خدایِ اسپینوزا و آرامشِ عقلانی
محمد زارع شیرین کندی در یادداشتی ارسالی به انصاف نیوز با عنوان «خدایِ اسپینوزا و آرامشِ عقلانی» نوشت:
اسپینوزا آن فیلسوفی است که میتواند توجه و علاقه یک جوینده کوشا و نستوه فلسفه را در یک نگاه به خویش جلب و جذب کند و او را عاشق خود سازد، نه عشق رمانتیک یا عشق عرفانی یا عشقهای گوناگون دیگر، بلکه دقیقا عشق به شکوهِ وحدتِ اخلاق عالی انسانی و دانش فلسفی نیرومند؛ اخلاق و دانشی که او با رنج و مشفت فکری و عملی فراوان و استقامت ستودنی در مقابل وسوسههایِ عواطف غیرعقلانی و احساسات غیرمنطقی به آن نائل گشته بود. اسپینوزا در قرن هفدهم در کتاب سترگ و ماندگار “اخلاق” فلسفهای تماما عقلانی و کاملا مفید برای حیات فردی و جمعی بشر ارائه میدهد. این فلسفه چنان سخت و استوار است که شاکله وساختار قویم و متین اش به شاکله و ساختار نوعی هندسه و ریاضیات می مانَد تا فلسفههایی ترکیبی و التقاطی که هم واجد عناصر ذوقی و شهودی و عرفانیاند و هم دارای مولفههای دینی و ایدئولوژیک و غیره. در تاریخ فلسفهها او را جزو عقلگرایان دکارتی (کارتیزین) به شمار میآورند که در جای خود درست است اما راه این دکارتی چنان از دکارت و دکارتیان دیگر جدا میشود و وارد راههای ناگشوده و نااندیشیده و به تعبیری “راههای جنگلی” میگردد که تفکر فلسفیاش اساسا به چیزی دیگر بدل میگردد. وحدت وجود این فیلسوف وحدت یک جوهر با دو صفت اصلی، فکر و بعد، است. قول به اصالت یک جوهر، در واقع، قول به وحدت خدا و عالَم است. خدای اسپینوزا خدای حالّ در طبیعت و جهان است نه جدا و برتر از عالم. او به حلول و اتحاد قائل است اما نه حلول و اتحادی که برخی از عارفان ما تصورش را میکردند و خود را خدا و، در عین حال، خدا را غیر از انسان و غیر از عالَم میپنداشتند: “انا من اهوی و من اهوی انا/ نحن روحان حللنا بدنا”. حلول و اتحاد در تفسیر فلسفی اسپینوزا به معنای اتحاد خدا با جهان و تاریخ جهان است. خدا در جهان طبیعی و از طریق قوانینِ نظام علًی طبیعت خود را آشکار و پدیدار میسازد و هرگز موجودی منتزع و منفک از عالَم نیست. بر عالم هستی ضرورت علًی حکمفرماست و قوانین این نظام علی چنان مستحکم و متقن است که جایی برای صدفه و اتفاق نیست، نیز جایی برای اراده و اختیار نیست. در این معنا، خدا جهان طبیعت شد و جهان طبیعت خدایی. انسان جزوی از جهان طبیعت است که واجد اندیشه و فکر است اما صرفا با عمل کردن بر وفق ضرورت طبیعی میتواند به آرامش و سکون و وقار برسد. انسان صرفا با پیروی از قواعد و دستورهای عقل میتواند بر عواطف خویش غالب آید و بدین سان زندگی شایسته و سعادتمند داشته باشد. اگر عقل و عقلانیت کانون و مدار حیات بشری باشد انسان هیچگاه پشیمان و بیمناک و ملول نخواهد شد. از همین جا معنای “اخلاق” در فلسفه او روشن میشود. “اخلاق” مطمح نظر او که عنوان مهمترین و مشهورترین کتابش است، اخلاق دینی یا عرفانی یا عرفی یا سنتی یا پند و اندرز و امر به معروف و نهی از منکرهای متداول در جوامع نیست بلکه اخلاقِ علمی قرن هفدهمی است. اخلاق مطمح نظر او، اخلاقِ برآمده از فلسفه نظری و عقلی ناظر به پیشرفت علم جدید در قرن هفدهم است.
