نقد بیانیهی اخیر جبههی اصلاحات
جبهه اصلاحات ایران یک هفته پیش در بیانیه ای نسبت به روند سیاست خارجی و دیپلماسی هسته ای ابراز نگرانی کرد [لینک]. عباس عبدی، تحلیلکر سیاسی اصلاحطلب در یادداشتی با عنوان «بیمعنایی یک بیانیه»، آن را نقد کرد و حالا حمیدرضا جلاییپور عضو حزب اتحاد یادداشت عبدی را نقد کرده است.
بیمعنایی یک بیانیه
متن کامل یادداشت عباس عبدی در روزنامهی اعتماد در پی میآید:
هفته گذشته جبهه اصلاحات ایران بیانیهای را در باره ضرورت گفتگوهای برجامی منتشر کرد و به نوعی خواهان ادامه این گفتگوها و نیز نقد روند جاری بود. بنده قصد ورود به محتوای این بیانیه را ندارم چرا که میتوان با بخشی از آن نیز موافق بود و همدلی کرد، همچنان که خودم نیز طی ماههای گذشته در چندین نوبت در باره گفتگوهای برجامی و ضرورت انجام آن نوشتهام.
ولی رفتار یک روزنامهنگار یا تحلیلگر و نویسنده یا شهروند عادی با رفتار یک جبهه یا حزب سیاسی متفاوت است. هنگام که کسی مثل بنده یا افراد مشابه دیگر متنی را مینویسند، مخاطب به منطق درونی متن و اعتبار گزارههای آن کار دارد، در حالی که تحلیل موضع و متن یک جبهه سیاسی بیش از آنکه بر فهم محتوای آن و منطقی بودن گزارههایش متمرکز باشد، به نسبت میان آن متن با حزب و جبهه سیاسی مذکور متمرکز میشود.
به عبارت دیگر ابتدا اصل موجودیت و عملکرد آن حزب و جبهه و صلاحیت موضعگیری آن مورد توجه قرار دارد سپس محتوای آن رد یا تایید میشود. و الا نیازی نیست که یک حرف منطقی را که یک نفر هم میتواند بزند یک مجموعه بزرگ و با مشورت طولانی بزنند. پس پیش از هر چیز باید جبهه اصلاحات چگونگی موجودیت سیاسی خود را اثبات کند، سپس در موضوعات گوناگون اعلام موضع نماید.
جبهه اصلاحات پس از شکست قاطع سیاسی و ناتوانی مطلق در آوردن مردم به پای صندوقهای رأی در خرداد ۱۴۰۰، پیش از هر اقدامی از جمله موضعگیری در باره برجام یا سایر امور، باید ابتدا موجودیت خود را بازنگری و تحلیل کند.
اگر آنان همچنان بر مشی گذشته هستند و نقدی بر آن نمیبینند، در این صورت طبیعی است که مخاطب نیز این بیانیه یا هر موضع دیگر آنان را در این چارچوب تحلیل و فهم کند. ولی اگر سیاستهای گذشته جبهه را، هم از حیث راهبرد و هم تشکیلات و هم افراد و بالاخره تاکتیکها واجد ایرادهای اساسی میدانند، ابتدا باید آن را تبیین کنند.
روشن است که اگر این نکات در دستور قرار گیرد ماهها طول خواهد کشید که به نتیجه برسد و پیش از جمعبندی نهایی درباره آنها نمیتوان وارد موضعگیریهای سیاسی شد.
این چه جبههای است که میتواند پیش و پس از ۲۸ خرداد ۱۴۰۰، همچنان با همان افراد و همان شیوهها ادامه حیات دهد؟ این بدان معنا است که اتفاق رخ داده در ۲۸ خرداد از نظر آنان امری عادی و ساده بوده است.
