شریعت بیتکوین!
جواد شریفی در یادداشتی با عنوان «شریعت بیتکوین؛ تاملی جامعهشناختی در مناسبات دین و بلاکچین» در دینآنلاین نوشت:
در این جستار کوتاه و اشارتوار، بر آنم مبحثی تقریبا تازه را در اندازم؛ باشد که همفکری و گفتگویی را میان پژوهشگران دامن بزند. فنآوری بلاکچین را آن که میشناسد میشناسد و آن که نمیشناسد به زودی خواهد شناخت. مباحث تخصصی بلاکچین و رمزارزها در مجال این جستار نیستند و خوانندهی علاقهمند خودش پیگیر مباحث تخصصی خواهد شد. نسبت دین با پدیده نوظهور بلاکچین، مقولهای است که تاکنون از سوی پژوهشگران مورد بررسی درخوری قرار نگرفته است. در فضای فارسیزبان تقریبا هیچ و در فضای انگلیسیزبان هم تا جایی که اطلاع دارم، کم و بسیار سطحی.
بیتکوین در ۲۰۰۹ و پس از بحران مالی ۲۰۰۸ آمریکا روی کار آمد. ایده پولهای دیجیتالِ بیرون از کنترل دولتها اما، مختص بیتکوین نبود و سالها پیشتر، از سوی سایفرپانکها تلاشهایی در این راستا صورت گرفته بود. اما بحران مالی ۲۰۰۸ که از بازار مسکن آمریکا آغاز شد و بر دیگر بازارها و دیگر کشورها سایه گستراند، و اثرات منفی بسیاری بر زندگی اقشار متوسط داشت، یکی از زمینههای گرویدن مردم به بیتکوین بود. همین نکته روشنگر این حقیقت است که ایدهها به خودی خود توان رقمزدن تغییرات اجتماعی را ندارند و اقبال یا ادبار نسبت به ایدهها ربط مستقیمی دارد به بستر اجتماعی و شبکه منافعی که ایدهها را سودمند یا زیانبار میکند. بحران مالی ۲۰۰۸ آمریکا در واقع و از سویی، بحران اعتماد مردم نسبت به مفهوم و کارکرد دولتها و سازمانهای دولتیِ بزرگ و متمرکز بود و این وضعیت، بزنگاهی تاریخی برای بیتکوین بود که تلاشهای آزادیخواهانه نسلهای متعددی از فعالان اجتماعی جان تازهای بگیرد.
بلاکچین و اولین پول مبتنی بر آن یعنی بیتکوین، به عنوان ابزارهایی خارج از انحصار دولتها، ایدهها و باورهایی را میگستراندند که مناسب “زمانه بحران” بود. تمام دینها در طول تاریخ، زادهی “زمانهی بحران” هستند؛ زمانهای که جهان دیگر آن سان که بوده نیست و زندگی دستخوش تغییراتی زیانبار و پردامنه شده است. اگر دین را به مثابه “ایده رهاییبخش و باور نجاتدهنده” فرض کنیم؛ بلاکچین و بیتکوین میتوانند دین قلمداد شوند.
اما دین فاکتورهای مهم دیگری هم دارد: هنجارها، مناسک و آیینها، نمادهای انسجامبخش و همچنین حدی از رمز و راز و البته متن مقدس. بلاکچین و رمزارزهای مبتنی بر آن، همه این ویژگیها را دارند. “وایت پیپر” یا سند اولیه، توضیحدهنده اهداف و رویکردهای یک بلاکچین و به مثابه “متن مقدس” آن است. کاربران یک بلاکچین یک جامعه کاربری میسازند؛ نمادهای خاص خود را دارند که حتی در پوشش روزانه و در طراحی محیطی خود از آنها استفاده میکنند. در فضای واقعی و مجازی تبلیغات میکنند و کاربران جدید را دعوت به پیوستن و همراهی با خود میکنند. در خصوص بیتکوین و نه دیگر رمزارزها، خالق آن ناشناس است و جنبهای از رازآلودگیِ آیینی به آن میدهد. حتی ایردراپها که مقداری رمزارز هستند که برای ترغیب افراد برای پیوستن به یک پروژه، اهدا میشوند، نسخه مشابهی از شیوههای دینیِ مبتنی بر تطمیع مادی برای پیوستن به دین هستند. حتی اخیرا رئیس جمهور السالوادور به مناسبت ۲۱ دسامبر ۲۱ بیت کوین به اندوختههای کشورش افزود و در ادامه با اشاره به مساحت ۲۱ هزار کیلومتر مربعی کشورش و ۲۱ میلیون بودن عرضه نهایی بیتکوین، این شباهت را غیرتصادفی خواند؛ که این هم نمونهای دیگر از تمایلات ناخودآگاه پیروان شریعت بیتکوین برای دینمانند کردن آن است. تا اینجا دیدیم که بلاکچین و رمزارزهایی نظیر بیتکوین، بسیاری از ویژگیهای لازم برای دین شدن را دارند.
