صادق زیباکلام: دعایی از معدود روحانیونی بود که دغدغه رسیدن به قدرت را نداشت | «صدام از او خواست پیامش را به امام برساند»
صادق زیباکلام طی یادداشتی با تیتر «سیدمحمود دعایی؛ سه نکته و مساله پیام صدام به امام» نوشت:
با پوزش از همۀ دوستان و مسئولین «خبر آنلاین»، من متأسفانه چهارشنبه شب مجبور شدم تهران را ترک کنم و نتوانستم حسب قرار در اطاقی که به مناسبت بزرگداشت مرحوم «حجتالاسلام سید محمود دعایی» برگزار شده بود، شرکت نمایم.
محلی هم که رفته بودم، متأسفانه از نظر اینترنت مشکل داشت و منظم قطع و وصل میشد. عرض زیادی البته نداشتم. آنمقدار که موفق شدم سخنان دوستان را بشنوم، جملگی در مَنقَبَت آن مرحوم بود.
من سه نکته را میخواستم در عرایضم مطرح کنم:
نخست آنکه ایشان از معدود روحانیونی بودند که بعد از انقلاب، چندان دغدغۀ رسیدن بقدرت و حفظ آنرا نداشتند. حتی میتوان گفت برخلاف بسیاری از هممسلکان انقلابیش، قدرت، چندان برایش ارزشی نداشت. اگر این ویژگی را حُسن وی بدانیم.
نکتۀ دوم شاید چندان به مذاق طرفداران آن مرحوم خوش نیاید. بهیاد نمیآورم که ایشان بر روی اصول و حقی، ایستادگی کرده بوده باشند. به همینخاطر، هیچ گاه مورد غیظ و غضب اصحاب قدرت قرار نگرفتند. ترجیح می دادند سکوت کنند و آرام از کنار خیلی از مسائلِ بعد از انقلاب عبور کنند.
اما نکتۀ سوم که اصل سخنانم بود، پیرامون همان مسئلۀ مناقشهانگیزی است که در خصوص پیام تاریخی مهمی که ایشان به عنوان سفیر ایران در عراق از جانب صدام برای امام و رهبران انقلاب به ایران میآورند بود.
داستان آن پیام از این قرار بود که قبل از حملۀ عراق به ایران، مرحوم دعایی بطرز ناگهانی و با وضعیتی پریشان و مضطرب به تهران آمده و به مسؤلین، از جمله امام میگویند که رهبر عراق ایشان را احضار کرده و با عصبانیت و ناراحتی اظهار میدارد که «چرا رهبران ایران بالأخص امام اینقدر با او خصومت میورزند؟ درحالیکه عراق نخستین کشوری بوده که انقلاب ایران را برسمیت میشناسد و هیچ دشمنی با جمهوری اسلامی نداشته. اما برخلاف عراق، رژیم انقلابی ایران، بالأخص شخص امام از همان فردای انقلاب، بنای دشمنی با صدام و رژیم وی را میگذارند و رسماً خواهان سرنگونی صدام شدهاند.» صدام از سفیر ایران میخواهد که پیام یا تهدید بغداد را به رهبران ایران برساند، که اگر سیاست خصمانه علیه وی را ادامه دهند، او ناگزیر به ایران حمله خواهد کرد. مرحوم دعایی پیام صدام برق را به ایران میآورند، اما ظاهراً هیچکس، بالأخص خود امام، به آن توجه نکرده و همچنان به همان ادبیات خصمانه علیه صدام ادامه میدهند.
این، صورت مسئله بوده. اما مشکل از آنجا آغاز میشود که بعدها مرحوم دعایی نهتنها دیگر حاضر نمیشوند کلامی در مورد آن داستان چیزی بگویند، بلکه یک گام هم جلوتر آمده و از اساس منکر آن روایت میشوند. من متأسفانه همانطور که عرض کردم، بواسطۀ اختلال در اینترنت نتوانستم به همۀ مطالب دوستان گوش دهم. اما سخنان سردار علایی بزرگوار را که شنیدم، دیدم ایشان هم همان حرف مرحوم آقای دعایی را تکرار کردند و آن داستان را از اساس منکر شدند. من در زمان حیات مرحوم دعایی تلاش زیادی کردم که درمورد آن موضوع با ایشان صحبت کنم؛ اما آن مرحوم هیچوقت حاضر نشدند پیرامون آن گفتوگو نمایند. اگر هم روایت مرحوم دعایی را بیاعتبار بدانیم، روایتی از مرحوم آیتالله منتظری است که آن را دیگر نمیتوان مجعول و غیر مستند دانست. روایت مرحوم منتظری مبین آن است که رفتار انقلابی ایران، نگرانیهای جدی میان همسایگانمان بوجود آورده بود. ایشان به امام توصیه میکنند که بهتر است هیأتی از ایران به کشورهای همجوار، از جمله مشخصاً به عراق بروند و بهاصطلاح، ایجاد تحبیب قلوب نمایند و اطمینان به همسایگان ایران، بخصوص عراق بدهند که ایران انقلابی قصد دشمنی با آنها را ندارد؛ اما امام اهمیتی به آن توصیه یا پیشنهاد نمیدهند.
بههرحال اگر هم پیام صدام به مرحوم دعایی را از اساس نادرست بدانیم، این را دیگر نمیشود و نمیتوان انکار کرد که اصل موضوع، یعنی نارضایتی صدام از نحوۀ برخورد رهبران انقلابی ایران، از جمله خود امام خمینی، واقعیت داشت. رفتار ایران انقلابی نسبت به صدام و حکومت وی بعد از انقلاب بسیار خصمانه بود. این دیگر موضوعی نیست که بشود آن را پنهان ساخت. واقعیت آن است که امام در هر مناسبتی که از عراق بدیدار ایشان میآمدند، لزوم سرنگونی صدام را به عراقیها یادآور میشدند. واقعیت آن است که ایران اگر نقشی هم در براه انداختن جنگ نداشت، دستکم هیچ تلاشی هم بمنظور جلوگیری از آن نکرد.
انکار مرحوم دعایی(و دیگران از جمله سردار علایی)را میتوان درک کرد. آن روایت، بسیاری از نظریات و تئوریهای جمهوری اسلامی را در خصوص جنگ با عراق و اسباب و علل بوجود آمدنش، با مشکل روبرو میسازد. بنابراین بهتر است که موضوع از اساس مورد انکار قرار بگیرد.
انتهای پیام