاف مراکز خرید در دهۀ هفتاد مکانی چندمنظورهاند. در دهۀ هفتاد مراکز خرید صرفاً به عنوان مکانهایی برای خرید کالا طراحی شده بودند اما در دهۀ نود مگامالها هویتِ فراغتی را در خود غالب کردهاند؛ و مجموعهای از فضای بازی برای کودکان، فضاهای رستورانی و فوتکورت، فضای هنری و سینمایی، فضاهای خرید به تفکیک علایق نسلی و سنی را در خود جای دادهاند. زنجیرۀ مصرف و خرید و فراغت در این مراکز کامل میشود. آنچنان که مالها خرید را از فعالیتی مبتنی بر نیاز به فعالیتی مبتنی بر فراغت تغییر دادهاند.
ما اکنون با فرایند انتقال مرکز شهر به مگامالها مواجهیم. مراکز خرید دهۀ هفتاد قدرت مقابله با بازار را نداشتند و تکبعدی به پیش رفتند اما مگامالهای امروزی صرفاً با بازار رقابت نمیکنند، بلکه کل شهر را متأثر از خود میسازند. مگامالها میخواهند جایگزین حضور مردم در شهر شوند و مردم را به جای حضور در خیابان برای همیشه درون خود نگاه دارند. حالا بازار نه آنکه دیگر قدرتی نداشته باشد بلکه میدان قدرت اقتصادی در شهر چندپاره شده است.
شکل غالب فراغت تهرانیها، هنوز فراغت درون خانههاست و حالا تنها کاری که مالها میکنند بیرون کشیدن شهروندان از فضای بستۀ خانه به فضای بسته اما متنوع مالهاست. بدین ترتیب، مالها الگوی فراغت را هم تغییر میدهند، اگرچه فراغت همچنان درونی باقی میماند. از دیگرسو، از آنجا که به دلیل گرمای هوا در تابستانها، قدم زدن و گذران وقت و خرید کردن در طول روز ساده نیست، مالها در عصرهای تهران که گرمای هوا کمتر است برخلاف عصرهای برلین یا وین که در سکوت میگذرد بسیار شلوغاند. و در شرایطی که هوای آلوده در دهۀ اخیر پرسه زدن بدون اتومبیل را در شهر دشوار کرده و قدم زدن در خیابانها در اولویت شهروندان نیست، مالها میتوانند شهروندان را راحتتر به درون خود دعوت کنند. ترافیک شهر نیز معضلی است که بخشی از شهروندان بهخصوص خانوادهها را از خیابانها دور میکند. در چنین وضعیتی مگامالها، فضای بسته و خنک و سالمتری را برای زنان و کودکان فراهم میکنند. همۀ اینها را اگر در کنار فضای فرهنگی حاکم درون مالها قرار دهیم، پی میبریم که چرا بیرون و درون مالها میتواند برای طبقۀ متوسط شهری بسیار متفاوت باشد.
انتهای پیام