اصفهان: قربانیِ سودای توسعه و توهم خودکفایی
محسنحسام مظاهری، نویسنده و پژوهشگر در یادداشتی تلگرامی با عنوان «اصفهان: قربانیِ سودای توسعه و توهم خودکفایی» نوشت:
- رسانهایشدن اعتراض کشاورزان اصفهانی میتواند بستری شود برای شکلگیری گفتگویی ملی حول یکی از مهمترین و چالشبرانگیزترین مسائل امروز و فردای ایران، یعنی آب.
- مسئلهی آب اصفهان حلناشدنی نیست؛ گرچه بهمرور پیچیدهتر و چندلایه و بغرنج شده. منتها مسئلهای هم نیست که راهحل «فوری، قاطع و انقلابی» داشته باشد. چالشی که در طول زمان ایجاد شده، پاسخی زمانمند هم میطلبد. جلسات اضطراری و مصوبههای خلقالساعه و وعدههای سر خرمن و «باید بشود»های هیجانی تنها بهدرد مصرف رسانهای میخورند. حل این مسئله نیازمند تخصص و دانش علمی همراه با مدیریت شجاع و مسئولیتپذیر است. نیازمند طراحی برنامهای واقعبینانه و علمی ناظر به آیندهی بحرانی آب در کشور و بهطور خاص فلات مرکزی که دراجرای آن، هم دولت و هم خود مردم و اصناف مختلف هرکدام ایفاگر نقشی باشند.
- در این دو دهه که این معضل آشکار شده، هیچ دولتی اینقدر اعتماد به نفس یا دانش یا تدبیر یا اسمش را هرچه بگذاریم نداشته است که بیاید با مردم اصفهان حرف دودوتا چهارتایی بزند. مثلاً بگوید در چنین منطقهای با چنین وضعیتی کاشت برنج و باغات هلو و گلابی و… هیچ منطقی ندارد. و بعد راهحل جایگزین ارایه دهد. کمک کند و وام و تسهیلات بدهد که الگوی کشت، نه دفعتی و ضربتی، بلکه در یک روند تدریجی چندساله تغییر کند. یا درصورت امکان برای انتقال برخی صنایع بزرگ، که هم بلای جان هوای اصفهان شدهاند و هم آبش، فکری کند یا لااقل جلوی استقرار صنایع جدید را بگیرد. یا مانع توسعهی شهرنشینی در منطقه شود و روند مهاجرت به شهرهایی مثل اصفهان را کاهشی کند. و نظایر اینها.
دولتها با مردم حرف نمیزنند. در زمان انتقال آب به یزد هم تلاشی برای اقناع مردم نشد. نمایندگان مجلس و مسئولان محلی هم نوعاً نشان دادهاند که فاقد پختگی لازم و نگاه ملی و آیندهنگرند. کارشناسان و متخصصان حوزهی محیط زیست هم که بهجای طرف مشورتبودن، در معرض اتهام و برخوردند. نخبگان و نیروهای مدنی هم از ایفای نقش و کنشگری در این مقولات پا پس کشیدهاند و نقشی برای خود قایل نیستند. نتیجه میشود همین که یک مسئهی زیستمحیطی با ابعاد اقتصادی ـ اجتماعی تبدیل میشود به یک مسئله امنیتی ـ سیاسی. - آنچه دولتها از آن شانه خالی میکنند، تصمیمات بزرگ است. برنامهریزی برای تغییر الگوی زیست در منطقه (از الگوهای کشاورزی تا ترکیب مشاغل و وضعیت اسکان و شهرنشینی و…) به شکل مشارکتی نه دستوری و در یک روند تدریجی چندساله؛ اصلاح الگوی استقرار صنایع سنگین و مادر در استان؛ اتخاذ سیاستهای جمعیتی برای کاهشیکردن روند مهاجرت به اصفهان و متوقفساختن سیاستهای ناظر به توسعهی شهر و مواردی از این قبیل تصمیمات بزرگی است که دولتها باید میگرفتند یا تا دیرتر نشده باید بگیرند. منتها تصمیم بزرگ، مجری شجاع و کاردان هم میخواهد. منظور از شجاعت و قاطعیت، درگیرشدن با کشاورز و مردم معمولی نیست. شجاعت یعنی درگیرشدن با صاحبان قدرت، با نمایندگان مجلس و ائمه جمعه و فرماندهان نظامی و صاحبان صنایع و دیگر ذینفوذان و ذینفعان که نوعاً درکی از منافع ملی ندارند و فقط به منافع کوتاهمدت محلی و منطقهای و حتی شخصی خودشان فکر میکنند.
من تصور میکنم مهمتر از تغییر ذهنیت مردم، آنچه ضروری است اصلاح ذهنیت خود مسئولان بهویژه مسئولان محلی و منطقهای اصفهان یا اصفهانیهای حاضر در مدیریت کلان کشور است. ریشهی بخشی از این معضل، سیاستها و اقداماتی است که این افراد با نیت ارتقای جایگاه استان زادگاه خود و به تصور آنکه به همشهریها و همولایتیهای خود خدمت میکنند، انجام دادهاند. غافل از آنکه این اقدامات نه خدمت، که خیانت بودهاند. - دراین سالها، توهم خودکفایی و سودای توسعه بلای جان اصفهان شده است. در ادوار مختلف، چه در مدیریت استانی و شهری و چه مدیریت کلان کشور، یکی از سیاستهایی که چونان امر مقدسی بوده، توسعهی اصفهان بوده است. توسعهای که عوارض جغرافیایی و زیستمحیطی و جمعیتی داشته است. واقعیتی که این مسئولان و نیز بسیاری از مردم و اهالی شهر و استان، از مواجهه با آن فرار کردهاند یا توان درک آن را نداشتهاند، اینست که اصفهان (مشابه بسیاری از دیگر شهرهای واقع در فلات مرکزی) ظرفیت توسعهی بیش از این را ندارد. استمرار توسعه در این مناطق، گرچه خوشایند مردم و مسئولان و واجد امتیازات و فواید عمدتاً اقتصادی (نظیر رونق اشتغال، جذب سرمایه و…) در کوتاهمدت و میانمدت است، اما در بلندمدت فرجامی جز ویرانی منطقه ندارد. پاسخهایی مثل فلان طرح انتقال آب، در بهترین حالت حکم مسکنهایی کماثر و با عوارض زیاد را دارند که حل بنیادین مسئله را عقب میاندازد. اصفهان برای آنکه بماند و دچار زوال نشود، قبل از هر چیز باید زیستپذیر باشد. و این ضرورت، جز با تصمیمات قاطع و تغییراتی بنیادین، از برخی سیاستهای حاکمیتی تا سبک زندگی خود اهالی، در روندی تدریجی، میسر نخواهد شد. تصمیمات و تغییراتی که رسیدن به آنها نیاز به گفتگوی ملی و سهجانبه بین مسئولان، مردم و نخبگان دارد.
انتهای پیام