خدای اسپینوزا خدایی است که از دل ضرورتِ قوانین طبیعت خود را نشان میدهد و خدایی میکند نه از طریق اِعمال قدرت مطلق از آسمان به شیوههای خودسرانه و خود خواهانه. بر سراسر هستی، علیت و ضرورت و قانونِ سفت و سخت مستولی است و انسان مجبور است با این نظم و نظام علی بسازد و خود را با آن وفق دهد. اگر انسان در برابر این جهانِ سختگیر و بی رحم و خشن نخواهد تن به تسلیم و رضا بدهد زندگیاش قرین بدبختی و تیرهروزی خواهد بود. انسان خوشبخت انسانی است که تن به ضرورتِ اعمال و رخدادهای طبیعت بدهد و هر آنچه را که برایاش واقع شود همان را خیر قلمداد کند. انسان در عمق وجودش باید بفهمد که هر آنچه برایش واقع میشود بیرون از قدرت اختیار و اراده اوست، از این رو در برابر مصایب و فجایع و دشواریها نباید بی تاب و پریشان و مضطرب شود و، از سوی دیگر، در برابر رویدادهای خوب وخوش و لذتبخش نباید شادان و خندان گردد. به گفته شاعر ، “گرچه رخنه نیست عالم را پدید/ خیره یوسف وار می باید دوید”. خدای اسپینوزا دقیقا خدای متناسب با فیزیک جدید است. از اینرو، اینشتینِ فیزیکدان اسپینوزا و خدایش را به شدت میستاید و میگوید به همان خدای اسپینوزا معتقد است. زیرا چنان خدایی که دقیقا خدای دانشمندان و فیزیکدانان عصر جدید است با جهان طبیعی یکی است و فاقد صفات بشری. این خدا کاری به کردار و رفتار و گفتار آدمیان و خیر و شر و نیکی و بدی آنها ندارد، درباره انسانها و اعمال و سخنانشان داوری نمی کند و پاک ساکت است. خدای اسپینوزا قاضی و پاداش دهنده و عذاب دهنده به آدمیان نیست و اساسا کارش چیز دیگری است.
انتهای پیام
با توضیحات صاحب آن کیبورد ظاهرا جای معاد و قیامت در این فلسفه (اسپینوزا) خالی است…
اشاره ” عذاب دهنده” در انتقاد به خدای قرآن جای ذکر توضیح و دفاع از جانب قرآن دارد…
“عذاب” در قرآن برای کافرین و مشرکین در قیامت در حقیقت نتیجه اعمال خود آنهاست… خدای قرآن کینه و نفرت از کسی ندارد و به اصطلاح زور بازوی خود را به رخ کسی نمی کشد…برای انسان ارزش بالایی قائل است و با او گفتگو دارد….طبعا آرامش و اوج لذت روحانی در تبعیت از فرامین الهی است نمیتواند نتیجه مخالفت با دستورات الهی باشد…
اعمال انسان مانند پانچ بر روی کارت کامپیوتری روح او و سازنده نفس اوست…و قیامت پیدایش کالبدی جدید مبتنی بر نحوه پانچ روی این کارت…..
اتفاقا برعكس مى كوييد . خداى قران از مشركان به شدت كينه به دل دارد و به صراحت اعلام كرده كه مشركان اعمالشان تباه شده است و در اتش جاودانه اند . در جهان بيني قراني قبول توحيد مقدم بر معاد است و اول بايد موحد بود تا بعد نوبت محاسبه ى اعمال و حساب و كتاب برسد .
بادرود من کاملا با مقاله موافقم به تعبير اسپینوزا خدا همان طبیعت است ووو