خرید تور تابستان

حکایت بی‌پایان ماموران شهرداری و دستفروشان

ونداد الوندی پور در خبرآنلاین نوشت:

یکی از خاطرات بد زمان نوجوانی ام مربوط به برخورد ماموران شهرداری با مردی بادکنک فروش بود؛ حدود17 سال پیش. بادکنک فروشی بسیار نحیف که بادکنکهایش را به رسم آن زمان به یک چوب وصل کرده بود و کنار خیابان راه می رفت که ناگهان دو مرد قوی هیکل از وانتی که علامت شهرداری داشت پیاده شدند و شروع کردند به ترکاندن بادکنکهای مرد بیچاره. او التماس می کرد که این کار را نکنید ولی آنها که مشخص بود از این کار لذت خاصی هم می برند، همه بادکنکها را با چنگهایشان ترکاندند و لگدی هم نثارش کردند. منِ و عده ای دیگر از مردم با ناراحتی شاهد ماجرا بودیم ولی جرات نداشتیم کاری کنیم. بعد از رفتن ماموران، مرد بیچاره با چشمانی گریان کنار جوی آب نشست…

این خاطره تلخ مقدمه پرداختنم به موضوعی است که کم از آن انتقاد نکرده اند اما در همچنان بر همان پاشنه میچرخد و حتی شتاب هم گرفته: برخورد معمولا خشن ماموران شهرداری با دست فروشان مترو و جاهای دیگر و آنهایی که کنار خیابان بساط می کنند و به طور کلی، فروشندگان بی مغازه. ماموران شهرداری وظیفه دارند اجناس آنها را ضبط کنند و کتکشان هم بزنند. ماه پیش سرچهارراه شقایق، یکی از این وانتها را دیدم که بی اعتنا به التماس های یک زن مسن گل فروش، همه گلهایش را گرفتند. قبل از نوروز هم در کنار یک میدان تره بار، ماموران شهرداری ماهی های ماهی فروشی را که گوشه خیابان بساط کرده بود، لگد کردند و بی اعتنا به التماسهای او، ماهی ها را از بین بردند.

درشبکه های اینترنتی هم فیلمی هست که نشان می دهد این ماموران، با ضربات شدید چوب و مشت و لگد، دست فروشان را می زنند و جالب آنکه دو سه مامور پلیسی که در صحنه اند، در اوج بی تفاوتی اند و با ماموران خشن شهرداری همکاری نسبی دارند. در اخبار هم شنیده ایم که تاکنون دو نفر توسط ماموران شهرداری کشته شده اند که یکی شان از اقوام هادی ساعی (قهرمان سابق تکواندو) بوده است.

امثال این موارد بسیار زیاد است و اینها فقط چیزهایی بود که شخصا دیده ام. گویی شهرداری عده ای از افراد سایکوپت (فردی که از آزار دادن دیگران لذت می برد) را برای این عملیاتها اجیر کرده است و نیروی انتظامی هم کاری با آنها ندارد. (گرچه مطمئنا این صفت برای همه آنها کاربرد ندارد و هستند ماموران مهربان تر. ولی آن مامورانی که صحنه گردانند و عملشان موثر است، همان خشن ها و و لومپن و لات مسلکها هستند…

اما دست فروشان؛ عده ای معمولا جوان که اکثرا شهرستانی هستند و اجناس ارزان و بعضا مفید را با قیمتی کمتر از مغازه می فروشند و زحمت زیادی هم در این راه می کشند: فرض کنید از صبح تا شب از سر دهها قطار مترو بروید به ته آن؛ یعنی چندین کیلومتر راه رفتن در قطارها به اضافه حرف زدن مداوم برای تبلیغ اجناس. به این زحمات، ترس و اضطراب مواجه شدن با ماموران را هم باید اضافه کرد. عده ای هم هستند که زباله های قابل بازیافت را جمع می کنند که آنها هم مغضوب ماموران شهرداری اند؛ زحمتکشانی چرک و سیاه شده از زباله که گونی ای را به دوش می کشند که وقتی پر می شود، سنگینی اش کمرشان را تا می کند؛ و در ازا، مزد اندکی می گیرند. افرادی که بسیاری شان نوجوان اند…

بعضی از متولیان امر می گویند «خب، دست فروشان بروند کار دیگری انجام دهند» از آنها باید پرسید در جامعه ای که درصد بالایی از افراد لیسانس و فوق لیسانس و متخصصش بیکارند، دست فروشها، که اکثرشان نه تخصصی دارند و نه سرمایه ای، کجا کار پیدا کنند؟! در جامعه ای که امثال خاوری ها و بابک زنجانی ها و صدها نفر ریز و درشت دیگر، بخش بزرگی از بیت المال را اختلاس می کنند و سرمایه ای را که باید با آن کار ایجاد کرد می دزدند، کاری ایجاد نمی شود و برعکس، بر تعداد بیکاران اضافه می شود. در این میان، شهرداری دیواری کوتاه تر از دیوار دست فروشان مظلوم که دنبال لقمه ای نان حلالند پیدا نکرده است.

چند روز پیش با دوستی در مترو بودیم و مرد نابینای میان سالی که ظاهرش با آن چشمهای تخلیه شده و بدن علیل، دل را می سوزاند، با چند جوراب در دست رد شد و با صدایی گنگ و ناواضح قیمت جورابهایش را اعلام می کرد. دوستم که جوراب نمی خواست مرد را صدا زد تا هزار تومان به او بدهد، اما مرد پول را نگرفت و در عوض ناگهان برآشفت و بازوی دوستم را محکم گرفت و خشمگینانه تکرار می کرد «مگر من گدا هستم… من کاسبم» و جملاتی که حاکی از خشمش بود. «مرد»ی چنین شریف که شهرداری گدا می خواهدش.

القصه، دست فروشها و آنهایی که کنار خیابان بساط می کنند، اکثرا از سر ناچاری این کار را انجام می دهند تا اندک نان حلالی برای خود و خانواده شان ببرند. آیا خوب بود اگر آنها به سمت خلاف می رفتند و خرده فروش مواد مخدر یا دزد و کیف قاب و زورگیر می شدند و (در مورد خانمها)، به طرف فحشا کشیده می شدند؟ این سوالی است که باید از شهرداری و سایر متولیان این امر پرسید… حتی اگر جواب ندادند، پرسید و باز پرسید.

انتهای پیام

بانک صادرات

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا