چرا چرخه خشونت باز نمی ایستد؟ | عمادالدین باقی
عمادالدین باقی یادداشتی در روزنامهی سازندگی با تیتر «چرا چرخه خشونت باز نمی ایستد؟ / ارزش جان آدمی» نوشته است که متن آن با توضیحی به نقل از کانال تلگرمی او در پی میآید:
وقتی ارزش جان آدمی در جامعه ای از بین رفته باشد همه به این حوادث به چشم یک عدد نگاه می کنند. عدد۴ که می تواند در مورد هر چیز دیگری هم صدق کند، چهار انسان، چهار سنگ، چهار قطعه چوب، یا چند شی دیگر.
اما اگر یکی از این چهار نفر پدر یا فرزند هر کدام از ما باشند دیگر برای ما حکم یک عدد ندارد، حکم یک آوار، یک مصیبت دردناک را دارد که ممکن است تمام عمرمان را تحت الشعاع خود قرار دهد ولی جامعه و حکومت از کنار این اعداد به راحتی می گذرد.
اخبار مربوط به فرو ریختن ساختمان متروپل آبادان و قربانیانی که بر جای گذاشت به مثابه خبری دردناک چند روز است شبکه های اجتماعی و رسانه های رسمی و غیر رسمی را اشغال کرده و نقدها و اعتراضات بیشمار و مهمی مطرح شده است.
پیش از آن حادثه دیگری رخ داده بود که یادداشتی با عنوانی که درصدر نوشته می بینید درباره اش نوشتم اما به خاطر وقوع حادثه متروپل آبادان از انتشارش خودداری کردم.
هر دو حادثه از منظری که نگریسته ام برایم درخور توجه هستند. فاجعه آبادان دو بخش دارد. یک بخش فرایندی است که منجر به حادثه شده و یک بخش هم محصول این فرایند که عبارت است از کشته شدن عده ای از انسان های بی گناه. قبل و بعد از کشته شدن آنها شاهد فرآیندهایی هستیم که هر دو در یک چیز مشترک اند آن هم غیبت ارزش و اهمیت و صدرنشینی جان آدمی است. در فرایند قبل از حادثه، زد و بند ها فقط با هدف سود بیشتر صورت می گیرد و کسی فکر نمیکند که ممکن است تخلفات انجام گرفته و عدم رعایت استانداردها، جان هایی را تباه کند. پس از آن نیز یک «تحلیل محتوا»ی سطحی و مقدماتی از هزاران مطلب در رسانه های صوتی، تصویری تا شبکه های اجتماعی نشان می دهد حجم و وزن عمده مطالب را اعتراضات مستقیم و غیر مستقیم نسبت به حکومت تشکیل می دهد. البته اقداماتی مانند جشن سلام فرمانده در استادیوم صدهزار نفری تهران با حضور زنان و مردان، آنهم پس از ممنوع کردن حضور تماشاگران فوتبال به بهانه کرونا و همچنین پس از حادثه ضرب و شتم زنان در استادیوم مشهد، و جشن در بحبوحه فاجعه ای که انتظار می رفت عزای عمومی اعلام کنند، به جنبه های سیاسی آن بیشتر دامن می زند و جان انسان هایی که در این میان از بین رفته است جنبه حاشیه ای پیدا می کند.
این نگاه نسبت به جان آدمیان در رفتار فردی بسیاری از ما نیز مشاهده می شود مثلاً وقتی تصادف، سیل یا زلزله رخ می دهد کسی که نجات پیدا می کند خودش و نزدیکانش به محض شنیدن خبر زنده ماندن، خشنود می شوند و خدا را شکر می کنند که نجات پیدا کرده اند زیرا معیار اصلی خود ما هستیم اما وقتی که معیار، انسان باشد ما اگر نگوییم همان اندازه که از مرگ خود و خویشان خود متاثر می شویم از مرگ دیگری هم متاثر می شویم اما دست کم همدردی می کنیم و جان افراد، جایگاه والاتری در مواجهه مان با حوادث پیدا می کند.
نمونه دیگری از غیبت جان آدمی و جایگاه آن در خبرها، حادثه ای بود که درست چهار روز پیش از متروپل رخ داد. روز چهارشنبه۲۸ اردیبهشت۱۴۰۱ خبرگزاری میزان اعلام کرد: «فرمانده انتظامی استان ایلام از پایان حادثه در یکی از ادارات شهر ایلام خبر داد. شخص مسلح یکی از نیروهای سازمان امور املاک بود و بحث گروگانگیری در کار نبوده و اختلاف بین آن شخص و مسولین آنجا بود. قاتل با ورود مامورین نیروی انتظامی اقدام به خودکشی کرد. سه نفر فوت کرده و ۷ نفر مجروح شدند که از کارکنان بودند».
چند دقیقه بعد همان خبرگزاری نوشت: رئیس کل دادگستری استان ایلام در گفتگو با میزان: فرد مهاجم با انگیزه شخصی صبح امروز با دو قبضه نارنجک و یک قبضه سلاح گرم که در کیسه برنج پنهان کرده بود، وارد اداره اموال بنیاد مستضعفان شده است. بر اثر پرتاب نارنجک۴ نفر فوت شده و۵ نفر مجروح شدهاند».