در حالی که این رویداد یک شکست بزرگ نه از اصولگرایان بلکه از جامعه و مردم بوده است. اصولگرایان که شکست بزرگتری خوردند و هر سرمایهای را که میتوانستند داشته باشند، سوزاندند، تا به این وضع رسیدهاند. البته به آنان اعتراضی نمیتوان داشت چرا که این راه را انتخاب کردهاند، ولی آیا اصلاح طلبان و جبهه اصلاحات هم گمان میکنند میتوانند بر همان مسیر ادامه دهند؟ گویی که نه خانی آمد و نه خانی رفت.
هر گونه موضعگیری به نام این جبهه تحت راهبرد، تشکیلات و افراد قبلی بیمعنا و تهی از پیام سیاسی سازنده است، مگر اینکه یک بازنگری اساسی در سه وجه مزبور صورت گیرد و به روشنی اعلام شود که اشتباهات در کجا بوده است.
۲۸ خرداد نه فقط یک شکست راهبردی و حتی تشکیلاتی، که یک شکست اخلاقی بزرگ نیز بود. تقلیل امر سیاست به کمپینهای انتخاباتی و تکنیکهای بازاریابی و جعل نظرسنجی و تبلیغات سطحی، شکستی بود که هیچگاه فراموش نخواهد شد.
نقد غیرمنصفانهٔ یک بیانیهٔ معنادار
حمیدرضا جلائیپور، عضو شورای مرکزی حزب اتحاد ملت در یادداشتی تلگرامی در واکنش به این یادداشت نوشت:
برادر و دوست عزیز و فاضلم جناب مهندس عباس عبدی در در یادداشت «بی معنایی یک بیانیه» نکاتی را طرح کردهاند که در ادامه نقد میکنم:
فرض یادداشت مهندس عبدی این است که جبههٔ اصلاحات ایران آسیبشناسیای از عملکرد قبلیاش در انتخابات انجام نداده است، در حالیکه در همان بیانیهٔ بعد از انتخابات جبهه به ضعفهای خودش اقرار داشت و طبق گزارش اعضا و سخنگوی جبهه در همهٔ ماههای بعد از انتخابات جبهه در جلساتش مشغول همین آسیبشناسی بوده، ظاهرا در آستانهٔ جمعبندی است و برنامهٔ اقدامی هم برای کاهش آسیبها تصویب کرده و در دستور کار قرار داده است. اما صرف نظر از این آسیبشناسی گذشته اساسا چرا انتشار بیانیهای سنجیده و مسئولانه در تشویق مذاکرات احیای برجام و هشدار نسبت به عواقب تحریمها بیمعنی است؟
در بند پایانی یادداشت مهندس عبدی جبههٔ اصلاحات ایران را به «جعل نظرسنجی» متهم کردهاند که مایهٔ تعجب است. اساسا جبههٔ اصلاحات ایران در انتخابات ۱۴۰۰ نظرسنجیای برگزار نکرد که جعلی یا غیرجعلی باشد. اگر منظورشان نظرسنجیای است که شخص جناب آقای مهندس بهزاد نبوی سفارش دادند (و نه جبههٔ اصلاحات) عجیب است با شناختی که از مشی و مرام مهندس نبوی دارند ایشان را متهم به جعل کنند. نظرسنجیای که مهندس نبوی با دغدغههای ملی بعد از سفارش به خود مهندس عبدی و عدم پذیرش ایشان به موسسهٔ پرسش سفارش دادند، خطا داشت ولی جعل نبود. خطایش هم همین بود که در ۱۲ شهر برگزار شده بود و گرچه در همان دوازده شهر پیشبینیاش فاصلهٔ زیادی از نتایج خود انتخابات نداشت، قابل تعمیم به کل کشور نبود. این نقد را هم شخص مهندس نبوی پذیرفتهاند. اتهام جعل به ایشان یا جبهه روا است؟
یک پیشفرض دیگر کل یادداشت ایشان گویی این است که جبههٔ اصلاحات ایران در انتخابات ریاست جمهوری ۱۴۰۰ نامزدی معرفی کرده و سیاست را به کمپین انتخاباتی فروکاسته است، در حالیکه میدانیم بعد از رد صلاحیتهای گسترده جبهه رسما اعلام کرد که نامزدی در این انتخابات ندارد و اساسا جبهه برای نامزدی که نداشته کمپین انتخاباتیای هم نداشته است.