اما نقاط افتراق این دو در کجاست؟
به گمان من، مهمترین فرق میان بلاکچین با دین، در یکی از محوریترین و انقلابیترین مفاهیم حاکم بر بلاکچین است؛ یعنی حذف نهادهای واسطه (third party or middle man). نهاد واسطه هر آن نهادی است که طرفین یک قرارداد برای تضمین تحقق منافع خودشان، برای وی مشروعیت نظارت بر اجرای کامل و دقیق قرارداد را قائل شدهاند. بدیهی است که قرارداد در اینجا مفهومی گستردهتر از اقتصاد دارد و سایر مناسبات اجتماعی را نیز در بر میگیرد. تقریبا دولت و تمامی نهادهای دولتی از آغاز به عنوان یک نهاد واسط ظهور کردهاند و در حال حاضر چنان انباشتی از قدرت و ثروت را در اختیار گرفتهاند که هم کمتر کسی در مشروعیت آنان تشکیک میکند و هم خودشان مجالی برای ایدههای رقیب نمیگشایند و بدین ترتیب از مهمترین دشمنان فنآوری بلاکچین و شتابزدای آن هستند. نهادهای واسطه همچنین فزایندهی دیوانسالاری و مسبب وضعیتی هستند که ماکس وبر از آن به قفس آهنین تعبیر میکرد.
افراد و شرکتها برای اطمینان از تحقق شروط قراردادیِ مناسباتشان دست به دامن دولت(بارزترین مصداق از نهادهای واسطه) میشوند. وجود تضمینها و مجوزهای دولتی باعث میشود که افراد به شرکتها اطمینان کنند و شرکتها بتوانند جریان پول را به سمت کسب و کار خودشان هدایت کنند. اطمینان به دولتهاست که باعث میشود تراکنشهای مالی میان افراد با موسسات انجام بگیرد؛ زیرا ما به دولتها اطمینان کردهایم؛ گزیری هم از اطمینان نداشتهایم زیرا سازوکار دیگری برای تضمین تحقق شروط قرارداد نداشتهایم.
با ورود بلاکچین به مناسبات حکمرانی و در واقع حکمرانی کدها بر مناسبات حکمرانی، جایگاه و اهمیت دولت هم به عنوان یکی از نهادهای واسط مورد بازنگری قرار خواهد گرفت. قراردادهای هوشمند که در چند خط کد خلاصه شدهاند، شماری از کارویژههای دولت را خنثی میکنند. گرچه سخن از عصر پایان دولت، مبالغهآمیز و ناواقعگرایانه است، اما ورود به عصر بلاکچین قطعا شتابدهندهی روند حداقلی شدن دولتهاست. برای جوامع جهان اولی که مدتها پیشتر با مفهوم “دولت حداقلی” آشنا شده و خو گرفتهاند، این ماجرا تفاوت خاصی شاید ایجاد نکند؛ اما برای جوامع توسعهنیافته و دولتهای اقتدارگراشان، این وضعیت خوشایند نخواهد بود. فنآوری بلاکچین در سطح روبنایی آن یعنی ارزهای دیجیتال، مدتی به سود دولتهای مستبد خواهد بود تا بتوانند تحریمهای بین المللی را تا حدی خنثی کنند و تراکنشهای مالی آزادانهتری داشته باشند؛ اما در سطح زیربنایی آن یعنی در سطح مفاهیم و ارزشهای بنیادین همچون حذف نهادهای واسطه، از دشمنان دولتهای اقتدارگرا خواهند بود. همان طور که دولتهای مستبد به لطف بلاکچین میتوانند در برابر فشار بینالمللی تاب بیاورند، شهروندان دولتهای مستبد نیز به لطف همین ابزارها میتوانند در برابر استبداد خانگی تاب آورده و از طریق تحول نظام مالی و رفع انحصار پولی دولتها، خودکامه را مجبور به همراهی با مطالباتشان کنند. اما این صحبتها چه ارتباطی با دین دارند؟
نهادهای واسطه به دنیای تجارت و اقتصاد و سیاست محدود نیستند؛ دنیای شریعت و الهیات هم نهادهای واسطه خودش را دارد؛ یعنی نهاد روحانیت؛ نهادی که فلسفه وجودیاش در طول تاریخ ادیان، ایفای نقش نهاد واسط میان خدا و خلق، میان امر متعالی و امر عرفی، میان حاکم و رعیت، میان مرجع تقلید و مقلّد و… بوده است و دست کم در کشور ما، محل پیوند و همدستیِ الهیات و سیاست و اقتصاد است؛ و مانند دیگر نهادهای واسط، هم حجم زیادی از تراکنشهای مالیِ “صنعت الهیات” را به خودش اختصاص میدهد و هم امر متعالی را درون قفس آهنین دیوان سالاری و منافع صنفی زنجیر میکند.
