در مغز پوتین چه می گذرد؟
| ترجمهی انصاف نیوز | مایکل الچانینف، سردبیر مجله Philosophie و متخصص تاریخ اندیشه روسیه:
آنها تنها یک هدف دارند: جلوگیری از توسعه روسیه. آنها قرار است این کار را به همان روشی که قبلا انجام دادند، بدون اینکه حتی یک بهانه ارائه کنند، انجام دهند، فقط به این دلیل که ما وجود داریم.»
اینها سخنان ولادیمیر پوتین در 21 فوریه در سخنرانی در مورد اوکراین بود. او استدلالی را که قبلاً در سخنرانی خود در مورد کریمه در مارس 2014 فرموله شده بود تکرار می کرد: «سیاست مهار روسیه که در طول قرن های 18، 19 و 20 ادامه داشت، امروز نیز ادامه دارد. تلاش دائمی برای عقب راندن ما به گوشه ای وجود دارد، زیرا ما موقعیت مستقلی داریم، زیرا ما از خود دفاع می کنیم.
“غرب” معاصر، در این دیدگاه، از روی حسادت برای مهار روسیه می جنگد. اروپا در انحطاط فروپاشیده است، در اثر سنگینی اومانیسم و لیبرالیسم سیاسی له شده است: خسته، تقسیم شده، لرزان در برابر هر باد. ایالات متحده که در یک فرهنگ ابزاری و ماتریالیستی و تضادهای تاریخ خود غرق شده است، در حال از دست دادن برتری خود است. در مقابل، روسیه، مانند متحد نوظهور خود، چین، از نظر تمدنی در حال اوج گیری است.
پوتین در اینجا بر نظریه عجیبی تکیه می کند که توسط مورخ و قوم شناس قرن بیستم، لو گومیلوف ارائه شده است. گومیلوف، پسر دو تن از مشهورترین شاعران روسیه، نیکولای گومیلوف و آنا آخماتووا، معتقد است که هر مردمی دارای نیروی حیاتی متمایز است: انرژی درونی «زیست کیهانی» یا جوهری پرشور. پوتین احتمالا گومیلوف را در سن پترزبورگ در آغاز دهه 1990 می شناخت. به هر حال پوتین از ایده های او استقبال کرده و هیچ فرصتی را برای اشاره به آنها از دست نمی دهد. در فوریه سال گذشته، او گفت: “من به شور و شوق اعتقاد دارم. در طبیعت و جامعه، توسعه، اوج و زوال وجود دارد. روسیه هنوز به بالاترین حد خود نرسیده است. ما در مسیر ارتفا هستیم.» به گفته وی، روسیه حامل قدرت و پتانسیل یک جوان است، پوتین می گوید: “ما دارای یک کد ژنتیکی بی نهایت هستیم.”
علاوه بر گومیلوف، پوتین به متفکر دیگری نیز متکی است – شخصیتی کوچک در تاریخ تفکر روسیه. اکتبر گذشته، او از مشورت منظم با مجموعهای از مقالات سیاسی با عنوان «وظایف ما»، اثر اصلی ایوان ایلین، که در سال 1954 درگذشت، صحبت کرد. ایلین “همسایگان امپریالیست” کشور روسیه را محکوم می کند، این “مردم غربی که نه اصالت روسی را درک می کنند و نه می پذیرند”. او پیشنهاد میکند که در آینده، این کشورها ناگزیر برای تصرف سرزمینهایی مانند کشورهای بالتیک، قفقاز، آسیای مرکزی و بهویژه اوکراین تلاش خواهند کرد. به گفته ایلین، این روش، ترویج ریاکارانه ارزش هایی مانند «آزادی» به منظور تبدیل روسیه به «بالکان غول پیکر» خواهد بود. هدف نهایی این است که “روسیه را تجزیه کنیم، آن را تحت کنترل غرب قرار دهیم، آن را از بین ببریم و در پایان ناپدید کنیم”.