اخبار دیگر حاکی است مهاجم که کارمند اخراجی بوده پس از آن دست به خودکشی زد.
وقتی ارزش جان آدمی در جامعه ای از بین رفته باشد همه به این حوادث به چشم یک عدد نگاه می کنند. عدد۴ که می تواند در مورد هر چیز دیگری هم صدق کند، چهار انسان، چهار سنگ، چهار قطعه چوب، یا چند شی دیگر.
اما اگر یکی از این چهار نفر پدر یا فرزند هر کدام از ما باشند دیگر برای ما حکم یک عدد ندارد، حکم یک آوار، یک مصیبت دردناک را دارد که ممکن است تمام عمرمان را تحت الشعاع خود قرار دهد ولی جامعه و حکومت از کنار این اعداد به راحتی می گذرد.
این خبر هم مانند بسیاری از خبرها که یا به دلیل سیاسی نبودن و یا به دلیل اینکه مورد بهره برداری از سوی جریان های سیاسی قرار نگرفته است، زیاد دیده و تحلیل نمی شود. اگر هم کسی آن را به نارضایتی ها و اعتراضات اخیر ربط دهد ممکن است دیده شود اما باز هم به عنوان یک حادثه سیاسی یعنی آنچه بیش از همه اهمیت دارد (جان انسان هایی که از بین رفته است) باز در پرده مسائل و حواشی دیگر می ماند.
به همین ترتیب است که بسیاری از خبرهای اجتماعی مورد مطالعه آسیب شناختی قرار نمیگیرند. در نتیجه اقدامات پیشگیرانه و درمانی هم انجام نمیشود و ما شاهد تکرار فزاینده چرخه خشونت هستیم.
در میان سکانداران و دولتمردان نیز معمولاً با این تصور که این اتفاقات در همه جای دنیا رخ می دهند، آن را به عنوان اتفاقاتی که معمول است نگاه می کنند و وقتی موضوعی عادی شد دیگر سوژه مطالعه آسیب شناسی قرار نمیگیرد و همان حوادث ممکن است همچنان تکرار شوند.
پرسشی که به وجود میآید این است که این حوادث چرا به وقوع می پیوندند؟ مگر این ها ذاتی اجتماع و طبیعت بشری است؟ مگر اینها جزو وقایع اجتناب ناپذیرند؟ چرا با برچسب اجتنابناپذیری، به استقبال خشونت ها و قتل ها برویم؟
این حوادث در ایران یا در هرکجای دنیا رخ بدهند بدون شک باید علت یابی و آسیب شناسی شوند. به ندرت پیش میآید که وقایعی مانند آنچه در ایلام رخ داد را بتوان صرفاً به بیماری نسبت داد. ممکن است هیجان آنی هم وجود داشته باشند اما منبع اصلی این نوع از حوادث خشونت آمیز، کمپلکس های روانی اند که در نقطه ای سر باز می کنند. یک فرد باید در چه شرایطی قرار گرفته باشد که تعادل روحی و روانی خود را از دست بدهد و جان خود و دیگران را در خطر نابودی بیندازد؟
انباشته شدن فشارهای روحی و روانی ناشی از بی تفاوتی و بیاعتنایی به خواسته ها و مطالبات شخص و سرخوردگی های پی در پی، فورانی از خشم را ایجاد می کند. هر کدام از ما در زندگی خود نمونه هایی از آن را تجربه کرده ایم. بعضی از نمونه ها وقتی به اوج می رسد منجر به بروز چنین حوادثی می شود. واکنش افراد، طبعا متفاوت است.
برای مثال فردی که بیش از یازده سال از بردن اموال و وسایلش به طرز غیر قانونی در بازرسی توسط ضابطین میگذرد و بارها اعتراض خود را در رسانههای داخلی مکتوب و اعلام کرده اما نمی شنوند. همین شخص اگر کلمه ای درباره یک مقام عالیرتبه بنویسد، دستگاه امنیتی و قضایی بی درنگ می بینند، می شنوند، حساس می شوند، پرونده تشکیل می دهند و رسیدگی ومجازات می کنند یعنی آنجا که به حدود خودشان و اصحاب قدرت مربوط میشود بسیار حساسند ولی آنجا که به حدود و حقوق شهروند مربوط می شود بی تفاوت و بی اعتنا هستند و این سخن را علیرغم اینکه به کرات گفته شده نمی بینند. همین بی تفاوتی ها و نشنیدن تظلم خواهی شهروندان، موجب انباشت خشم و انفجار آن می شود.
به طور کلی پاسخ سوال آغازین نوشته این است که تا وقتی در تمام حوادثی که رخ می دهند و نیز واکنش هایی که نسبت به آن ها شکل می گیرد، ارزش جان آدمی و کرامت انسان به طور واقعی و قلبی، در کانون توجه شهروندان و مسئولان قرار نگیرد، چرخه خشونت ها و حوادث نه باز می ایستد و نه کند می شود.
منتشر شده در سازندگی (روزنامه) ش۱۱۷۵ پنجشنبه ۱۲ خرداد ۱۴۰۱ ص ۱ (پاراگراف پایانی مقاله در صفحه بندی روزنامه اشتباها جا افتاده است)
انتهای پیام