در بخش دیگری از یادداشت نتیجهٔ انتخابات ۱۴۰۰ را هم یک شکست سیاسی و هم یک شکست اخلاقی برای جبههٔ اصلاحات ایران خواندهاند. شکست سیاسی را میتوان پذیرفت ولی شکست اخلاقی چرا؟ گویی ایشان فرض کردهاند که اگر جبهه اعضای دیگری داشت یا به نحو دیگری عمل میکرد نتیجهٔ این انتخابات متفاوت میشد. در حالیکه شرایط انتخابات ۱۴۰۰ فوقالعاده پیچیده و بغرنج بود. نارضایتی اقتصادی شدید شهروندان و دو برابر شدن فقر و نابرابری در چند سال (تحت تاثیر تحریمهای شدید ترامپ و پارهای از سوء حکمرانیهای مورد نقد اصلاحطلبان)، کرونا و رد صلاحیتهای بسیار گسترده (که علاوه بر نامزدهای محبوبتر اصلاحطلبان حتی دامن اصولگرایان میانهرو را هم گرفت) شرایطی ساخته بود که حتی با کارآمدترین جبههها هم نتیجهگیری در این انتخابات اگر نه ناممکن، که بسیار دشوار بود. چرا شکست سیاسی در این شرایط دشوار و پیچیده را باید شکست اخلاقی برای اصلاحطلبان خواند؟
در این شرایط پیچیده و دشوار و بعد از رد صلاحیت نامزدهای مورد اجماع و ایجابی جبهه تصمیم دموکراتیک جبهه اصلاحات عدم معرفی نامزد در انتخابات ریاست جمهوری بود و بخشی از احزاب جبهه اصلاحات هم مستقل از جبهه برای پیشگیری از پیشروی اقتدارگرایی و تضعیف جامعهٔ ایران و نیز تلاش برای جلوگیری از مرگ صندوق به عبدالناصر همتی رای اعتراضی دادند. چرا هر یک از این دو تصمیم را شکست اخلاقی بخوانیم وقتی میدانیم برای هر دو موضع بخشی از نیروهای اصلاحطلب دلایل قابل توجهی داشتهاند؟ این اختلاف نظرها در یک جبههٔ سیاسی گسترده و شرایط پیچیدهٔ سیاست در ایران اجتنابناپذیر است، جدید هم نیست و نافی تلاش مشترک اعضای متکثر یک جبهه در جهت اهداف مشترک (از جمله مفاد همین بیانیه) نیست. خود مهندس عبدی هم در سال ۸۰ منتقد نامزدی سیدمحمد خاتمی بود، هم در سال ۸۸ منتقد حمایت از مهندس موسوی و هم در ۹۲ منتقد حمایت از روحانی. تصمیم جبهه اصلاحطلبان ولی چیز دیگری بود. این بار که تصمیم جبهه موافق نظر مهندس عبدی مبنی بر عدم معرفی نامزد بود چرا چنین بر آن میتازند؟ اساسا نظر مهندس عبدی دقیقا چیست؟ چطور میتوان هم منتقد تصمیم اصلاحطلبان در همهٔ انتخاباتهای دو دهه قبل بود و هم منتقد اعتراض خیابانی و خشونتپرهیز ۸۸ و جنبش سبز؟ بالاخره نظر ایشان افزایش تنش با حاکمیت است یا تلاش برای باز کردن روزنههای توافقسازی برای توسعه و خیر همگانی و ارتقای ظرفیت حکمرانی و توانایی جامعه؟
واقعیت این است که در این شرایط سخت جبهه اصلاحات ایران علیرغم عدم امکان نتیجهگیری در انتخابات، نه تنها شکست اخلاقی نخورد که از قضا زیر انواع فشارهای سیاسی و امنیتی نسبت به جبهههای دو دههٔ قبل پختهتر عمل کرد: در شرایطی که اصولگرایان متشتت بودند جبههای واحد تشکیل داد و همهٔ گرایشهای متکثر تشکلهای اصلاحطلب را دور یک میز نشاند، کیفیت کادر رهبری و اعضای حقیقی را که با رای اعضای حقوقی انتخاب شدند ارتقا داد، برای اولین بار در تاریخ سیاسی ایران انتخابات مقدماتی برگزار کرد، برنامههای توسعه گرایانه و عدالت خواهانه و دموکراسی خواهانهاش برای دولت و شوراها باکیفیتتر و سنجشپذیرتر از قبل شد، برای پرهیز از موقعیتهای تعارض منافع نامزدهای انتخابات ریاست جمهوری و شورا از جبهه کنار رفتند، نامزدها در فرآیندی شفاف و دموکراتیک انتخاب شدند، دربارهٔ انتخابات و حقوق کارگران و محیط زیست و خوزستان و مذاکرات برجام و نقد طرح صیانت و …. بیانیههای مورد اجماع و سنجیدهای منتشر کرد و گزارش عملکردش به شهروندان بسیار شفافتر از قبل شد.
آیا جبهه ضعف و خطایی نداشته است؟ قطعا داشته است. ولی لازمهٔ کاهش ضعفها و توانمندسازی تشکیلاتی و گفتمانی جبهه وجود جبهه و تداوم تمرین فعالیت جبههای است و کاش مهندس عبدی هم به جای تخطئه بر اساس اطلاعات اشتباه، پیشنهادهای دقیق و عملی برای توانمندتر شدن جبهه را ارائه کنند. مثلا تقویت و ارتقای فرآیند انتخابات مقدماتی برای سنجش رای بدنهٔ اصلاحطلبان کشور، متناسب شدن حق رای احزاب با وزن اجتماعیشان، انتخاب اعضای حقیقی توسط رای بدنه، تقویت بازوی رسانهای و اندیشکدهای جبهه، بسط بیشتر شفافیت در این نهاد، استقبال از تشکیل فراکسیونهای درونجبههای که ضمن پذیرش تکثر بتوانند با یکدیگر در جهت اهداف مشترک گام بردارند، اتخاذ مواضع راهگشا و سنجیده (مشابه همین بیانیهای که مهندس عبدی بیمعنا میخوانند)، و تقویت ارتباط با نمایندگان گروههای اجتماعی برای شناسایی مطالبات و مسائلشان و ائتلافسازیهای مسالهمحور برای پاسخ به این مطالبات، از جمله اقدامات جامعهمحوریاند که تحققشان میتواند به تقویت پایگاه اجتماعی و ظرفیت سیاسی این جبهه کمک کند و لازمهٔ تحققشان وجود این جبهه و ارتقای ساختار و عملکردش است.
برای آبادی و آزادی بیشتر در ایران سرمایههای سازمانی و مدنی نیروهای اصلاحجو را باید ارتقا داد، نه اینکه تحقیر کرد. فعالیت خشونتپرهیز، قانونی و مسئولانهٔ دهها تشکل اصلاحطلب در قالب یک جبههٔ سیاسی در شرایط پرتلاطم سیاست در ایران ارزشمند و شایستهٔ تقویت است و نه تخطئه.
انتهای پیام
حمایت خاتمی سید حسن خمینی بهزاد نبوی ظریف صالحی و غیره حمایت کمی نبود ان هم از کسی چون همتی که از پس رای باطله هم بر نیامد این شکست نیست این آشکار ساز شم سیاسی عده کثیری از زعمای اصلاح طلب است این یعنی از ۷۶ تا الان ما رو دیوار کی ها یادگاری می نوشتیم و خودمون خبر نداشتیم