پس درک این نکته ضروری است که آنچه در اوکراین اتفاق می افتد، نتیجه دیدگاهی در روسیه است که عمیقاً در ذهن پوتین جا افتاده است. در سال 2008، او گرجستان را به دلیل تمایلش به ترک مدار قدرت قدیمی امپریالیستی مجازات کرد. او در سال 2014 کریمه را به خاک روسیه ضمیمه کرد و با آغاز درگیری دونباس از پیوستن اوکراین به ناتو جلوگیری کرد. اما این برای او کافی نیست. او خواهان رویارویی – و پیروزی بر – غربی است که آن را مسئول سقوط اتحاد جماهیر شوروی، ضعف روسیه در دهه 1990 و تمایلات خودمختار جمهوریهای قدیمی شوروی میداند.
چرا حالا؟ در سالهای پس از انتخاب مجدد وی در سال 2018، تعالی میهنپرستانهای که پس از الحاق کریمه رخ داد، کم رنگ شد. مشکلات روزمره مردم عادی – کاهش استانداردهای زندگی، افزایش فقر، تورم، بحران بهداشت و درمان – سال به سال بدتر شده است. در همین حال، ایالات متحده بیش از روسیه به چین مشغول شده است. در جولای 2021، پوتین مقاله ای را منتشر کرد که در آن اتحاد مردم روسیه و اوکراین را اعلام کرد. به گفته او، اوکراینیها نمیتوانند تحت تأثیر یک دولت غیرقانونی که در سال 2014 در کودتای 2014 به قدرت رسید، برای همیشه رنج بکشند. پوتین از بهار نیروهای خود را در مرزهای همسایگان خود متمرکز کرده بود. او در پاییز تدارکات نظامی را تشدید کرد و اولتیماتوم خود را به ناتو و واشنگتن داد. او به دقت مشغول تله گذاری برای غرب بود، زیرا می دانست که پذیرش خواسته هایش غیرممکن است. همه چیز برای اتفاقات بعدی آماده بود.
همانطور که در سال 2008، رسانه های دولتی روسیه نیز در مورد خطر یک نسل کشی حرف های پوتین را تکرار می کنند. به جای اوستیاییها که ظاهراً توسط میخائیل ساکاشویلی، رئیسجمهور وقت گرجستان تهدید شدهاند، این بار قربانیانی که قرار است از آنها دفاع شود در دونتسک و لوهانسک هستند. ساخت این بحران انسانی ممکن است برای پوتین حاوی یک عنصر طنز خوشایند باشد. او هرگز بمباران بلگراد توسط ناتو در بهار 1999، چند ماه قبل از نخست وزیر شدنش را فراموش نکرده است. پوتین با تقلید از زبان پاکسازی قومی و نسل کشی (این بار روسی زبانان دنباس به جای کوزووها)، می خواهد توهین ناشی از آن دوره را به تاریک ترین شکلی که می توان تصور کرد، پاک کند.
در مورد این حس همیشگی قربانی بودن که به رئیس جمهور روسیه اجازه می دهد به طور مصنوعی موقعیت هایی را ایجاد کند که در آن روسیه تحقیر شده و مورد توهین قرار گرفته چه فکری باید بکنیم. آیا اینها اعمال یک رهبر منطقی است؟ پاسخ هم ساده و هم نگران کننده است. پوتین طی دههها دیدگاهی از جهان ایجاد کرده است که پارانوئید اما منسجم است. بر اساس این دیدگاه، روسیه برای قرن ها قربانی تلاش برای مهار و تجزیه کشورش بوده است. باید در برابر این تلاش ها مقاومت کرد. منطق او بر این باور استوار است که «شور و شوق» روسیه نباید محدود شود.
برای پوتین – در تضاد کامل با غربی خسته که در جستجوی سود و آسایش مادی گم شده است، “مرد روسی قبل از هر چیز… در باره ی یک اصل اخلاقی برتر فکر می کند”. و او آماده است تا برای آن اصل اخلاقی بمیرد. پوتین اغلب به یک جمله معروف روسی استناد می کند: برای روس ها “حتی مرگ هم زیباست”. بنابراین، ممکن است هیچ محدودیتی برای تلاش برای انتقام از تحقیر درک شده وجود نداشته باشد. جهان بینی رئیس جمهور راه را برای افراط گرایی هموار می کند.
انتهای پیام