اگر فنآوری بلاکچین در سراسر دنیا پذیرش همگانی بیابد و اگر بتواند ارزشهای بنیادین خودش(به ویژه حذف نهادهای واسط) را به عنوان فرهنگی عمومی دامنگستر کند؛ آنگاه و در فرآیندی ناگزیر، پای این ایدهها به دنیای الهیات و شریعت هم باز میشوند و در چنین دنیایی کسی را نیارست گفتن که من سخن خدا و پیامبر را به شما میگویم؛ اموال شما را از شما گرفته و به نیازمندان خواهم رساند؛ مجوز شریعت را بر عقود شما جاری خواهم کرد؛ ناظر و ضامن بر اجرای مفاد عقود شرعی و حقوقی خواهم بود؛ از جانب شما مردم بر صلاحیت حاکم شرع نظارت خواهم کرد و در صورت لزوم او را خلع مقام خواهم کرد و…
همه این صحبتها در دنیایی که ارزشهای بلاکچین بر آن حاکم شود، هم بلا موضوع است و هم بیمعنا. بنابراین فناوری بلاکچین دشمن مشترک همه نهادهای واسطه از جمله، دولت، بانک، روحانیت ادیان و… است. به نظر من مفهوم “حذف نهادهای واسطه” مهمترین نقطه افتراق بلاکچین با دین است؛ دست کم با دینی که تاکنون در تاریخ شناختهایم؛ یعنی دین نهادیِ مبتنی بر سلسله مراتب مشروعیت و نیز اقتدار متمرکز. زیرا در فضای بلاکچین، سازوکارهای مشروعیت بخشی، بالا به پایین نیست و هر عضوی از شبکه میتواند یکی از ناظران و مجریان تراکنشهای شبکه باشد و مشروعیتی همتراز با دیگران داشته باشد. دقت شود که این نکته درباره بلاکچینهای متمرکز صادق نیست و بلاکچینهای متمرکز اساسا خلاف ارزشهای بنیادین بلاکچین و انحرافی از آرمانهای لیبرالی آن هستند.
مواجهه مسلمانان به طور عام و ایرانیان به طور خاص با غرب و پدیدههای غربی همواره مواجههای سطحی و روبنایی بوده است. هر پدیدهای را به نازلترین مفهوم از مفاهیمِ بسته و کهن خودمان تقلیل دادهایم و برایش حکم صادر کردهایم؛ بی آن که تلاشی برای فهم ماهیت فلسفی و پیامدهای تمدنی آن کرده باشیم. چنانکه فقیهان نیز فنآوری بلاکچین را به رمزارزها و رمزارزها را به مفاهیمی چون قمار یا شروط مبیع فرو میکاهند و حکم به حرمت میکنند؛ سپس میبینند که راه به جایی نمیبرند و به احترام مقلّدان، اصل برائت و حلیّت جاری میکنند؛ سپس گروهی هوار بر میآورند که ما خودمان از قبل مفاهیم و ابزارهایی مشابه را داشتهایم که از دل سنت قابل استخراج است/باید باشد. سپس قراردادهای پروژههای بلاکچین و رمزارزهای اسلامی/حوزوی بسته میشوند و تلاش میشود تا چرخ از نو اختراع شود و باز تکرار تاریخ و باقی ماجراها چنان که میدانیم.
ورود مفاهیم بلاکچینی به عرصه فرهنگ عمومی و ارزشهای اجتماعی، نه تنها میتواند دولتها را حداقلی و روحانیت ادیان را منزوی بلکه حتی در درک ما از، و نسبت ما با الهیات و امر مقدس نیز تحولی ژرف پدید میکند. شاید مناسبات انسان با امر مقدس، دیگر نه به صورت عبدِ پرستنده و مولای آفریننده، بلکه به صورت قرارداد فهم شود؛ و دروازهای به سوی پارادایم جدیدی به نام “الهیات قراردادی” گشوده شود.(کفایت)
در پایان اینکه هنوز نمیدانیم بلاکچین و رمزارزها تا چه زمانی بپایند و تا چه حدی فشار رقیبان را تاب بیاورند؛ اما میدانیم برای بسیاری از انسانها نقش دین را ایفا میکنند و در ذهن برخی دیگر، تصورات متفاوتی از امکان و نحوه دینداری شکل میدهند. بلاکچین و رمزارزها زوایای مبهم و ناکاویدهی بسیاری دارند که شایسته توجه پژوهشگران و اندیشمندان علوم انسانی و الهیات است: مانند الهیات سیاسی بلاکچین، اقتصاد سیاسی بلاکچین، بلاکچین و نابرابری اقتصادی و تحرک طبقاتی و مناسبات حکمرانی و…
انتهای پیام